صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 42

موضوع: ◆۩◆۩◆ چهل داستان از زندگانی پر برکت آقا امام باقر علیه السلام ◆۩◆۩◆

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    خوردن انگور و خريد بهترين مادر

    مرحوم راوندى در كتاب خرايح و جرايح آورده است :
    روزى يكى از دوستان امام محمّد باقر عليه السلام ، به نام ابن عكاشه أ سدى در منزل آن حضرت وارد شد.
    ابن عكاشه گويد: چون بر آن حضرت وارد شدم ، فرزندش ابوعبداللّه ، جعفر صادق عليه السلام را ديدم ، كه كنار پدر ايستاده است ، پس از آن كه نشستم مقدارى انگور آوردند.

    خواستم كه تناول كنم ، حضرت باقرالعلوم عليه السلام فرمود: پيرمردان و كودكان انگور را دانه دانه مى خورند؛ ليكن تو دو تا دو تا ميل كن ، كه اين چنين مستحبّ است .
    بعد از آن عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! فرزندت جعفر هنگام تزويجش فرا رسيده است ، چرا برنامه ازدواج او را فراهم نمى فرمائى ؟!

    حضرت فرمود: به همين زودى قافله كنيزفروشان وارد مى شوند و با پول هاى درون اين كيسه ، جاريه اى مناسب برايش ‍ فراهم مى كنيم .
    چند روزى پس از آن ، دوباره به حضور آن حضرت وارد شدم ، كه چند نفر ديگر نيز حضور داشتند، حضرت فرمود: اى ابن عكاشه ! قافله كنيزفروشان از راه رسيده است ، اين كيسه را برگير و جاريه اى مناسب براى فرزندم خريدارى نما.

    لذا نزد آن قافله آمديم و جوياى كنيزى شديم ؟
    گفتند: آنچه داشتيم فروخته ايم ؛ و در حال حاضر فقط دو كنيز مريض حال باقى مانده است .
    گفتم : آن ها را ببينيم ، پس از آن كه آن ها را مشاهده كرديم ، يكى از آن دو كنيز را برگزيديم و قيمت آن را جويا شديم ؟
    فروشنده گفت : قيمت آن هفتاد دينار تمام مى باشد.
    گفتم : من او را به آنچه كه در داخل اين كيسه موجود است ، خريدارم ، در اين هنگام پيرمرد محاسن سفيدى - كه همراه آن ها حضور داشت - گفت : مانعى ندارد.

    و چون كيسه را گشوديم و پول ها را محاسبه نموديم ، مبلغ هفتاد دينار كامل در آن موجود بود، پس آن ها را پرداختيم و كنيز را تحويل گرفته و خدمت حضرت باقرالعلوم عليه السلام در حالتى كه فرزندش جعفر عليه السلام نيز حضور داشت ، آورديم .

    موقعى كه كنيز در حضور امام باقر عليه السلام قرار گرفت ، حضرت به او فرمود: نام تو چيست ؟
    كنيز گفت : حميده .
    حضرت فرمود: تو حميده ، در دنيا و محموده آخرت هستى .
    و سپس اظهار داشت : برايم بگو كه آيا باكره هستى يا ثيّبه ؟
    گفت : بلى ، باكره هستم .

    فرمود: چگونه باكره هستى ، و حال آن كه كسى از چنگال و تجاوز كنيزفروشان سالم نمى ماند؟!
    كنيز گفت : هرگاه رئيس آن ها نزد من مى آمد، كه با من نزديكى و مجامعت كند، پيرمردى سفيدموى حاضر مى شد و او را از نزديكى با من جلوگيرى و ممانعت مى كرد؛ و اين كار چندين مرتبه واقع شد ولى او هرگز توفيق نزديكى با مرا نيافت .

    سپس امام محمّد باقر عليه السلام آن جاريه پاكدامن را تحويل فرزندش ، حضرت ابوعبداللّه ، جعفر صادق عليه السلام داد و فرمود: او را تحويل بگير، كه همانا بهترين خلق خداوند متعال ، در روى زمين ، به نام موسى كاظم عليه السلام از او متولّد خواهد شد



    الخرائج والجرائح : ج 1، ص 197، بحارالا نوار: ج 48، ص 5، ح 5.
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  2. تشكر

    شهاب منتظر (12-10-2013)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #32

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    پيرزنى ، جوان شد

    حُبابه والبيّه يكى از زن هاى مؤ منه اى بود، كه در زمان حضرت رسول صلى الله عليه و آله هميشه به حضور آن حضرت شرفياب مى شد و كسب فيض مى نمود.
    همچنين در زمان امام محمّد باقر عليه السلام نيز چند مرتبه به محضر مبارك آن حضرت شرفياب گرديده است .
    اين زن مؤ منه ، روزى پس از گذشت مدّت ها، خدمت امام باقر عليه السلام وارد شد، حضرت به او فرمود: اى حُبابه ! مدّتى است كه نزد ما نيامده اى ؟

    حُبابه اظهار داشت : اى سرورم ! كُهولت سنّ و ضعف جسم و سفيدى موى سرم و نيز غم و اندوهى كه دارم ، مرا از زيارت شما باز داشته است .

    حضرت به حُبابه فرمود: جلو بيا.
    وقتى حُبابه نزديك امام محمّد باقر عليه السلام قرار گرفت ، حضرت دست مبارك خود را روى سر حبابه نهاد
    و دعائى را زمزمه نمود، كه ناگاه گيسوان حُبابه سياه و چهره اش شاداب و جوان گشت .
    حبابه ، تبسّمى كرد و خوشحال شد و حضرت نيز شادمان گرديد.

    پس از آن ، حُبابه از حضرت سؤ ال كرد و گفت : اى مولاى من ! پيش از آن كه اين عالم آفريده شود، شما - اهل بيت عصمت و طهارت صلوات اللّه عليهم - در چه حالتى و در كجا بوديد؟

    حضرت باقرالعلوم عليه السلام فرمود: ما نورى بوديم ، كه هر لحظه تسبيح و تقديس خداوند سبحان را مى گفتيم .
    و ملائكه الهى نيز چگونگى تسبيح و تقديس را از ما آموختند؛ و چون حضرت آدم عليه السلام آفريده شد، خداوند متعال نور ما را در صلب او قرار داد.



    بحارالا نوار: ج 46، ص 284، ح 87.
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  5. تشكر

    شهاب منتظر (12-10-2013)

  6. Top | #33

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    اعتراض و پاسخى دندان شكن

    ابو حنيفه - كه امام و پيشواى يكى از مذاهب چهارگانه اهل سنّت مى باشد - روزى به مسجد حضرت رسول صلى الله عليه و آله وارد شد و سپس به حضور مبارك حضرت باقرالعلوم عليه السلام شرفياب گرديد؛ و از ايشان اجازه خواست تا مقدارى در كنار آن حضرت بنشيند؟

    امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: اى ابو حنيفه ! تو را مى شناسند، مصلحت نيست كنار من بنشينى .
    ابوحنيفه اعتنائى به فرمايش حضرت نكرد و پهلوى آن حضرت نشست ؛ و در ضمن صحبت هائى پيرامون مسائل مختلف ، از آن بزرگوار سؤ ال كرد: آيا شما امام هستى ؟

    حضرت فرمود: خير.
    گفت : بسيارى از مردم كوفه عقيده دارند، كه شما امام و پيشواى ايشان مى باشى ؟
    حضرت فرمود: من چه كنم ؟! منظورت چيست ؟

    ابوحنيفه گفت : پيشنهاد مى دهم كه نامه اى براى آن گروه از مردم كوفه بنويسى ؛ و آن ها را از اين عقيده باز دارى .
    امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: ولى آن ها حرف مرا نمى پذيرند، همانطور كه خودت حرف مرا نپذيرفتى ؛ چون به تو گفتم كه در كنار و پهلوى من منشين .

    وليكن تو سخن مرا گوش نكردى و در كنارم نشستى ؛ و با اين كه در حضور من بودى مخالفت مرا كردى ؛ پس چه انتظارى از ديگران دارى ؛ با اين كه بين من و آن ها فاصله است ؟!
    و چگونه توقّع دارى كه آن ها به حرف من ترتيب اثر دهند؟!
    در اين لحظه ، ابوحنيفه سرافكنده شد و ديگر حرفى نزد، و سپس از جاى خود برخاست و رفت



    بحارالا نوار: ج 46، ص 356، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب : ج 3، ص 338.

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  7. تشكر

    شهاب منتظر (12-10-2013)

  8. Top | #34

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    دو سؤ ال درباره قيامت


    مرحوم شيخ مفيد و ديگر بزرگان به نقل از عبدالرّحمن زُهرى آورده اند:
    هشام بن عبدالملك در يكى از سال ها، جهت انجام مراسم حجّ و زيارت خانه خدا، وارد مسجدالحرام شد، در حالى كه بر يكى از غلامانش - به نام سالم - تكيه زده بود.

    امام محمّد باقر عليه السلام در گوشه اى از مسجدالحرام نشسته و مشغول دعا و مناجات بود.
    سالم به هشام گفت : اى اميرالمؤ منين ! اين شخص محمّد بن علىّ ابن الحسين عليهماالسلام است .
    هشام اظهار داشت : آيا اين همان كسى است كه اهالى عراق دلباخته و شيفته او هستند؟
    سالم در پاسخ به هشام ، گفت : آرى .

    هشام گفت : به نزد او برو؛ و به او بگو كه خليفه ، هشام گويد: مردم در روز قيامت - در آن مدّتى كه مشغول بررسى و محاسبه اعمال هستند - چه خوراكى دارند و چه مى آشامند؟

    پس هنگامى كه غلام نزد امام باقر عليه السلام آمد و سؤ ال هشام را مطرح كرد، حضرت فرمود:
    هنگامى كه مردم محشور مى شوند، در صحراى محشر چشمه هائى است ، كه از آن مى خورند و مى آشامند تا وقتى كه از حساب و بررسى اعمال فارغ آيند.

    وقتى سالم ، جواب حضرت را براى هشام بازگو كرد، هشام با شدّت ناراحتى گفت : اللّه اكبر! و آن گاه دوباره سالم را فرستاد تا از حضرت باقرالعلوم عليه السلام سؤ ال كند: چه چيزى مردم را از خوردن و آشاميدن باز مى دارد؟

    امام عليه السلام در پاسخ فرمود: آن هنگامى كه خلافكاران در آتش دوزخ قرار گيرند، بيشتر اشتهاء پيدا مى كنند و سپس خطاب به مؤ منين كرده و گويند:

    أ فيضُوا عَلَيْنا مِنَالْماءِ أ وْ مِمّا رَزَقَكُمُاللّهُ

    يعنى ؛ يا مقدارى آب و يا مقدارى از آنچه كه خداوند به شما روزى داده است ، به ما هم عنايتى كنيد.
    در اين موقع هشام ، با شنيدن جواب صريح و روشنگرانه امام عليه السلام ساكت شد و ديگر حرفى نزد.



    ارشاد شيخ مفيد: ص 282، بحارالا نوار: ج 46، ص 432، ح 14، احتجاج طبرسى : ج 2، ص 172، ش 202.

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  9. تشكر

    شهاب منتظر (12-10-2013)

  10. Top | #35

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    بهترين كلام در آخرين فرصت


    مرحوم شيخ طوسى ، راوندى و ديگر بزرگان ، به نقل از ابو بصير حكايت كند:
    روزى به محضر مقدّس امام محمّد باقر عليه السلام شرفياب شدم و لحظاتى بعد از آن ، حمران نيز به همراه بعضى از افراد وارد شد و به حضرت خطاب كرد و گفت : ياابن رسول اللّه ! عكرمه در سكرات مرگ قرار گرفته است .

    ابوبصير گويد: عكرمه با خوارج هم عقيده بود و خود را از امام محمّد باقر عليه السلام رهانيده بود.
    حضرت با شنيدن سخن حمران ، از جاى خود برخاست و فرمود: مرا مهلت دهيد تا بروم و بازگردم ؟
    گفتيم : مانعى نيست .

    لذا امام باقر عليه السلام حركت نمود و رفت و پس از گذشت لحظاتى دوباره مراجعت نمود و اظهار داشت :
    چنانچه پيش از آن كه عكرمه ، جان از جسدش مفارقت كند، او را درك مى كردم ، كلماتى را به او تعليم و تلقين مى نمودم كه برايش بسيار سودمند و نجات بخش مى بود؛ وليكن موقعى بر بالين او رسيدم كه تمام كرده و جان از بدنش ‍ خارج گشته بود.

    ابوبصير افزود: به حضرت عرض كرديم : فدايت گرديم ، آن كلمات چيست تا ما از آن ها براى خود و ديگران بهره گيريم ؟
    فرمود: همان كلماتى است كه شماها بر آن معتقد هستيد.

    و سپس افزود: هرگاه بر بالين شخصى قرار گرفتيد كه احتمال مرگ براى او مى دهيد، او را بر شهادت و اقرار به ((لااله الاّاللّه ، محمّد رسول اللّه )) و نيز بر ولايت و امامت ما - اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام - تلقين كنيد، كه از جهاتى براى او سودمند و نجات بخش خواهد بود




    دعوات راوندى : ص 113، مستدرك الوسائل : ج 2، ص 125، رجال كشّى : ص 216، ح 387، بحارالا نوار: ج 81، ص 236، ج 16.

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  11. تشكر

    شهاب منتظر (12-10-2013)

  12. Top | #36

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    تسليم در مقابل حوادث

    مرحوم شيخ كلينى و ديگر بزرگان آورده اند:
    روزى عدّه اى از دوستان و شيعيان حضرت ابوجعفر، امام محمّد باقر عليه السلام به ملاقات آن حضرت شرف حضور يافتند.

    چون وارد اتاق شدند و نشستند، متوجّه گشتند كه يكى از كودكان امام عليه السلام سخت مريض و ناراحت است و حضرت غمگين و اندوهناك مى باشد؛ به طورى كه لحظه اى قرار و آرام ندارد.
    با خود گفتند: چنانچه مسئله و حادثه اى براى اين كودك بيمار پيش آيد، آيا امام عليه السلام با اين بى تابى كنونى كه دارد، چه خواهد كرد.

    پس از گذشت لحظاتى ، صداى ناله و شيون از درون خانه به گوش رسيد و حضرت حركت نمود و از نزد حضّار خارج شده و به درون منزل رفت .
    و چون مدّتى كوتاه گذشت ، امام عليه السلام با حالتى رضايت بخش و در ظاهر شادمان ، به داخل اتاق مراجعت نمود.

    تمامى افراد حاضر در مجلس ، از اين جريان متعجّب شده و گفتند: ياابن رسول اللّه ! همه ما فدايت گرديم ، ما ترسيديم كه مبادا حادثه اى پيش آيد و شما بى تاب و اندوهناك گرديد!

    حضرت فرمود: چنانچه مرض و ناراحتى براى يكى از ما - اهل بيت عصمت و طهارت - پيش آيد، دوست داريم كه با لطف خداوند مهربان ، مرض برطرف گشته و بيمار شفا يافته و تندرستى خود را باز يابد.
    ولى اگر حادثه اى پيش آمد و مقدّرات الهى فرا رسيد، تسليم رضا و تقدير الهى خواهيم بود


    بحارالا نوار: ج 46، ص 31، كافى : ج 3، ص 326.
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  13. تشكر

    شهاب منتظر (12-10-2013)

  14. Top | #37

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    چهارده معمّا و پاسخ


    أ بان بن تغلب و همچنين ابوبصير - كه هر دو از راويان حديث و از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلام بوده اند - حكايت كنند: طاووس يمانى با بعضى از دوستان خود مشغول طواف كعبه الهى بود، ناگهان متوجّه شد كه جلوتر از او نوجوانى خوش سيما نيز مشغول طواف كعبه الهى مى باشد، و چون در چهره نورانيش خوب دقيق شد، او را شناخت ، كه آن نوجوان حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم عليه السلام است .

    هنگامى كه حضرت طواف خود را به پايان رساند و دو ركعت نماز طواف به جاى آورد، در گوشه اى از صحن مطهّر نشست و مردم يك به يك مى آمدند و سؤ الات خود را در حضور آن حضرت مطرح مى كردند و جواب مى گرفتند و مى رفتند.

    آن گاه طاووس يمانى به دوستان خود گفت : ما نزد اين دانشمند برويم و از او سؤ الى كنيم ، شايد جواب آن را نداند.

    سپس طاووس يمانى به همراه دوستانش خدمت حضرت رسيدند و سلام كردند.
    بعد از آن طاووس گفت : اى ابوجعفر! آيا مى دانى چه زمانى يك سوّم جمعيّت روى زمين هلاك و كشته شد؟
    امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: اى ابو عبدالرّحمن ! يك سوّم نبود؛ بلكه يك چهارم جمعيّت هلاك و نابود گرديد.
    طاووس گفت : صحيح مى فرمائى ، حقّ با شما است ، اكنون بفرما كه چگونه چنان شد؟

    حضرت فرمود: اين جريان ، آن زمانى اتّفاق افتاد كه تنها جمعيّت روى زمين حضرت آدم ، حواء، قابيل و هابيل بودند؛ و قابيل برادر خود را كشت ، در حالى كه هابيل در آن زمان يك چهارم جمعيّت را تشكيل مى داد.

    طاووس گفت : كدام يك از هابيل و قابيل پدر تمام مردم بود؟
    حضرت فرمود: هيچ كدام ؛ بلكه بعد از حضرت آدم عليه السلام ، شيث پدر آدميان بود.

    طاووس پرسيد: چرا حضرت آدم عليه السلام را آدم ناميدند؟
    فرمود: چون سرشت و خميرمايه او را از خاك روى زمين برگرفتند.

    پرسيد: چرا همسر حضرت آدم را حوّاء گفته اند؟
    فرمود: چون او از دنده آدم عليه السلام آفريده شد.

    پرسيد: چرا شيطان را ابليس ناميده اند؟
    فرمود: چون او از رحمت خداوند محروم و نااميد گشت .

    پرسيد: چرا جنّ را به اين نام گفته اند؟
    فرمود: چون كه آنها مى توانند از ديد انسانها مخفى و نامرئى گردند.

    پرسيد: اوّلين كسى كه حيله بكار برد و دروغ گفت چه كسى بود؟
    فرمود: شيطان بود، كه به خداوند عزّ و جلّ گفت : من از آدم بهتر و برترم ؛ چون كه مرا از آتش و او را از گِل آفريدى .

    پرسيد: آن گروهى كه شهادت به حقّ دادند؛ ولى دروغ مى گفتند، چه كسانى بودند؟
    فرمود: منافقين بودند، كه در ظاهر شهادت به رسالت و نبوّت رسول خدا صلى الله عليه و آله دادند؛ ولى در باطن دروغ مى گفتند، چون عقيده و ايمان به خداوند نداشتند.

    پرسيد: آن رسولى را كه خداوند براى هدايت انسان فرستاد؛ ولى خودش از جنّ و انسان نبود، كه بود؟
    فرمود: كلاغى بود، كه براى تعليم قابيل آمد تا او را هدايت كند كه چگونه جسد برادرش هابيل را دفن نمايد.

    پرسيد: آن كه قوم و تبار خود را راهنمائى و انذار كرد، و از زمره جنّ و إ نس نبود، كه بود؟
    فرمود: مورچه اى بود كه در مقابل لشكر عظيم حضرت سليمان عليه السلام ، به هم نوعان خود گفت : درون لانه هايتان برويد تا توسّط لشكر سليمان لگدمال نگرديد.

