خضر نبى
امام على (ع ) فرمودند: لحظه اى كه براى غسل دادن رسول خدا (ص ) آماده مى شدم ، همين كه بدن پاك و پاكيزه آن جناب را بر سكو نهادم ، صدايى از گوشه اتاق به گوشم رسيد كه گفت :
(على ! محمد را غسل مده ، بدن پاك و مطهر او احتياج به غسل و شستشو ندارد).
از سخن او در دلم گمانى پيدا شد (اما به زودى بر طرف شد و به خود آمدم و) گفتم :
واى بر تو، تو كه هستى ؟ پيامبر خدا (ص ) ما را بر غسل و شستشوى خود فرمان داده است و تو از آن نهى مى كنى ؟!
در همين حال آواز ديگرى با صدايى بلندتر شنيده شد كه گفت :
(على ! او را بشوى و غسل ده ، بانگ نخستين از شيطان بود. او به سبب رشك و حسدى كه بر محمد (ص ) دارد، خوش ندارد كه
وى با غسل و طهارت پاى بر بساط پرودرگار خويش بگذارد).
گفتم :اى صاحب صدا! از اين كه او را به من معرفى كردى ، خدا به تو پاداش نيك دهد، اما تو كيستى ؟
گفت : من خضر نبى هستم كه براى تشييع جنازه پيغمبر خاتم (ص ) آمده ام .(44)
----------------
44- مشاهدات اميرمؤ منان (ع )، ج 2، ص 55.
*******************
40- سخنان على (ع ) هنگام غسل پيامبر (ص )
على (ع ) هنگام شستن پيكر پاك رسول خدا (ص ) چنين گفت :
(پدر و مادرم فدايت باد، با مرگ تو رشته اى بريد كه در مرگ جز تو كس چنان نديد. پايان يافتن دعوت پيغمبران
و بريدن خبرهاى آسمان .مرگت مصيبت زدگان را به شكيبايى وا داشت ، و همگان را در سوگى يكسان گذاشت .
و اگر نه اين است كه به شكيبايى امر فرمودى و از بى تابى نهى نمودى ، اشك ديده را با گريستن بر تو به پايان مى رسانديم
و درد همچنان بى درمان مى ماند و رنج و اندوه هم سوگند جان .
و اين زارى و بى قرارى در فقدان تو اندك است ، ليكن مرگ را باز نتوان گرداند، و نه كس را از آن توان رهاند پدر و مادرم فدايت ،
ما را در پيشگاه پروردگارت به ياد آر و خاطر خود نگاه دار.)(45)
ابوبكر به خلافت گزيده شد. دنيا طلبان على را واگذاردند، و از گرد او پراكنده شدند. در آن روز تنها كسى كه مى توانست به دفاع از سنت رسول برخيزد، دختر پيغمبر (ص ) بود و تنها جايى كه داد خواست در آنجا مطرح مى شد مسجد مسلمانان .
--------------------
45- نهج البلاغه ، گفتار 235.