تو باقی مانده ی حقی، به زیتون و زمان، سوگند
تمام عصر ها با تو، معاصر می شود روزی
آقا اجازه، دلزده ام از تمام شهر!
بی تو دلم گرفته از این ازدحام شهر!
آقا اجازه، دست خودم نیست، خسته ام
در درس عشق، منصف آخر نشسته ام!
در این کلاس، عاطفه معنا نمیدهد!
اینجا کسی به پای تو برپا ، نمی دهد!
آقا اجازه ، بغض گرفته گلویمان!
آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان!!!!
زمین صبورانه به انتظار قدومت نشسته و آسمان فرشتگان را به استقبالت می فرستد،
تابیایی و با عدل بی انتهای خود تشنگان را سیراب کنی و اشک از چشمان محرومان و ستمدیدگان جهان پاک کنی .
می خواهیم وقتی آمدی دور تا دورت زانو زنیم و از شکوه ها و خون دلهایمان بگوییم ،
می خواهیم دست نوازش برسرمان کشی و زخمهایمان را التیام دهی ، می خواهیم با تو از درد فراق گوییم ؛
اما همه اینها را تو خود میدانی !
پس تو را به خاطر ایمانت می خواهیم به خاطر عدلت ،
به خاطر خودت و خوبیت ،
به خاطر یاس کبودت ،
به خاطر پرچم عدالتت ،
به خاطر آرامشت ،
امنیتت و به خاطر مهرت !
که ما سخت محتاج مهر و لطف مهدوی هستیم...
تو خود برای ظهورت دعا کن ...
العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان