رؤ یای عجیب و معنویّت او
از مرحوم آیت اللّه شیخ عبدالنّبی عراقی آوردهاند که میفرمود:
زمانی که مرحوم شوشتری در مدرسه سپه سالار سابق منبر میرفت، انبوه مردم از همه قشرها از جمله علما و گویندگان در مجلس او شرکت میکردند.
یکی از علمای عصر که نژاد از شاهان قاجار داشت، جلسه درس و بحث علمی برای دانشجویان مذهبی داشت، یکی از همان روزها از شوشتری
سخن به میان آمد و یکی از حضّار اظهار داشت: «شما نیز خوب است همانند دیگر بزرگان به منظور تعظیم شعائر دین در مجلس شیخ، شرکت کنید.»
شاهزاده دانشمند که هنوز به مقام علمی و قداست و پروای شیخ آگاهی نیافته بود، پاسخ داد: «دوست عزیز! او نیز سخنوری همچون دیگر سخنوران و منبریها است، فکر نمیکنم لزومی داشته باشد که ما درس و بحث خود را تعطیل نموده، پای منبر او برویم.»
شب هنگام شاهزاده دانشمند، در عالم رؤ یا دید رستاخیز با همه هول و هراسش برپاگشته و پیامبر به پیروان راستین خاندان وحی و رسالت، جواز و برات بهشت اعطا میکند و او نیز گام به پیش نهاد و سلام کرد و گفت: «ای پیامبر خدا! به من هم عنایتی بفرمایید، چرا که افتخار خدمت به قرآن و دین و مذهب را دارم»
پیامبر او را مورد محبّت قرار میدهد، امّا میفرماید: «برای تو هنگامی برات صادر میشود که جناب شیخ جعفر شوشتری از تو راضی شود، در غیر این صورت دریافت نخواهی کرد.»
شاهزاده دانشمند، ناگهان از خواب بیدار میگردد و درمی یابد که شیخ مردی وارسته و زیبنده و دارای پارسایی و کمال و جمال معنوی است و از سست نهادی و فقدان سرمایه علمی و عملی به دور است.
مردی است که شایسته مقام رفیع ارشاد خلق است، عالمی عامل و وارستهاست و زهدفروشی و ریاکاری و بازیگری و عوام فریبی و جلب رضایت مخلوق به قیمت ناخشنودی خالق، نخواهد نمود. دین را به دنیا نفروخته و نخواهد فروخت.
بر این اساس بود که دیدگاه او در مورد شخصیّت شیخ دگرگون شد و روز بعد پس از گردآمدن شاگردان گفت: «اینک، همه با هم به محضر شیخ و پای منبر او میرویم»
شاگردان شگفت زده به همراه استاد خویش به محفل شیخ آمدند و پای سخنان روح بخش او که از آیات و روایات برمی خاست، نشستند.
پس از پایان بحث و پراکنده شدن مردم، شاهزاده دانشمند نزد شیخ رفت و با او روبوسی کرد و پس از آن به شیخ ارادت بیشتری پیدا کرد، چرا که به هنگام روبوسی، شیخ سر به گوش شاهزاده نهاد و گفت: «بیان پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله را درست دریافتی اگر من از شما راضی و خشنود نگردم، برات بهشت به شما نخواهد رسید.»