۩~*~۩ در مسلخ عشق جزنکو را نکشند..۩~*~۩
{ویژه نامه روز پنجم محرم}
روزمنتسب به عبدالله فرزند خردسال آقا امام حسن مجتبی
علیه السلام ,حبیب بن مظاهر و زهیربن قین بن قیس
❤ |
۩~*~۩ در مسلخ عشق جزنکو را نکشند..۩~*~۩
{ویژه نامه روز پنجم محرم}
روزمنتسب به عبدالله فرزند خردسال آقا امام حسن مجتبی
علیه السلام ,حبیب بن مظاهر و زهیربن قین بن قیس
ویرایش توسط ناظرسایت : 13-05-2019 در ساعت 10:23
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مدير اجرايي (20-11-2012), نرگس منتظر (20-11-2012), شهاب منتظر (20-11-2012)
موضوعات تصادفی این انجمن:
- غنچه ای شکفته در خون *ویژه نامه شهادت ششماهه...
- ۩~*~۩ در مسلخ عشق جزنکو را نکشند..{ویژه نامه...
- ۞۩۞ پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا...(محرمنامه...
- ۞۩۞ پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا...(محرمنامه...
- آمد بهار زخم دل ما ومرهمت یا حسین |۩|سوگنامه...
- ویژه نامه عاشورای حسینی * قیام سرخ عاشورا*
- خیمه ی عزا{ویژه نامه مخصوص عزاداری کودکان...
- محرم آمد دوباره....*با دلی پرخون به استقبال...
- بخشی از زيباييهاي وقايع کربلا:
- ۞۩۞ پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا...(محرمنامه...
❤ |
عبدالله بن الحسن علیه السلام
پدرش امام حسن مجتبی ( علیه السلام) و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله میباشد . عبدالله در کربلا نوجوانی بود که به سن بلوغ نرسیده بود و چون عمویش حسین ( علیه السلام) را زخمی و بییاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمیشوم» .
در آن هنگام شمشیری به طرف امام حسین ( علیه السلام) روانه شد . عبدالله دست خود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان» !
حسین ( علیه السلام) او را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق میکند . ناگاه حرمله بن کاهل تیری بر او زد و او در دامان عمویش حسین ( علیه السلام)، به شهادت رسید . وی نوجوانی یازده ساله بود .
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مدير اجرايي (20-11-2012), نرگس منتظر (20-11-2012), شهاب منتظر (20-11-2012)
❤ |
بس كه خونبار است چشم خامه ام
بوى خون آید همى از نامه ام
ترسمش خون باز بندد راه را
سوى شه نابرده عبدالله را
آن نخستین سبط را دوم سلیل
آخرین قربانى پور خلیل
قامتش سروى ولى نو خاسته
تیشه كین شاخ او پیراسته
خاك بار اى دست بر سر خامه را
بو كه بندد ره به خون این نامه را
سر برد این قصه جانكاه را
تا رساند نزد مهر آن ماه را
دید چون گلدسته باغ حسن
شاه دین را غرق گرداب فتن
كوفیان گردش سپاه اندر سپاه
چون به دور قرص مه شام سیاه
تاخت سوى حربگه نالان و زار
همچو ذره سوى مهر تابدار
شه به میدان چشم خونین باز كرد
خواهر غمدیده را آواز كرد
كه مهل اى خواهر مه روى من
كاید این كودك ز خیمه سوى من
ره به ساحل نیست زین دریاى خون
موج طوفان زا و كشتى سرنگون
بر نگردد ترسم این صید حرم
زین دیار از تیر باران ستم
گرك خونخوار است وادى سر به سر
دیده راحیل در راه پسر
دامنش بگرفت زینب با نیاز
گفت جانا زین سفر بر گرد باز
از غمت اى گلبن نورس مرا
دل مكن خون داغ قاسم بس مرا
چاه در راه است و صحرا پر خطر
یوسف از این دشت كنعان كن حذر
از صدف بارید آن در یتیم
عقد مرواریدتر بر روى سیم
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مدير اجرايي (20-11-2012), نرگس منتظر (20-11-2012), شهاب منتظر (20-11-2012)
❤ |
گفت عمه و اهلم بهر خدا
من نخواهم شد ز عم خود جدا
وقت گلچینى است در بستان عشق
در مبندم بر بهارستان عشق
بلبل از گل چون شكیبد در بهار