    طاووس يمانى گفت : آن چه حيوانى بود، كه به دروغ مورد تهمت قرار گرفت ؟
    فرمود: گرگ بود، كه برادران حضرت يوسف عليه السلام آن را متّهم به قتل برادر خويش كردند.

    طاووس در آخرين سؤ ال خود از امام امام محمّد باقر صلى الله عليه و آله ، پرسيد: آن چيست كه كم و زياد مى گردد؛ و آن ديگرى چيست كه زياد مى شود ولى كم نمى گردد؛ و آن چست كه كم مى شود ولى زياد نمى گردد؟
    حضرت باقرالعلوم عليه السلام همچنين در او جواب فرمود: آن كه كم و زياد مى شود، ماه است ؛ و آن كه زياد مى شود ولى كم نمى گردد، آب دريا است ؛ و آن كه كم مى شود ولى زياد نمى گردد، عمر انسان است .




    احتجاج مرحوم طبرسى : ج 2، ص 180، ح 206، و ص 186، ح 210، بحارالا نوار: ج 46، ص 351، ح 4.

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  15. تشكر

    شهاب منتظر (12-10-2013)

  16. Top | #38

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    انقراض بنى عبّاس توسط هلاكو


    مرحوم شيخ كلينى و ديگر بزرگان به نقل از ابوبصير آورده اند:
    روزى با مولايم حضرت ابوجعفر، امام محمّد باقر عليه السلام در مسجد النّبى صلى الله عليه و آله نشسته بوديم ، ناگهان سه نفر به نام : داود بن علىّ، سليمان بن خالد و ابوجعفر منصور دوانيقى وارد مسجد شدند و در گوشه اى نشستند.

    پس از ساعتى ، داود و سليمان حركت كردند و حضور امام محمّد باقر عليه السلام آمده و سلام كردند.
    حضرت فرمود: چرا آن شخص جبّار خودخواه نيامد؟

    گفتند: ياابن رسول اللّه ! او را معذور داريد.
    سپس امام عليه السلام فرمود: به خداى يكتا سوگند، به همين زودى او پادشاه و مالك كشورهاى اسلامى خواهد شد؛ و به دنبالش مردانى ديگر حكمرانى كنند و با خدعه و سياست خود تمام مردم را خاضع و ذليل حكومت خود گردانند.

    داود بن علىّ به حضرت عرضه داشت : آيا حكومت بنى العبّاس قبل از حكومت شما - يعنى ؛ حكومت امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ) - مى باشد؟
    امام عليه السلام فرمود: آرى ، رياست و سلطنت شماها قبل از ما خواهد بود.
    داود گفت : آيا مدّت حكومت بنى العبّاس مقدّر و معيّن است ؟

    حضرت فرمود: آرى ، آنچه بنى اميّه حكومت و رياست كنند، شما حكومتى دو چندان آن خواهيد داشت ، و حكومت شما آلت دست و دستخوش كودكان و بوالهوسان مى گردد؛ و آنان با حكومت چنان بازى كنند كه با توپ بازى نمايند.

    داود به همراه سليمان در كمال خوشحالى از جاى برخاستند تا اين خبر مهمّ را براى منصور دوانيقى مطرح كنند.
    حضرت آن ها را صدا زد و فرمود: توجّه داشته باشيد كه حكومت شما تا مادامى تداوم دارد كه در كشتن ما - اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام - نقشى نداشته باشيد؛ وگرنه درون خاك از روى زمين برايتان بهتر و سزاوارتر خواهد بود؛ و در آن صورت هيچ يار و ياورى نخواهيد داشت .

    و هنگامى كه اين خبر را به منصور دوانيقى گزارش دادند، او سريع حركت كرد و با شتاب نزد امام محمّد باقر عليه السلام آمد؛ و پس از عرض سلام ، آنچه را كه از سليمان و داود شنيده بود به حضرت عرض كرد؛ و سپس افزود: ياابن رسول اللّه ! آيا اين سخنان و پيشگوئى ها صحّت دارد؟!

