پروردگارم، از تو حاجتى را مىطلبم كه اگر آن را به من ارزانى دادى، هر چیز دیگرى را كه از من دریغ نمایى، مرا زیانى نرساند
و اگر از آن محرومم سازى، هر چه را به من عطا فرمایى مرا نفعى نبخشد،
«از تو مىخواهم كه مرا از آتش جهنم آزاد گردانى!»
غیر تو خدایى نبود،
یگانهاى و تو را همتایى نیست،
فرمانروایى و ستایش از آن توست
و تو بر همه چیز توانایى،
اى خدا.
خدایا، من در آن حال كه بىنیاز و توانمندم، به تو نیازمندم،
پس چگونه در حال فقر نیازمند تو نباشم.
خدایا من كه در عین دانایى، نادانم،
چگونه در حین جهل، نادان نباشم!
خدایا، به راستى كه تغییر تدابیر تو و سرعت انجام اراده وتقدیرات تو، بندگان عارفت را باز داشت،
از این كه در حال نعمت به دوام بخشش تو اطمینان كنند و در حال نقمت، از رحمت تو نومید گردند!
اكنون منم كه با فقر و نیازمندیم به تو توسل مىجویم
و چگونه به حضرتت توسل جویم با فقرى كه محال است دامان غناى تو را بیالاید.
چسان از این حال كه دارم به تو شكایت آورم، در حالى كه هیچ چیز بر تو پوشیده نیست.
چگونه حرفهاى دلم را براى تو بیان كنم و حال آن كه از همه آنها آگاهى!
چگونه ممكن است امیدهایم را كه رو به سوى تو دارند، به نومیدى بدل سازى و حال مرا نیكو نگردانى،با آن كه قوام آن به دست توست.
خدایا! چقدر تو به من نزدیكى و من از تو دورم!
و چقدر نسبت به من مهربانى.
س چیست كه بین من و تو حجاب افكنده است!؟
خدایا، هر گاه گناهانم مرا گنگ گردانید، كَرم تو زبان مرا گشود
و هرگاه كه صفات ناپسندم مأیوسم ساخت، الطاف بىپایانت مرا به طمع واداشت!
خدایا، آن كس كه زیبایی هایش در حقیقت زشتى است، چگونه زشتیهاى رفتار وى زشت و ناپسند نباشد
و آن كس كه سخنان حق گونه او ادعایى بیش نیست چسان ادعاهایش، ادعا نباشد.
پروردگارم، مرا از زیر بار ذلت نفس رهایى ده
و پیش از آن كه مرگم در رسد از آلودگى شك و شرك پاكم كن.
از تو یارى مىجویم، یاریم كن.
بر تو توكل مىنمایم، مرا به حال خود وامگذار.
تو را مىخوانم، مرا نومید مساز.
مشتاق فضل توام، محرومم مكن.
خویشتن را به وجود پاكت منتسب مىنمایم، دورم مگردان.
مقیم درگاه توام، از خود نرانم.
تویى كه انوار جمالت را به دلهاى شیفتگانت تاباندى تا آن كه تو را شناختند و به یگانگى تو ایمان آوردند.
تویى كه محبت غیرخود را از قلوب دوستانت زدودى تا غیر تو را به دوستى نگرفتند وبه جز تو پناه نیاوردند
و آن گاه كه جهانیان آنان را هراسناك سازند، تو مونس ایشان هستى
و تویى كه آنها را هدایت فرمودى تا جایى كه نشانههاى قدرتت بر آنان آشكار گشت!
آن كس كه تو را از دست داد، چه كسى را یافت
و آن كه ترا یافت چه کسی را از دست داد!
به راستى كه زیانكار است آن كس كه به جاى تو دیگرى را برگزیند
و بسى خسران زده است آن كه بكوشد تا از تو جدا گردد.
چگونه به غیر تو امیدوار شوم، در حالى كه تو رشته احسان را نگسستهاى
و چگونه نیاز خویش از درگاه غیر توبطلبم و حال آن كه عادت بخشندگى خویش را دگرگون نساختهاى!
اى كسى كه شیرینى موانست خویش را به عاشقانت چشانیدهاى،
پس آنان در برابر تو تملقكنان برپاى ایستادهاند!
اى كسى كه پردههاى هیبت خود را بر دوستانت افكندهاى و آنان هراسناك درمقابل تو پوزش مىطلبند.
تو بندگانت را به یاد مىآورى پیش از آن كه دیگران از آنها یادى كنند
و آغازگر هر بخشش و احسانى؛ قبل از آن كه عبادت كنندگان رو به سوى تو آورند
و بخشنده و عطا كنندهاى، پیشاز آن كه خواهندگان از تو بخواهند
و چه شگفت است این كه بسیارمىبخشى و آن گاه از آنچه بخشیدهاى از ما وام طلب مىكنى!
خداوندا، من را به كمند مهربانى خویش به سوى خود آر تا وصال تو را دریابم
و با جاذبه الطاف خویش مرا دركش تا به سوى تو روى آورم!
خدایا، رشته امیدم از تو نمىگسلد گرچه تو را سركشى نمودهام
وهرچند تو را عبادت كنم باز دهشت مرا رها نمىسازد.
كاینات مرا به سوى تو رهنمون مىگردند
و یقینى كه به كرم تو دارم مرا به سویت مىكشاند.
خدایا، چگونه نومید گردم و حال آن كه تو امید منى
و چگونه به خوارى تن در دهم در حالى كه تو تكیهگاه منى.
خدایا، چسان در برابرت دعوى سربلندى نمایم با آن كه بنیاد مرا از ذلت برآوردهاى
و چسان سر فخر بر آسمان نسایم و حال آن كه مرا به خود منتسب كردهاى!
خدایا! چگونه رداى بینوایى درنپوشم، در حالى كه مرا درجایگاه فقرا نشاندهاى
و چگونه خویشتن را فقیر بنامم با آن كه تو با بخشش خود بىنیازم ساختهاى!
تویى كه جز تو پروردگارى نیست.
خود را به تمامى اشیا شناساندهاى به گونهاى كه موجودى نیست كه تو را نشناسد.
تویى كه خویشتن را در آینه همه موجودات به من نمودهاى و من در همه چیزجمال تو را به آشكارا نگریستهام
و تویى كه براى تمام موجودات آشنایى!