چوب کبریت به جای پنس برای عمل جراحی در اسارتگاه
خاطره ای شگفت انگیز از عمل جراحی «آزاده جانباز نوراله فردوسی» در اردوگاه
«مفيد» با دو چوب كبريت كه به جای پنس از آنها استفاده می كرد در لابه لای زخم به دنبال تير و تركش بود و «مهدی» هم با پاک كردن خونی كه از زخم خارج می شد، نقش پرستار را ايفا می كرد...
اشاره:بارها از سختی ها و مشقّات اسارت شنيده، خوانده و يا از فيلم هايی كه در اين رابطه ساخته اند، مطلع گشته ايد.
گاهی هم با شنيدن خاطرات آزادگان كه از شكنجه ها، كمبودهای غذايی و دارويی و به طور كلی از نارسايی ها بوده، شايد اين سؤال به ذهنتان خطور كرده كه آيا واقعاً اين حوادث و اتفاقات تلخ در اردوگاهای اُسرای ايرانی در عراق به وقوع پيوسته است؟
و يا ، آيا می شود يک اسير و زندانی را از كوچكترين ملزومات زندگی محروم كرد؟
و … اين سؤالات و شايد هزاران سؤال ديگر به ذهنتان خطور كند كه اگر همه ی اين سؤال ها را در كنار هم قرار دهيم به يک نكته مشترک برمی خوريم و آن اينكه در باور و ذهن پاک همه ی اين عزيزانی كه چنين سؤالاتی به ذهنشان متبادر می شود اينچنين اعمال غير انسانی، به هيچ قيمتی توجيه پذير نيست.
من هم بارها از آزادگانی كه به نوعی در اسارت نقش كليدی و محوری داشته و از همين بابت بيشتر مورد اذيت و آزار قرار گرفته اند، شنيده ام؛ كه بعضی از مردم خاطرات اسارت آنها را باور نمی كنند!
ما هم با علم به اين كه شايد چنين برداشتی از خاطره ی منتشر شده ی ما توسط بعضی ها بشود به سراغ «برادر آزاده نوراله فردوسی» رفته ايم تا او هم با نقل يک خاطره بر دامنه ی شگفتی و تعجب از اعمال غير متعارف و غير انسانی بعثيان بيافزايد.
وی از رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا در حال حاضر ساكن شهر قائم شهر و معلم آموزش و پرورش می باشد.
در سال 1367 در حمله ی عراقي ها به جزيره مجنون، به اسارت آنان درآمد و به مدت 2 سال در اردوگاه های رمادی 13 و تكريت 17 بوده است.
وی در هنگام اسارت توسط بعثيان مجروح شده و درمانش به علت بی توجهی عراقی ها، چند ماه به درازا كشيد. با هم خاطره ی اين آزاده ی عزيز را مرور می كنيم