صفحه 2 از 10 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 100

موضوع: به بهار می اندیشیم به همراه قطعات ادبی و روح بخش

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ثانیه های سرشار




    بوی بهار، در لابه لای برگ ها می پیچد.

    عطر سوسن، هوای صبحگاهی را مست می کند.

    میخک، رز و محمدی، بوی زندگی و تازگی را میان باغچه می پراکنند.

    نسیم خوش بهاری، طبیعتی تازه را نوید می دهد.

    برگ ها جان می گیرند و چشم اندازی سبز، از پس پنجره های گشوده، جلوه گری می کند.

    سفره های سخاوت و یکرنگی، پهن می شوند.

    بوی سبزه در فضای رنگارنگ سفره می پیچد.

    عطر سیب های سرخ، جای دیگری میان این همه، باز می کند.

    دل های یکرنگ و باصفا، آماده می شوند تا به ثانیه های تازه زندگی وارد شوند.

    تیک تاک ساعت، فضای پرسکوت خانه را پر می کند.

    چیزی به ثانیه های آغازین سال نو نمانده است.

    یک سال گذشت و واپسین ثانیه، فاصله میان زمان ها را دو نیمه کرد.

    «یا مقلب القلوب و الابصار.
    یا مدبر اللیل و النهار.
    یا محول الحول و الاحوال.
    حوّل حالنا الی أحسن الحال».


    چشم ها به روشنی باز می شوند و دل ها به یکدیگر نزدیک و قلب ها آرامش دوباره می یابند

    در حلول سال نو و دلگرم به آتیه های مهربانی و صفا می شود.

    احساس بهار، نیلوفرانه بر اندام طبیعت می پیچد و زمستان کوچ می کند.






    طیبه تقی زاده

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    نفس قدسی




    «یا مقلب القلوب و الابصار»!
    این صدای توست، پیچیده در گستره خاک.

    این روشنان آواز توست که در لابه لای کاینات می وزد. عطر سیال و شناور
    حضور توست که شامه خاک را پر کرده از طراوت رویش،
    خواب را ربوده از چشم های زمین.


    از عطر حضور توست که گل ها چشم گشوده اند به جلوه ات،
    که زمین را حریری از یاسی های مهربانی پوشانده است.

    سبحان الله از این همه زیبایی!

    این اعجاز نفس های قدسی توست که جاری شده است در شریان های
    خاک مرده و زندگی می بخشد به گل، به دشت، به گیاه.

    این اعجاز نفس های قدسی توست که به رودخانه ها اجازه خروش
    می دهد و به درختان، فرمان قیام.


    این لهجه قرآنی توست که پرنده ها را خوش الحان کرده است و ابرها را مهربان
    و سخاوتمند؛ دشت ها را به میهمانی باران دعوت کرده
    و پرستوها را به کاشانه فراخوانده است.

    «یا مدبر اللیل و النهار»!
    نسیم اراده ات وزید بر عبور و مرور شب و روز و روز، به اذن تو روشن
    شد تا زمین، از سفره کریمانه ات، لقمه حلال بجوید!

    روز را نشاندی بر بلندای افق تا چشم ها، مهربانی فراگیرت را شاکر باشند
    و قدم ها، فضل و رحمت تو را به تلاش درآیند و دست ها،
    «روزی» بگیرند از در خانه ات!

    و روز و شب را که از پی هم می آیند و می روند،
    اینک، بگیر از شب ها و روزهایم، تکرار و روزمرگی را.

    تاریکی شب هایم را به نور خویش روشن کن و روزهایم را میهمان سایبان
    دستان مهربانی ات گردان.

    «یا محول الحول و الاحوال»!
    قطار فصل ها می گذرد.
    زمین پیر و فرسوده، به یک تبسم تو، جوان می شود.

    درختان مرده، زنده می شوند. روخانه های راکد می خروشند.
    رستاخیزی به پا شده است در دقایق «زیستن»، در تکرار مرگ و تولدهای پیاپی.

    این بوی توحید توست که پیچیده است در جریان آفرینش!


    در تحویل سال های جدید و قدیم، در تقویم های دیروزی و امروزی، قیامت
    شاهکار توست که اعجاز می کند.

    تا دیروز، خاک، تهی بود از زندگی و امروز، زمین، گستره تولد هاست!





    خدیجه پنجی

    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 18-03-2018 در ساعت 01:29
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پشت پلک های باران خورده



    طبیعت، جانی تازه می گیرد.
    ماهی ها، هم سفره ما می شوند.
    بهار، تا کنج خانه ها نفوذ می کند.

    شمشادها، شادترین روزهای زندگی شان را طی می کنند
    و آوای تازه منارها سکوت سرد باغچه را می شکند.


    بهار، زنبیل عاشقی اش را کوچه به کوچه می گرداند تا هر که دلی به وسعت
    آینهو لبخند دارد، به کاروان سبز طبیعت بپیوندد و
    روح و جانش را در آبشار جاری فروردین، جلا بخشد.

    چشم هایت را که باز کنی، بهار را با تمام سادگی اش، با ظهور تازه شکوفه هایش
    و با آغاز انقلاب سبز و فراگیرش، پشت پلک های باران خورده ات احساس خواهی کرد؛
    حس تازه بالندگی، دگرگونی آغاز... .

    تمام واژه های خوب ذهنت را ردیف می کنی
    تا سبزترین فصل خدا را ترسیم کنی.

    خدا بهار را برای تو آفرید؛
    برای من، برای او و برای هر که راز شگرف «یحیی» و «یمیت» را
    در زیباترین اثر نقاش چیره دست خلقت می بیند و باور می کند.

    چشم هایت را که باز کنی، بهار را می بینی که با کوله باری از امید و طراوت،
    در انتهای کوچه های سرد و تاریک زمستان، بساط تازگی و سرسبزی اش را پهن کرده
    و بشارت فردایی را می دهد که تقویم ها دوباره از اول آغاز می شوند.






    عاطفه خرمی

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    به بهار می اندیشم






    بهار، فریادم می زند به خود؛
    به برخاستن دوباره؛
    به گردشی متوالی و آغازی دوباره.

    بهار، فریادم می زند به زندگی دوباره؛
    به برخاستنی از بطن سرد مرگ ها و خاموشی ها.


    بهار، مرا از دستان یخ زده زمستان می گیرد و می خواهد،
    دامن سبز شکوفایی بر تنم بپوشاند.

    بهار، فریاد می زند به بیداری از دهان تاریک خواب ها و سکوت ها.
    بهار، مرا برمی دارد و به وسعت تفکری ژرف می برد؛

    «یا محول الحول و الاحوال».
    سال های همیشه است که بهار بر دروازه های گوش ها و چشم ها می کوبد:
    «فراخ شوید و بنگرید. بشنوید، پریدن خواب از سر سرد زمین را».

    این آغازی دوباره است؛
    پنجره ای دوباره به سمت دستان باز زندگی.
    بهار، از انجمادها و خواب ها گذشته است.


    آمده است برای تسبیحی دوباره از آفرینش، برای بیداری در خواب ماندگانی که قنوت
    درختان و دست های تمنای ذرات عالم را نمی شنوند؛ «یا مدبّر اللیل و النهار».

    بهار از راه می رسد و مرا به بادیه های تفکر می سپارد؛
    می برد به یاد شوری بزرگتر.
    بهار، با پیراهنی از یاد معاد، بر شانه هایم می ریزد و خواب هایم را می آشوبد.

    از پنجره دست هایم بالا می روم و هم نوای بهار، سراسر مناجات می شوم
    و تکلم نجوای عاشقان، آرامم می کند: «حول حالنا إلی احسن الحال».


    نسیم نوروز، روح طراوت را در دست هایش گرفته است و بر تن خاموش زمین می پاشد.

    یک سال دیگر بزرگ شدیم.
    یک سال دیگر قد کشیدیم.


    سالی دیگر و آغازی فرخنده برای خوب شدن مهیاست و من به عیدی می اندیشم
    که سر سفره سال تحویل بنشینم و خودم را آغاز کنم.

    من به بهاری می اندیشم که بهارانه عمرم را به دست بادها و سیاهی ها نسپارم
    و در جاده هایی گام بگذارم که انجامی بهارانه داشته باشند.


    من به عیدی می اندیشم که هیچ گرد و غبار عصیان و اغفالی بر پرونده
    اعمالم نوشته نشود و تحویل سال جدیدم را بی خط خوردگی، بر دفتر سال گذشته ام آغاز کنم.





    ابراهیم قبله آرباطان
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ما را دگرگون کن





    هفت سین دل هامان را به سرسبزی درختان بهاری گشودیم تا روشنایی مهربانی ها
    را در آیینه بهاری چشمه ها نگاه کنیم.

    حالا که بهار، آهسته با کوله باری از سرسبزی و طراوتْ بارانِ پاکش را بر سر
    کشتزارهایمان می ریزد، خدا را سپاس می گوییم.


    که برکت را به سفره هایمان آورد.
    دل هامان را اگر پاک بود، پاک تر و اگر پاک نبود، پاک می کنیم از هر کینه و دلخوری.

    مثل همه درختانی که شکوفه های دوستی را جوانه زدند، ما نیز به خود می گوییم:
    باید جوانه های دوستی را در دل پاس داشت تا عطر وجودشان،
    همه چیز و همه کس را معطّر کند.

    حالا که آسمان، به آبی شفّاف و روشنش رسیده است،
    حیف است ذهن ما به صافی و پاکی آن نرسد!

    یا مُقَلِّبَ القلوب و الابصار، یا مدبّر اللّیل و النهار یا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوالِ.
    حَوِّلْ حالَنا إِلی اَحْسَنِ الْحالِ.


    ای خدایی که تغییر دهنده شب و روزی.
    ای پروردگاری که چشم ها و قلب ها، به اراده تو تغییر می کنند!
    دلهامان را به سمت بهترین ها ببر و قلب هامان را متحوّل کن.




    طیبه ندّاف
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  8. تشكرها 6


  9. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    شادی و امید



    زندگی انسان ها در طول هزاران سال، وابسته به کشاورزی بوده است؛

    از این رو، آغاز بهار با شادی و امید سرشار همراه خواهد شد و نوروز،
    روز نو شدن نشاط و عشق به زندگی خواهد بود.

    در نبرد سرمای تاریک و گرمای روشن، نور بر تاریکی و سیاهی پیروز می شود

    تا مردمان را بر سر سفره پُر نعمت خالق بخشنده، برای خوردن لقمه نانی تازه دعوت کند.



    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 16-03-2015 در ساعت 18:06
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  10. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    بهار غزل عاشقانه خداست



    و تاریخ های جهان، شعله شعله آب شوند
    و تا خبری از برف های سنگین نباشد

    و تا کوهپایه ها دامن دامن شقایق وحشی شوند
    و طعم نورسته گیاهان بگیرد خاک


    و تا رودخانه ها به راه بیفتند
    درختان قامت راست کنند

    هوای دشت ها، عطر صمیمی گل و سنگ شود
    ... یا مُقَلِّب القلوب و الابصار


    صدای سبز تو در جان کائنات پیچیده
    عطر روشن تو، لایه لایه خاک را معطر کرده است

    خواب از سرزمین پریده
    چلچله ها آمده اند


    سقف ها حریر گیاهان نورسته است
    و آواز تو در شریان نازک ابرها پیچیده

    یا مدبِّر اللّیل و النهار
    آسمان، بساط دست های کریم توست

    زمین، سفره سبز مهربانی توست
    و سر انگشتان لطیف تو شب را صیقل داده اند

    روز را پای خنکِ رودخانه ها کشانده اند
    فانوس از خانه های گلی آویزان است

    پرچین ها، ردّ انگشتان لطیف باران است
    هوا، خنکای رقیق نور است

    جاده ها، هوای لطیف علف هاست
    یا محوّل الحول و الاحوال


    اما هنوز دل هامان موسیقی زنجیر و سنج است
    دل هامان رنگ و بوی اندوه دارد

    پرچم های سیاه مان هنوز برپاست
    نقاره هامان هنوز مصیبت است

    شانه هامان زخمی عَلَم هاست
    هنوز پا برهنه ایم

    اشک هامان گرم و تازه است
    کوچه هامان عزاپوش است


    حوّل حالَنا إلی أَحسنِ الحال





    مریم سقلاطونی

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  11. تشكرها 3


  12. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    عید یعنی چه؟




    هیاهوی بازار، یافتن دستان مادر را دشوار کرده است.
    برای کودکان اشتیاق آلوده ای که وسوسه خریدها، قلب کوچکشان را می فشارد.

    که لذت خرید اشیاء نو، لذت سرشاری است و کالاهای براق، در تابش نورافکن ویترین های
    بزرگ، جذاب تر می نمایند.

    می گویند بهار در راه راست.
    چیزی نمانده است که به دروازه های این سرزمین پا بگذارد.
    پس نو نوار و شادان باید به استقبالش شتافت.
    و من فکر می کنم که بهار یعنی همین.

    بی شک، سبز شدن تعدادی درخت و داغ تر تابیدن خورشید، حادثه چندان مهمی نمی تواند باشد،
    آن گاه که حس بهار خواهی در قلب زمینیان نمی تپد. و عید چه معنایی دارد؟


    در روز عید هم مثل همه روزهای دیگر، خورشید در ساعتی مثل دیروز طلوع می کند،
    ظهر می شود، عصر می شود و غروب و شب.

    و مثل همیشه بادها می وزند و جاده ها را می پیمایند و دریاها به ساحل حمله می کنند و پس می زنند.
    و یعنی این که در روز عید هم دنیا مثل همیشه بر سنّت خویش جاری می شود، بی تغییری.
    پس امّا چه چیز است تفاوت نوروز و چرا آفتاب عید، گویی زنده تر و معطّرتر می تابد؟


    من مردمانی را می شناسم که گل ها را می ستایند و رودخانه های یخ بسته را دوست نمی دارند.
    پروانه ها را زیبا می دانند و عطر باغات را با جان استشمام می کنند.

    مردمانی را می شناسم که بادها را معتدل می خواهند و سوزناک سرما، دستانشان را می خشکاند
    . مردمانی که لذت می برند، آن گاه که تن به آب های گرمِ کرانه ها می سپارند و عطر شکوفه های وحشی،
    ریه هاشان را پر می کند و تصویر ردیف درختان تازه سبز شده، چشمانشان را آیینه وار، غبار می زداید.


    آری! آن گاه که موسمِ روزگاری چنین باشد، نامش را بهار می نهند و آغازین طلیعه خورشیدش
    را عید. پس حجله بر ورود عروسی چنین می آرایند و پاکیزه و تن شسته، جامه نو می کنند
    و بر سنّتی کهن، یکدیگر را فرا می خوانند و بی کینه ای، مهربانی به پای هم می ریزند
    و عیدانه های بهقرآن متبرک، بر فرزندان باریدن می گیرد.

    و من فکر می کنم که بهار یعنی همین. و فکر می کنم که اگر سالی طبق تقویم، بهاری فرا رسد،
    امّا جشنی بر ورودش نباشد و برای مردمان، رودخانه، یخ بسته یا جاری تفاوتی نکند و عطر شکوفه ها با
    بوی دود بخاری های کهنه سوز زمستانی فرقی نداشته باشد، بی شک بهاری از راه نرسیده است؛


    حتی اگر همه باغات، به لحظه ای بشکفند و همه بادها، مرطوب و زنده بو زند و همه قناری ها،
    یکباره سرودن بیاغازند و همه رنگین کمان ها، به لحظه ای در آسمان ظاهر شوند.

    امّا این خاک، مردمان گل پسندی دارد؛
    مردمانی که عطر بوستان های بهاری راحتی در میانه تاخت و تاز زمستان حس می کنند.
    شمیم نسیم های برخاسته از کرانه جنگل های سرسبز، حتی در پاییزترین قسمت سال،
    در مشام ایشان وزیدن دارد.


    مردمانی که طلوع خورشید گرم بهاری را از پشتِ ماه های سرد زمستانی گرامی می دارند.
    پس این گونه قرار گرفت که آغاز بهار، آغاز سال خورشیدی باشد. که ذوق عطرآگین زیباخواهان
    خورشید طلب، احترام خود را به روشنایی، این گونه بیان داشته است.

    باری، تمامی زمین، هر سال بهار می بیند و می گذرد؛
    بی تأملی. امّا این جاست تنها جایی که رنگین کمان بهاری که تابش می گیرد،
    رودخانه زندگی، چندین برابر جاری می شود.


    تنها این جاست که شاهکار آفریدگار را، بهار را، ارج می نهند.
    تنها این جاست که به نظاره هر سال می نشینند، زنده شدن جهان را و حس می کنند نفس کشیدن
    زمین خواب آلوده تازه بیدار شده را.

    این جاست که قیامت را هر ساله، خوب می بینند و چنین آیتی عظیم را آگاهانه، گرامی
    و محترم می دارند.اما هیاهوی بازارهای نزدیک عید، مبادا که جایی نگذارد برای اندیشیدن به آنانی
    که بهار و زمستان ایشان یکی است!

    مبادا که نورافکن ویترین های بزرگ که تنها رسالتشان بلعیدن دسترنج های چندین ماهه
    و پس انداز سالیانه است، آن قدر مبهوتمان کند که پسر بچّه کوچک را نبینیم که نورافکنی ندارد و
    ویترینی، و در حالی که از سرما به خویش می لرزد، با چشمانش از شما می خواهد که روی ترازوی
    کوچک کنارش بایستید و بعد، سکّه ای شاید...






    مهدی میچانی فراهانی
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  13. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    بهار هست، ولی یک بهانه کم دارد


    «بهارا تازه کن شیدایی ام را

    بگیر از من غم تنهایی ام را

    زمین گیرم تو برگردان بهارا

    توانِ آسمان پیمایی ام را»



    می آید از هزاره های دور، از لابلای تقویم های پیچیده در برف
    می آید از اساطیر گنگ، از تاریخ باستان


    می آید، با دامنی از شکوفه، با جامی از چکیده رویش، بر خاک می ریزد باده سبز
    روئیدن راخورشید، بر دیواره های آسمان می کوبد نورافشانی خویش را.

    جریان جوی ها، سر بر جدار نهرها می کوبد و می جوشد.
    هوا بوی نسترن های نورس می دهد، بوی بابونه های باران خورده،
    بوی اقاقیا در پیچیدگی بادها.


    «یا مقلوب القلوب و الابصار»، می پیچید در لابلای گیسوان بلند بید،
    می جوشد در منافذ خاک، در رستخیز زمین

    ورق های غیب گو، رسیدنش را مژده می دهند، آن گاه که می رسد با ردّ پایی
    از گل های سپید، با خوشه های شکوفه آویخته بر گردن، با لباسی از حریر آسمان

    ورق می خورند پنجره ها و چون کبوتران رها، بال می گیرند در آسمانی فرادست،
    در آسمانی یکدستزمین، پاره ای از بهشت می شود، با درختان سر به فلک کشیده؛

    درختانی با ردایی از سبز، از سفید، از هفت رنگِ رویش بر
    آسمان دوخته می شود رنگین کمان هایی تازه.

    بهار می رسد؛
    دست افشان و پای کوبان، بر تیره خاک افسرده و وامانده از فصل خمود برف.

    می آید و پوست خاک کشیده می شود بر پهنای زمین، با جوانه ها و سبزه ها.

    خورشید، تا بندگی اش را بر صفحه آسمان غزل می سراید
    هوا، بوی رسیدن می دهد
    تازگی در زوایای خاک جوانه می زند، امّا:


    بهار هست ولی یک بهانه کم دارد

    بهار یک غزل عاشقانه کم دارد




    مسیرها در خویش می پیچند از بوی بهار، امّا کجاست شمیم آمدن
    بهاری تازه تر که مشام زمین را پر کند؟

    پنجره ها باز می شوند با رسیدن آغاز فصل ها، امّا آسمان،
    مجال بال گشودن نمی دهد

    بهار می رسد، امّا نه آن بهاری که باید.


    حمیده رضایی


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


صفحه 2 از 10 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi