نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: بوسه آخر دبيرکل شهيد حزب‌الله بر گونه پسر شهيدش + عکس

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll بوسه آخر دبيرکل شهيد حزب‌الله بر گونه پسر شهيدش + عکس






    سيد خم مي‌شود و سنگي را از زمين برمي‌دارد و به دست پسر پنج‌ساله‌اش حسين مي‌دهد و مي‌گويد: «با اين سنگ، آن بالگرد را بزن.» بعد، سيد به طرف بيروت حركت مي‌كند. همسرش ام‌ياسر و پسرش حسين نيز همراهش بودند.

    وقتي رژيم صهيونيستي اسرائيل سال 1982 ميلادي تا بيروت پيشروي و آن را اشغال كرد، سيدعباس موسوي، همه رزمندگان شيعه را جمع و در همان سال 1982 مقاومت اسلامي را تأسيس كرد كه تا امروز هم ادامه دارد.

    البته سيد، در سال 1979 به ايران سفر كرد و از نزديك با افكار امام خميني(ره) هم، آشنا شد.

    بعد از ترور شيخ راغب حرب، سيدعباس براي سخنراني به كنار مزار ايشان مي رود.
    بعد از سخنراني، به كنار مزار شهيد شيخ راغب حرب مي رود. دستش را روي قبر او مي گذارد و به احمد، پسر شهيد شيخ راغب حرب نگاه مي كند و مي گويد: «وصيتي داري كه بخواهي براي پدرت برساني؟»
    سپس به نزد شيخ عبدالكريم، اسير آزادشده از زندان اسرائيل و نزد مادرش مي‌رود و دعاي‌شان مي كند.

    محافظان سيدعباس، متوجه بالگردهاي جنگي اسرائيل مي‌شوند كه حالت عادي نداشتند. اين را، به سيد مي‌گويند. سيد مي‌گويد: «مگر ترسيده‌ايد؟» محافظان به‌شوخي مي‌گويند: «اگر شما از جان خودتان نمي‌ترسيد، ما زن و بچه داريم.»

    سيد خم مي‌شود و سنگي را از زمين برمي‌دارد و به دست پسر پنج‌ساله‌اش حسين مي‌دهد و مي‌گويد: «با اين سنگ، آن بالگرد را بزن.»

    بعد، سيد به طرف بيروت حركت مي‌كند. همسرش ام‌ياسر و پسرش حسين نيز همراهش بودند. هسمر سيد هميشه با او بود. چون سيد به او گفته بود كه من، شهيد خواهم شد.

    به منطقه اي به نام تفاحتا مي‌رسند. چند فروند بالگرد، از پشت كوه بيرون مي‌آيند و خودرو سيد را موشك باران مي‌كنند. با يك موشك شش‌هزار درجه، خودرو سيد را مي‌زنند كه مطمئن باشند، كسي در آن زنده نمي‌ماند.

    دو محافظي كه كنار سيد نشسته بودند، فقط قسمتي از بدن‌شان مي‌سوزد. اما شهيد نمي‌شوند. چون سيد قبلا به آنها گفته بود: «كسي از همراهان من، به سبب من شهيد نمي‌شود.»

    آن دو محافظ، بعدها خوب مي‌شوند و چهلم شهادت سيد را هم مي‌بينند اما سيد عباس موسوي به همراه همسر و فرزندش در 1993.2.16 ميلادي به شهادت مي‌رسند.





    امضاء


  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi