خیلی وقته دچار عذاب وجدانم یه خصلت خیلی بد تو وجودمه خیلی دوس دارم ریشه اونو بخشکونم ولی اونقد شهامت ندارم خود من اهل غیبت کردن نیستم ولی بین دونفر گیر افتادم مدام توی گوشم ویز ویز میکنن ومن فقط سکوت میکنم یه سکوت لعنتی کل وجودمو میگیره دست خودم نیست ولی زبونم انگار قفل میشه وقتی باهام صحبت میگنن فقط نگاشون میکنم ولی به خدا اصلا حواسم بهشون نیست بعضی وقتا متوجه میشم که یک ساعته دارم نگاشون میکنم ولی هنوز اونا دارن بدی میگن شاید باورتون نشه ولی این شده برای من یه عذاب وقتی تنها میشم دچار فشار روحی میشم حس میکنم به خداخیانت کردم دلم میخواد بگم بسه تمومش کنید خسه شدم ولی فقط یه بغض لعنتیه که گلومو فشار میده وبازم سکوت خیلی بد بختم که این مشکل رو نمی تونم حل کنم شاید بگید مگه مجبوری بری پیش اونا ....
خلی کم به دیدنشون میرم اخه اقوام نزدیکن نمی تونم نبینمشون خیلی دور به دیدنشون میرم ولی باورتون نمیشه تا میرم شروع میشه عمدا تو جمع میشینم تا کسی چیزی نگه ولی به خدا بهم پیامک میزنن گوشه گیر شدم میترسم از خونه برم بیرون چیکار کتنم کمکم کنید خیلی خسته هستم دلم میخواد جیغ بزنم ولی زبونم باز نمیشه یه سکوت لعنتی مغزمو اجاره کرده یه راه حلی بهم یاد بدید ممنون دلم میخواد وقتی نماز میخونم حس خیانت به خدا نداشته باشم کمکم کنید که چطور بتونم از اونا دوریکنم وشنونده نباشم التماس دعا