شبی از خویشتن سفر کردم
سیـر کــردم جهـان بـالا را
بین قصری ز باغهای بهشت
دیـدم امّالبنیـن و زهــرا را
آن یکی بود رکن شیر خدا
دگــری بـود مــادر شهدا
عجبـا! نـام هـر دو فاطمه بود
ذکرشان شمع محفل همه بود
نگــه آن دو مهربــان مــادر
گه به گودال و گه به علقمه بود