دست منع اى عمه از من باز دار
نیست شرط عاشقان خانه سوز
كشته شمع و زنده پروانه هنوز
عشق شمع از جذبههاى دلكشم
او فكنده نعل دل در آتشم
دور دار اى عمه از من دامنت
آتشم ترسم بسوزد خرمنت
دور باش از آه آتش زاى من
كاتش سود است سر تا پاى من
بر مبند اى عمه بر من راه را
بو كه بینم بار دیگر شاه را
باز گیر از گردن شوقم طناب
پیل طبعم دیده هندوستان بخواب
عندلیبم سوى بستان مى رود
طوطیم زى شكرستان مى رود
جذبه عشقش كشان سوى شهش
در كشش زینب به سوى خرگهش
عاقبت شد جذبههاى عشق چیر
شد سوى برج شرف ماه منبر
دید شاه افتاده در دریاى خون
با تن تنها و خصم از حد فزون
گفت شاها نك بكف جان آمدم
بر بساط عشق مهمان آمدم
آمدم ایشان من این جا قنق
اى تو مهمان دار سكان افق
هین كنارم گیر و دستم نه بسر
اى به روز غم یتیمان را پدر
خواهران و دختران در خیمه گاه
دوخته چون اختران چشمت براه
كز سفر كى باز گردد شاهها
باز آید سوى گردون ماه ما
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مدير اجرايي (20-11-2012), نرگس منتظر (20-11-2012), شهاب منتظر (20-11-2012)
❤ |
خیز سوى خیمه ها مى كن گذار
چشمها را وارهان از انتظار
گفت شاهش الله اى جان عزیز
تیغ مىبارد در این دشت ستیز
تو به خیمه باز گرد اى مهوشم
من بدین حالت كه خود دارم خوشم
گفت شاها این نه آئین وفاست
من ذبیح عشق و این كوه مناست
كبش(1) املح(2) كه فرستادش خدا
سوى ابراهیم از بهر فدا
تو خلیل و كبش املح نك منم
مرغزار عشق باشد مسكنم
نز گران جانى بتأخیر آمدم
كوكب صبحم اگر دیر آمدم
دید ناگه كافرى در دست تیغ
كه زند بر تارك شه بى دریغ
نامده آن تیغ كین شه را به سر
دست خود را كرد آن كودك سپر
تیغ بر بازوى عبدالله گذشت
وه چه گویم كه چه زان بر شه گذشت
دست افشان آن سلیل ارجمند
خود چو بسمل در كنار شه فكند
گفت دستم گیر اى سالاركون
اى به بیدستان بهر دو كون عون
پایمردى كن كه كار از دست رفت
دستگیرم كاختیار از دست رفت
شه چو جان بگرفت اندر بر تنش
دست خود را كرد طوق گردنش
ناگهان زد ظالمى از شست كین
تیر دل دوزش به حلق نازنین
گفت شه كى طایر طاوس پر
خوش بر افشان بال تا نزد پدر
یوسفا فارغ ز رنج چاه باش
رو به مصر كامرانى شاه باش
مرغ روحش پر به رفتن باز كرد
همچون باز از دست شه پرواز كرد
پی نوشتها:
1- گوسفند.
2- سپید سیاهی آمیخته.
منبع:"دیوان آتشكده، نیر تبریزى" (پایگاه امام حسین علیه السلام)
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مدير اجرايي (20-11-2012), نرگس منتظر (20-11-2012), شهاب منتظر (20-11-2012)
❤ |
پیر میدان دار عشق حبیب بن مظاهر
نام اصلی «حبیب بن مظاهر» «حبیب بن مظهر» (1) است، بزرگمردی از طایفه با شرافت و افتخارآفرین! «بنی اسد» و از صحابه رسول گرامی اسلام(ص) می باشد، وی یک سال پیش از بعثت پیامبر اسلام به دنیا آمد; دوران کودکی او همزمان با سالهایی بود که پیامبر(ص) در مکه مکرمه مردم را به توحید و خداپرستی دعوت می نمود، فیض دیدار پیامبر، توفیقی بود که حبیب را، از همان اوان جوانی با معارف دینی و سرچشمه زلال تعالیم اسلام، آشنا ساخت.
چهره بارز «حبیب » همیشه در تاریخ مانند خورشیدی تابان، درخشیده و می درخشد; چرا که او از اصحاب پیامبر گرامی اسلام به حساب می آمد، و از آن حضرت حدیثهای زیادی شنیده بود از سوی دیگر، شرکت او در سن 75 سالگی، در نهضت نورانی کربلا و دفاع از حریم ولایت از صحنه های پرشکوه و نورانی زندگی سرشار از معنویت او می باشد.
بنابراین حبیب از جمله کسانی است که به فیض دیدار پنج امام معصوم، نائل آمده است. چهره اش زیبا و جمال معنوی او به حد کمال رسیده بود. (2) به طوری که در عبادت، شجاعت، علم، زهد و در دفاع از حریم ولایت زبانزد دیگران شده بود.
حبیب بن مظاهر مورد علاقه پیامبر اسلام(ص)
نقل شده که: پیغمبر خاتم(ص) روزی با جماعتی از اصحابش، از جایی عبور می کردند; ناگهان دیدند چند نفر از بچه ها، با یکدیگر بازی می کنند. پیامبر اکرم(ص) جلو رفتند و نزدیک یکی ازبچه ها نشست، و دست نوازش بر سر او کشید، سپس پیشانی او را بوسید. و با ملاطفت و مهربانی، او را پهلوی خود نشاند!
اصحاب، از این عمل حضرت سؤال کردند. حضرت فرمود: روزی دیدم، که این طفل با حسینم بازی می کرد، و در حین بازی، خاک زیر پای «حسین » را برمی داشت و به صورت و چشمهایش می مالید. پس; من هم او را دوست می دارم. چون او فرزند مرا دوست می دارد، و جبرئیل خبر داده: او در واقعه کربلا از انصار و یاران حسینم خواهد بود. (3)
در تقریرات، «مرحوم حاج شیخ جعفر تستری » احتمال داده که، آن طفل «حبیب بن مظاهر» بوده است.
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 20-11-2012 در ساعت 04:35
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مدير اجرايي (20-11-2012), نرگس منتظر (20-11-2012), شهاب منتظر (20-11-2012)
❤ |
علم حبیب
پس از وفات جانسوز رسول گرامی(ص) حبیب بن مظاهر با حضرت علی(ع) بیعت نمود، و در خط ولایت علی بن ابیطالب(ع) قرار گرفت. چون بارها، از پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) شنیده بود: «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد المدینة فلیات الباب ». یعنی «من شهر علمم و علی در آن شهر است، هر کس که علم می خواهد از در آن وارد شود»، لذا محضر حضرت علی(ع) را مغتنم شمرده و در شمار یاران خالص و حواریون و شاگردان ویژه حضرت قرار گرفت (4) و دانشهای گرانبها و فراوانی از حضرت علی(ع) آموخت.
او در جمیع علوم و فنون، همچون فقه، تفسیر، قرائت، حدیث، ادبیات، جدل و مناظره تبحر داشت تا آنجا که مایه اعجاب و شگفتی دیگران بود. (5) یکی از دانشهای او «علم بلایا و منایا» بود. یعنی: پیشگویی حوادث و خبر داشتن از وقایع آینده، و تاریخ.
شجاعت حبیب
«حبیب بن مظاهر» مردی شجاع، باصلابت و با قدرت بود، به طوری که در تمام جنگهایی که در دوران حکومت حضرت علی(ع) رخ داد; حضوری فعال و چشمگیر داشت، و در آن زمان بعنوان یکی از شجاعان بزرگ کوفه در زمره یاران امام(ع) بود. (6)
در روز عاشورا نیز با شجاعت تمام، در مقابل لشگر عمر سعد ایستاد; و شروع به نصیحت و اندرز کرد. بلکه، آن خفتگان و اسیران هوای نفس را، بیدار کند. خلاصه، «حبیب » شخصی بود که تنها از خدا می ترسید و با تمام وجود و شجاعت بسیار، کمر همت، به یاری و دفاع از حریم ولایت و امامت، بسته بود.
عبادت حبیب
حبیب مردی عابد و پارسا بود. تقوی و حدود الهی را رعایت می کرد. حافظ کل قرآن کریم بود، و هر شب به نیایش و عبادت خدا می پرداخت. (7)
به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن می کرد. (8)
مردی بود که حتی آخرین شب عمر خود را (شب عاشورا)، به نیایش با پروردگار سپری کرد.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مدير اجرايي (20-11-2012), نرگس منتظر (20-11-2012), شهاب منتظر (20-11-2012)
❤ |
زهد حبیب
او حلال و حرام الهی را رعایت می نمود. زندگی پاک و ساده ای داشت. آن قدر به دنیا بی رغبت بود و زهد را، سرمشق زندگی خود قرار داده بود، که هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان شد; نپذیرفت، و گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم، و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند». (9)
به تحقیق می توان گفت: «حبیب بن مظاهر» از جمله افرادی است که امیرالمؤمنین(ع) در باره آنان فرموده است:
«ارادتهم الدنیا فلم یریدوها» (10) یعنی: دنیا به آنان روی می آورد ولی آنها به دنیا پشت کرده، و با بی رغبتی و بی اعتنایی از کنار آن می گذرند.
چهره حبیب از آغاز نهضت حسینی تا شهادت
بعد از شهادت امام حسین(ع) شیعیان به امام حسین نامه نوشته، آن حضرت را به قیام علیه معاویه دعوت کردند، نخستین نامه در خانه «سلیمان بن مریم خزاعی » - که از شیعیان مخلص بود - نوشته شد. این دعوتنامه با امضای چهار تن از بزرگان کوفه، توسط «عبدالله بن مسمع همدانی » و «عبدالله بن وال » به مکه ارسال شد; که «حبیب بن ظاهر» یکی از امضاکنندگان این نامه بود. (11)
بنابراین می بینیم که حبیب، از همان اول فعالیت خود را برای این نهضت الهی شروع می کند، و همراه «مسلم بن عوسجه » که به طور پنهانی در کوفه برای «مسلم بن عقیل » از مردم بیعت می گرفتند; و در این راه از هیچ اقدامی کوتاهی نمی کردند. (12)
حبیب بن مظاهر این پیرمرد عارف و آگاه، مصمم بود که به هر قیمتی شده، خود را به کاروان کربلا برساند; شب به راه می افتاد و روز استراحت می کرد تا در بند ماموران «ابن زیاد» اسیر نشود. سرانجام روز هفتم ماه محرم، در کربلا، به کاروان امام حسین(ع) پیوست. (13)
به محض رسیدن به کربلا، مجددا وفاداری خود را نسبت به امام(ع) در میدان عمل به نمایش می گذارد. همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین(ع) عرض کرد: «در این نزدیکی، قبیله ای از «بنی اسد» هستند، اگر اجازه دهید پیش آن ها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند.» بعد از اینکه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد. (14)
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مدير اجرايي (20-11-2012), نرگس منتظر (20-11-2012), شهاب منتظر (20-11-2012)
❤ |
شهادت
او، عاشق شهادت بود. دلش برای شهادت می طپید. شب عاشورا را به عبادت و مناجات با معبود خویش مشغول بود، و لحظه شماری می کرد تا روز عاشورا فرا رسد و در رکاب مولا و سرور خویش، شربت شهادت را بنوشد.
بالاخره، نوبت جان فشانی فرا رسید. آن مجاهد پیر و عاشق که روحیه ای جوان و شاداب داشت; با شمشیری بران به میان سپاه دشمن نفوذ کرده، آنان را از دم تیغ می گذراند. و این گونه رجز می خواند:
«من حبیب، پسر مظاهر، زمانی که آتش جنگ برافروخته شود، یکه سوار میدان جنگم، شما گرچه از نظر نیرو و نفر از ما بیشترید، لیکن ما از شما مقاومتر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر، منطق ما آشکارتر است و از شما پرهیزکارتر و استوارتریم.» (15)
حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می زد، و 62 نفر از افراد دشمن را به درک واصل کرد.
تشنگی و خستگی بر او چیره شده بود، ناگهان، در این هنگام «بدیل بن مریم عقفانی » به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با سر نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس «بدیل بن مریم » سر مطهرش را از تن جدا کرد.
شهادت این پیر عاشق، بر یاران امام(ع) و خود امام(ع) بسیار گران بود. حضرت خود را به بالین او رسانید. چنان شهادت «حبیب » در امام اثر گذاشته بود که فرمود:
«احتسب نفسی و حماة اصحابی »: پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می برم. (16) ای حبیب! مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم می کردی. (17)
سرانجام «حبیب بن مظاهر اسدی » یار باوفای اباعبدالله الحسین(ع) در سن 75 سالگی، در تاریخ دهم محرم الحرام، سال 61 هجری قمری، در سرزمین مقدس کربلا به فیض شهادت نائل آمد.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مدير اجرايي (20-11-2012), نرگس منتظر (20-11-2012), شهاب منتظر (20-11-2012)
❤ |
خاتمه
تاریخ، معلم انسان هاست، بنابراین نباید تنها به مطالعه تاریخ بماهو تاریخ اکتفا کرد، بلکه باید از مطالعه زندگی بزرگان درس گرفته و آن را به کار بست.
درسی که از تاریخ زندگی این صحابی و یار دلاور امام حسین(ع) می توان گرفت در چند سظر به طور خلاصه بیان می کنم:
چرا افرادی همانند «حبیب » تا آخرین قطره خون از حریم ولایت دفاع می کنند و تمام هستی خود را، در راه هدفشان، نثار می نمایند؟ علت این است که:
«افراد امثال حبیب، عاشق حقیقی و واقعی اهل بیت (علیهم السلام) بوده اند، اراده آنها تنها زبانی نبود; بلکه سعی می کردند در عقیده و افکار، اخلاق، بینش سیاسی، زندگی فردی و اجتماعی به گونه ای رفتار نمایند که ائمه (علیهم السلام) دستور داده اند.
خداوند ما را جزء دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) قرار دهد.»
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مدير اجرايي (20-11-2012), نرگس منتظر (20-11-2012), شهاب منتظر (20-11-2012)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)