    امام عليه السلام در جواب ، فرمود: آرى ، آنچه را كه برايت گفته اند درست مى باشد؛ و سپس حضرت همان سخنان و مطالب را تكرار نمود و پس از آن افزود: حكومت و رياست در دست شما و به فرمان شما خواهد بود تا هنگامى كه از جانب شما آسيب و گزندى به ما نرسد، ولى چنانچه بخواهيد خون ما را بريزيد و يكى از ما - خاندان رسالت را با شمشير يا زهر - به قتل برسانيد، در آن صورت به غضب خداوند قادر متعال گرفتار مى شويد؛ و در آن هنگام سلطنت و رياست شما مُنقرض مى گردد.

    و خداوند حكيم يكى از بندگان پست و ناچيز خود را
    بر شما مسلّط مى نمايد؛ و حكومت شما - بنى العبّاس - توسّط او نابود و مُنقرض خواهد گشت .



    فروع كافى : ج 8، ص 210، بحارالا نوار: ج 46، ص 341، ح 33.
    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 11-10-2013 در ساعت 22:56
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  17. تشكر

    شهاب منتظر (12-10-2013)

  18. Top | #39

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    تيراندازى در كهولت سنّ

    در يكى از سال ها هشام بن عبدالملك جهت انجام مراسم حجّ به مكّه معظّمه رفته بود، در همان سال نيز امام محمّد باقر عليه السلام به همراه فرزندش ، حضرت صادق عليه السلام تشرّف يافته بود.

    پس از انجام مراسم حجّ، هشام به سوى دمشق و امام باقر عليه السلام به سمت مدينه منوّره رهسپار شدند.
    و بعد از گذشت چند روزى ، هشام نامه اى به والى و استاندار مدينه فرستاد مبنى بر اين كه ابوجعفر، امام محمّد باقر را به همراه حضرت صادق عليهماالسلام روانه دمشق سازد.

    در ادامه روايت ، امام صادق عليه السلام حكايت فرمايد:
    چون وارد دمشق شديم ، دربان هشام به مدّت سه روز مانع از دخول ما بر هشام گرديد.
    و چون روز چهارم داخل كاخ شديم ، هشام بر تخت سلطنتى نشسته و افسران و وزيران و ديگر اطرافيان با حالت خاصّى در مقابلش سرپا و دست به سينه ايستاده بودند و نيز سربازان مسلّح در اطراف حضور داشتند.
    همچنين در گوشه اى ، شاخصى نصب كرده بودند و تيراندازان ماهر به آن تيراندازى مى كردند.

    همين كه چشم هشام بر پدرم ، حضرت باقرالعلوم عليه السلام افتاد، گفت : تو هم مانند ديگر تيراندازان ، كمان را به دست بگير و تيراندازى كن .

    امام باقر عليه السلام تقاضاى عفو نمود، ولى هشام اصرار كرد و به ناچار پدرم پيشنهاد او را پذيرفت ، پس آن گاه ، كمانى را گرفت و تير را رها نمود، كه در مقابل چشمان بُهت زده حاضران ، تير به وسط خال اصابت كرد و تا 9 مرتبه تير انداخت و هر بار تيرها در همان جاى اوّل وارد و اصابت مى كرد.

    هشام از ديدن چنين صحنه شگفت آور، مضطرب شد؛ و بى اختيار گفت : عجب تيرانداز ماهرى هستى كه در عرب و عجم مثل شما يافت نمى شود و سپس در حالتى كه من و پدرم در مقابل او ايستاده بوديم ، سر به زير انداخت .

    و چون مدّتى بدين منوال گذشت ، پدرم عصبانى گرديد و نگاهى به آسمان انداخت .
    هشام كه متوجّه ناراحتى پدرم گشت ، فورا از روى تخت بلند شد و پدرم را سمت راست خود و مرا سمت راست پدرم نشانيد؛ و سپس پدرم را مخاطب قرار داد و گفت :

    عرب و عجم نسبت به شما حسود هستند، شماها تيراندازى را چه كسى و در چه مدّتى آموخته ايد؟
    پدرم فرمود: مردم مدينه مرتّب برنامه تيراندازى دارند؛ و من نيز در دوران جوانى در امر با آن ها مشاركت مى كردم .

    ولى مدّتى بود كه آن را ترك كرده بودم ، ولى چون امروز بر من اصرار كردى ، من نيز پذيرفته و آن را انجام دادم .
    هشام گفت : در تمام عمرم تيراندازى ، ماهر مانند تو را نديده ام و گمان هم نمى كنم روى زمين كسى مثل تو وجود داشته باشد.

    پس از آن پرسيد: آيا فرزندت ، جعفر مثل خودت به فنون تيراندازى آشنا و آگاه است ؟
    پدرم فرمود: آرى ، ما - اهل بيت نبوّت - تمام كمالات و علوم و فنون را همانند پيغمبران از يكديگر به ارث برده و مى بريم ؛ و هيچ موقع زمين از حجّت خدا خالى نخواهد بود.




    بحارالا نوار: ج 46، ص 306 - 307.
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  19. تشكر

    شهاب منتظر (12-10-2013)

  20. Top | #40

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    تواضع و فروتنى

    مرحوم كلينى رضوان اللّه تعالى عليه به نقل از اسحاق بن عمّار روايتى را آورده است ؛ مبنى بر اين كه روزى امام جعفر صادق عليه السلام حكايت فرمود:

    من هر شب رختخواب پدرم حضرت امام محمّد باقر عليه السلام را آماده و پهن مى كردم و منتظر مى ماندم تا آن حضرت تشريف بياورد و استراحت نمايد؛ و پس از آن در رختخواب خود مى رفتم و استراحت مى كردم .

    در يكى از شب ها، پدرم تاءخير نمود و به موقع هميشه به منزل نيامد، من در فكر فرو رفتم و ناراحت شدم كه چه شده است ، و چرا آن حضرت در وقت هميشگى نيامد؟

    پس به سوى مسجد حركت كردم تا پدرم امام باقر عليه السلام را پيدا كنم ؛ و از جريان آكاه گردم .
    همين كه وارد مسجد شدم ، پدرم را تك و تنها در گوشه اى از مسجد مشاهده كردم .

    و در حالتى كه تمامى ماءمومين و مردم به منازل خود رفته بودند، پدرم تنها در مسجد با خداى خويش خلوت كرده و سر تواضع و فروتنى بر سجده نهاده بود و به درگاه بارى تعالى اين دعا را در حال گريه و زارى مى خواند:

    ((سُبْحانَكَ اللّهمّ أ نْتَ رَبّى حَقّا حقّا، سَجَدْتُ لَكَ يا رَبِّ تَعَبُّدا وَ رِقّا، الّلهمّ إ نَّ عَمَلى ضَعيفٌ، فَضاعِفْهُ لى ، الّلهمّ قِنى عَذابَكَ يَوْمَ يُبْعَثُ عِبادُكَ، وَتُبْ عَلَىَّ إ نَّكَ أ نْتَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ))


    اى خدائى كه پاك و منزّه هستى ! توئى پروردگار حقّ و حقيقت .
    اى خداوندا! از روى عبوديّت و بندگى و فروتنى ، در مقابل تو سجده كرده ام .

    اى خداوندا! اعمال نيك من ، ناچيز و ناقابل است ، پس خودت بر اعمال من فزونى بده .

    خداوندا! مرا در قيامت از عذاب دردناك خويش مصون دار، و مرا مورد عفو و بخشش خود قرار بده ، زيرا تنها توبه پذير بخشنده و مهربان ، تو هستى .



    كافى : ج 3، ص 323، بحارالا نوار: ج 46، ص 301، ح 45.

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  21. تشكر

    شهاب منتظر (12-10-2013)

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi