صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 34

موضوع: ◆◆◆ زندگینامه ایت الله میرزا عبد الکریم حق شناس تهرانی◆◆◆

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض ◆◆◆ زندگینامه ایت الله میرزا عبد الکریم حق شناس تهرانی◆◆◆










    زندگینامه ایت الله حاج میرزا کریم حق شناس تهرانی






    در ابتدا از همه خوانندگان عزیز تمنا میکنم برای شادی روح همه مسلمانان
    که دستشان از این دنیا کوتاه است صلواتی مرحمت فرمایند.


    امضاء


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حق شناس تهرانی در سال 1298 شمسی در خانواده ای متدین در تهران متولد شدند.
    نام پدرشان علی و نام خانوادگیشان صفاکیش بود،
    و پدر در فرمانداری آن روز تهران صاحب منصب بود و به همین جهت به علی خان شهرت داشت.
    او سه فرزند داشت ولـّی،کریم و رحیم. منزل مسکونی پدریشان در خیابان عین الدوله یا ایران کنونی قرار داشت که جزء محلّات نجیب تهران بود.
    پدر در ایّام صباوت فرزندان خویش وفات یافت ؛ ولی مادرشان تا آن زمان که ایشان به سن پانزده شانزده سالگی برسند در قید حیات بود.


    امضاء


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2012
    شماره عضویت
    4158
    نوشته
    481
    تشکر
    295
    مورد تشکر
    2,468 در 627
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    از مادر بزرگوارشان یاد و برای او طلب مغفرت می کردند، و خود را وامدار او می دانستند، و می فرمودند : مادرم سواد نوشتن و خواندن نداشت؛ اما به خوبی قرآن و مفاتیح را می خواند، و حتی آیات مبارکه قرآن را در میان کلمات دیگر تشخیص می داد، و این را به خوابی که از امام امیر المومنین علیه السلام دیده بود مربوط می دانست. در آن رویا ایشان امام را دیده بود که به او دو قرص می دهند. یکی از آنها را شیطان می دزدد؛ اما او موفق می شود که دیگری را بخورد. بعد از اینکه صبح از خواب برخاسته بود دیگر می توانست قرآن را بشناسد و بخواند. در مورد دقت و مواظبت او در امر تربیت فرزندان می فرمودند: روزی ناظم مدرسه مشق نوشته های مرا دید، عادت من این بود که مشق های مدرسه را ،کج می نوشتم. او با تَشَر به من گفت چرا نردبان درست کرده ای؟ دستت را بیاور. آنوقت با چوب آلبالوئی که به دست داشت، ده بار بر کف دست من زد. دستم ورم کرده بود . ظهر در خانه دست ها را به مادر مرحومه ام نشان داده و شکایت کردم ،گفتم : مادر ببین دستم مثل نان تافتون شده است. فرمود: اگر ناظم با من محرم بود ، دست او را می بوسیدم ، و تشکر می کردم. اینقدر باید از این چوب ها بخوری تا آدم شوی. در مورد پدر نیز می فرمودند: روزی با برادر بزرگترم در کوچه بازی می کردم که پدر رسید. برادر بزرگتر به یک سو و من به یک سو رفتم، و در آخر خاله ام مرا به آغوش گرفت، و به دفاع از من برخاست، و گفت : نمی گذارم بچه ام را تنبیه کنید. این نوع برخورد از نوع تربیت های قدیمی بوده و امروزه منسوخ شده است؛ اما ایشان از پدر و مادرشان که این قدر به سرنوشت فرزند خود می اندیشیدند، تقدیرکرده، و می فرمودند: زحمات ایشان مایه ی تربیت ما بود.


    امضاء


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2012
    شماره عضویت
    4158
    نوشته
    481
    تشکر
    295
    مورد تشکر
    2,468 در 627
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    بعد از فوت پدر، مادر همچنان فرزندان خویش را در کفالت داشت؛ اما با وفات مادر با اینکه عموهایشان در قید حیات بودند، و ممکن بود همه بچه ها به خانه عموها بروند؛ ولی دایی بزرگ حاج میرزا علی سودبخش مقدم ، پیشقدم شده و گفته بود: از میان بچه ها کریم به منزل ما بیاید. او بچه ی ما باشد. بدین ترتیب دو سه سالی در منزل دائی به سر بردند. در این دوره به دبیرستان دارالفنون می رفتند. حاج دائی می خواست ایشان بعد از دوره درس به بازار برود، و به کسب و کار بپردازد، وشاید با خانواده ی ایشان پیوندی پیدا کند. دارالفنون هم دانشگاه و هم ادارات دولتی را نوید می داد؛ راهی که برادران ایشان برآن رفتند. اما تقدیر چیز دیگری می خواست، و ایشان در اواخر دوره ی دبیرستان به چیز دیگری دل بسته شده بود.

    امضاء


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2012
    شماره عضویت
    4158
    نوشته
    481
    تشکر
    295
    مورد تشکر
    2,468 در 627
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    این انقلاب روحی که ایشان را از جمع فارغ التحصیلان دارالفنون جدا، و شیفته ی مسائل معنوی و علوم دینی می نماید چه بود؟ هیچکس از آن اطلاعی ندارد ! امّا من به یاد دارم که خود ایشان فرموده بودند : من در همان سنین از مادر مرحومه ام خوابی دیدم. ایشان در عالم رویا دست دراز کرد، و لامپ برق سقفی را با سیم آن کند، و به دست من داد. لامپ همچنان روشن مانده بود، یک چراغ پر فروغ در زندگی ایشان روشن شد، آن تحول روحی را ما از این واقعه ناشی می دانیم، و فکر می کنیم ایشان به دنبال این خواب، به درک محضر عالم عامل ثقه الاسلام شیخ محمد حسین زاهد موفق می شوند .مرحوم شیخ محمد حسین زاهد(ره) تحصیلات زیادی نکرده بود؛ امّا بسیار وارسته و از دنیا گذشته و زاهد بود ، و به عنوان یک مربی، بسیار موفق. شاگردان زیادی تربیت کرده داشت که بعضی از آنها بعدها به مقامات عالی رسیدند. استاد وقتی از اوضاع زندگی ایشان آگاه می شود، می فرمایند: برای مومن شایسته نیست که دست بر سفره ی دیگران داشته باشد .بدین ترتیب از خانه دائی خارج شده و به دنبال کار برآمدند. در بازار راهی باز می شود، و ایشان که ریاضیات جدید و زبان فرانسه را به خوبی می دانست، قبول می کند کار حساب و کتاب یکی از تجّار را به عهده بگیرد. این شغل در آن روزگار میرزائی خوانده می شد، و اصطلاح حسابداری هنوز در عرف مردم وجود نداشت، ایشان می فرمود: دفتر حساب دو نوع بود: حساب عادی و حساب دوبل . ایشان با اینکه حساب دوبل هم بلد بود، و این حساب پیشرفته تر و حقوق آن بیشتر بود آن را رد کرده و همان حساب ساده را به عهده گرفت. بر سر حقوق ماهانه هم صحبت شد. ایشان از مقدار حقوق می پرسد. آنها بین20 تا 25 تومان می گویند، و ایشان پیشنهاد 3 تومان می دهد، تعجب می کنند ، و می پرسند چرا؟ می فرمایند: من حقوق کمتری می گیرم تا بتوانم نماز و درسم را سر وقت به جا آورم.

    امضاء

  7. تشكرها 2

    مدير اجرايي (04-11-2012), شهاب منتظر (04-11-2012)

  8. Top | #6

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2012
    شماره عضویت
    4158
    نوشته
    481
    تشکر
    295
    مورد تشکر
    2,468 در 627
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    سر انجام مرحوم آیت الله میر سید علی حائری (ره) معروف به مفسر را می یابند.
    می فرمودند :شب قبل از اینکه ما به محضر ایشان برسیم، در عالم رویا سیّد بزرگواری را که بر منبری نشسته بود به من نشان دادند، و او بایستی سمت تربیت مرا بعهده بگیرد. فردا وقتی به محضر آیت الله حائری رسیدیم ، همان بود که دیشب دیده بودم، و ایشان تا پایان عمر خویش( 1313 ش) سمت تربیت حاج آقای حق شناس را بعهده داشته اند . می گفتند: گاه مسائلی پیش می آمد که از هیبت استاد نمی توانستم به نزدیک رفته و از او سوال کنم؛ امّا خود ایشان، بدون اینکه من چیزی پرسیده باشم ،درضمن صحبت، جواب سوال مرا می فرمود، و مرا از حیرت بیرون می آورد.


    امضاء

  9. تشكرها 2

    مدير اجرايي (04-11-2012), شهاب منتظر (04-11-2012)

  10. Top | #7

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2012
    شماره عضویت
    4158
    نوشته
    481
    تشکر
    295
    مورد تشکر
    2,468 در 627
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    حاج آقای حق شناس بعد از دبیرستان همانطور که کار می کردند، به دروس علوم دینی نیز مشغول شدند، و این علوم را با علاقه وشدت دنبال می کردند.در آن دوره در یکی از حجرات مسجد جامع تهران - که کنار شبستان چهل ستون، چند حجره برای طلّاب داشت - سکونت داشتند. نقل می کردند: در اوایل دوران تحصیل ، به ناراحتی سینه دچار شده بودم، حتی گاه از سینه ام خون می آمد . سل مرض خطرناک آن دوران بود. بیماری من احتمال سل داشت، دکتر و دارو افاقه نمی کرد .

    امضاء

  11. تشكرها 2

    مدير اجرايي (04-11-2012), شهاب منتظر (04-11-2012)

  12. Top | #8

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2012
    شماره عضویت
    4158
    نوشته
    481
    تشکر
    295
    مورد تشکر
    2,468 در 627
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    یک روز تمام ذخیره های خود را که از کار برایم باقی مانده بود، ( حقوق روزی یک ریال می شد. نیمی از آن را خرج و نیم دیگر را ذخیره می کردم) صدقه دادم. شب هنگام در عالم رویا حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه را زیارت کردم ، و به ایشان التجا بردم. دست مبارک را بر سینه ام کشید، و فرمود: این مریضی چیزی نیست، مهم مرضهای اخلاقی آدم است، واشاره به قلب می فرمود .سینه بهبود یافت. بعد که به خدمت آیت الله میر سید علی حائری رسیده و جریان را بازگو کردم ،خیلی تشویق فرمود، و اضافه کرد ؛ امّا مواظب باش كه ناپرهيزي نكني.

    امضاء

  13. تشكرها 2

    مدير اجرايي (04-11-2012), شهاب منتظر (04-11-2012)

  14. Top | #9

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2012
    شماره عضویت
    4158
    نوشته
    481
    تشکر
    295
    مورد تشکر
    2,468 در 627
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    جریان سربازی پیش میاید، و به همین جهت شناسنامه را تغییر می دهند، و کریم به عبدالکریم و صفاکیش به حق شناس تبدیل می شود، سن هم ده ،دوازده سال یا حتی بیشتر اضافه گردید لذا تولد ایشان در شناسنامه 1285 شمسی میباشد ، و بدین ترتیب مسئله سربازی به عنایت حل شد.

    امضاء

  15. تشكرها 3

    مدير اجرايي (04-11-2012), شهاب منتظر (04-11-2012)

  16. Top | #10

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2012
    شماره عضویت
    4158
    نوشته
    481
    تشکر
    295
    مورد تشکر
    2,468 در 627
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    آیت الله حق شناس با نهایت علاقه وعشق به درس ادامه میدادند ، و چنان که گفتیم در کنار درس کار نیز می کردند. معالم را نزد آیت الله شاه آبادی تعلیم می گیرند .یک هم درس باهوش به نام شیخ حسن قهرمانی داشتند که آنقدر با استعداد بود که مرحوم شاه آبادی می فرمود : خود من با شما مباحثه می کنم .از همان دورانی که شرح لمعه می خواندند، یک هم بحث و درس دیگر با استعداد و خوب پیدا می کنند به نام میرزا ابوالقاسم گرجی، که بعد ها به دلایلی به دانشگاه رفتند، و با نام دکتر ابوالقاسم گرجی استاد ممتاز دانشگاه بودند. ما ذکر خیر این دو هم درس مکرر از زبان آقای حق شناس شنیده شده بود . نامی از استاد لمعه ،و قوانین ایشان نمی دانیم، وتنها از ایشان شنیده بودیم، بخشی از لمعه را نزد آیت الله حاج میرزا عبد العلی تهرانی(ره) خوانده اند ؛ امّا در سطوح عالیه رسائل و مکاسب و کفایه ایشان یک استاد بزرگ داشته اند که نام او را نمی دانیم، و یک استاد دیگر ، مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد رضا تنکابنی(ره) که دانشمند وارسته و بزرگی بود ، و شاگردی آخوند ملا کاظم خراسانی(ره) را افتخار داشت. در همین دوران به محضر آیت الله شاه آبادی(ره) مشرف می شوند که تا پایان عمر از ایشان به تجلیل فراوان نام می بردند.منظومه حکمت که همراه با عرفان تدریس می فرمود ، و بخشی از کفایه را از درس آن عالم بزرگ می آموزند. وقتی تدریس منظومه به محضر آیت الله شاه آبادی پیشنهاد شده بود ایشان فرموده بود: من وقت ندارم ؛ لذا قرار شد در ضمن راه درس برقرار گردد.

    امضاء

  17. تشكرها 3

    مدير اجرايي (04-11-2012), شهاب منتظر (04-11-2012)

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi