بهشت سرخ
کربلا و عاشورا را چگونه باید دید؟ از کدام زاویه به این زمین و زمان باید نگرست؟
اگر حسین(علیه السلام)، مصباح است یعنی در تیرگیهای وحشت بار و تاریکیهای نفسگیر، تکیهگاه روشن و شفاف و اگر سفینه است یعنی در موجخیز حادثهها و خیزابهای هولناک، کشتی نجات؛ پس چرا عاشورای او را از منظر روشنگری و راهگشایی و به ساحلرسانی نبینیم؟
برخورد برشی با کربلا و عاشورا و تنها طرح برخی قطعات این رویداد عظیم – آن هم عمدتا از منظر سوگ و مرثیه – باعث غفلت از دیگر ابعاد و اضلاع آن شده است.
اما باید دانست که اشک مقصد نیست، مقدمه گرهخوردگی عاطفی و قلبی ما با کربلا و عاشورا برای تبدیل آن به اسوه و سرمشق در زندگی است؛
چرا که اباعبدالله الحسین (علیه السلام) خود در کربلا فرمود: لکم فی اسوة.
خداوند چشمهای ما را بصیرت زینبی عنایت کند تا کربلا را زیبا و عمیق و روشن در قاب قلبمان بیاییم و درمتن زندگیمان جستوجو کنیم.
ورود کاروانیان به کربلا
گرمای سوزان کویر، بدنهای خسته کاروانیان را میآزارد و خورشید آرام، آرام خود را در تنگنای افق جای میدهد، کاروان توقف کرد، صدایی پرسید: این جا کجاست؟
پاسخ آمد: اینجا کربلاست! آری اینجا کربلاست، اینجا بهشت سرخ بدنهای بیسر است، اینجا نگارخانه گلهای پرپر است، اینجا حریم قرب شهیدان داور است.
اینجا كربلاست.
دشتى مخلوط با شن و ریگ، با تپه هاى كم ارتفاع، در قسمت غربى رودخانه فرات و نشانى از آبادى در آن نیست، مگر خرابه هاى نینوا كه در سمت چپ، به چشم مى خورد؛
منطقه اى كه بارها جنگ هاى سخت و كشتارهاى خونین، میان پادشاهان ساسانى و رومیان درگرفته است و منطقه (بین النهرین) است، سرزمین (بعثت)ها.
بین تپه ها، جلگه هاى نسبتاً هموارى وجود دارد كه دامن در آب فرات مى شوید.