«یا مقلّب القلوب»
گاهی قلبت آنقدر آهسته می زند
، که فکر می کنی حتی از چرخش عقربه ها هم جا مانده است!
آن قدر خسته ای که نمی دانی تا کدام دقیقه و ثانیه دیگر، دوام خواهی آورد!
ولی انگار زمان عجول، فهمیده که تو جا ماندی
و برای چند لحظه که شده، درنگ می کند و نفس هایش را شمرده شمرده می کشد!
تیک تاک هایش را آنقدر طولانی می کند تا بلند شوی.
تا دست بر کمر عقیده بگذاری و بگویی:
«یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدیر اللیل و النهار».
عقربه های قلبم را با دقیقه دقیقه ذکر نامت و ثانیه ثانیه یاد بزرگی ات کوک کن!
بهار، تقارن احساس و عقیده
شیما اصغری