صفحه 1 از 12 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 111

موضوع: به بهار می اندیشیم به همراه قطعات ادبی و روح بخش

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض به بهار می اندیشیم به همراه قطعات ادبی و روح بخش







    به شیدایی بهار است، اگر نگاه شوخ گل و ناله بلبل به هم پیوند می خورد؛

    از نسیم بهار است، اگر گل ها زیباییِ عریان خویش را به دیده تماشاگران هدیه می کنند؛


    حاصل مستی بهار است، اگر چکاوک با موسیقی رود، سرود سبز زیستن می سراید.

    چه زیباست در این رستاخیز طبیعت، نقش بندهای قشنگ نقاش آفرینش را با
    تأملی ژرف بنگریم ودر زایش بی امان زمین و دگرگونی مقتدرانه زمان،


    دگرگونی درونی خویش را از خالق نوروز آرزو کنیم.



    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 17-03-2015 در ساعت 08:32
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,582
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,886 در 2,474
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    به بهار می اندیشم

    به این زیباترین تابلوی خلقت خداوند
    به سرسبزی زمین و باغ و گلستان

    به رویش گلهای رنگارنگ در دل دشت و کوه و صحرا
    به خدای مهربانی که به طبیعت حیات دوباره می بخشد
    همان مهربان خالقی که
    به درخت ذوق رویش و سرسبزی ، به پرنده شور آواز ,
    به چشمه شوق جاری شدن ،به زمین فرصت نفسی دوباره
    و به من و تو فرصتی برای زدودن غبار های غم و کهنگی
    و تولدی دوباره ، فرصتی برای شادی و مهرورزی داد

    بیائید این بهار را و این فرصت دوباره را قدر بدانیم




  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    خاطره معطر خاک



    بهار می آید؛

    تجدید خاطره ای دیگر از خویشاوندی طبیعت و انسان؛
    با ردایی سبز برای حضور در جشن شکوفه ها.

    بهار می آید؛

    با چشمه و کوه و دشت، با باغ و گلزار و پروانه ها، با بلبل و گل،
    با امید و آرزو.

    بهار می آید؛

    سرشار از عطر سپیده، عطر طبیعت.

    بهار می آید؛

    با آیینه ای در دست از حکمت و معرفت، از آیات و برکات.

    بهار می آید؛

    با قامتی خجسته و سبزپوش، با آواز قمریان بیدار و عاشق.

    بهار می آید؛

    برای ستیز با سردی و سستی.

    بهار می آید؛

    این راز برجسته طبیعت، این تحول بزرگ و این خاطره معطر خاک.

    بهار می آید؛

    چونان عاشق فرزانه ای که بر درگاه معشوق، بوسه مهر نثار می کند.

    بهار می آید؛

    فصل حرکت و برکت، تحول و تغییر، دوستی و عاشقی.

    و بهار می آید؛

    عطر کمال طبیعت، سرّ عیان شده عظمت خلقت،
    رمز شگفتی و شادی، سرّ زیبایی و بیداری.




    حمزه کریم خانی

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ص
    دای پای بهار



    از صدای پای عطر گل هایی که می آیند، شاید طراوتی در روح خسته زمین
    پیچیده که لباس های میهمانی بر تن می کند.

    چادر گلدار، شکوفه می پوشد و میهمانی خورشید را آغاز می کند.

    بهار، جوشش خون فصل هاست در رگ جویبارها و رودها، گویی که در صور دمیده باشند.
    جانی تازه در همه جهان می پیچد و رخوت زمستان را، مرگی را که برف سپید پوش این
    کفن سرد بر اندام های کوه و دشت و جلگه و درخت پیچیده، ناگهان از بین می برد و از
    زیر جامه برف، زندگی جوانه می زند،

    و نوروز آغاز بهار است. میراث گذشتگانی که حرمت این میلاد دوباره را پاس می دارند.
    نوروز و بهار یعنی تو باشی و رُستن، و تو باشی و رفتن و تو باشی و جوشش، یعنی که
    یاد بگیری مثل برگ های تازه درختان، جوانه باید زد، یعنی که آموخته باشی، شکوفه های سیب
    که درمی آیند، رسالتی دارند.


    یعنی تو وجودت را راهی تابستانی سرشار از میوه های زیبا خواهی کرد.
    بهار یعنی حرکت از نوزایی به بارآوری و از بارآوری به اعجاز آن چه که آن را مهر می نامند.

    بهار، محبت را در جان های بهاری افزون می کند.
    مگر در اسطوره ها نخوانده ای که روزهای اول سال نو، گذشتگان نیز به کنار
    خانواده هایشان می آیند و تقاضای اکرام و دعا دارند؟


    مگر این همه آیین مهربانی و عشق، جز برای این روح تازه است که حتی مردگان خاک
    را می انگیزاند.شاید از پس قرن ها و سال ها، خورشید، همان جوری بتابد که هزار سال پیشتر،
    در آسمان می رقصید و پرتو گیسوان زرافشانش را به زمین می فرستاد.
    امّا هر بهار، رجعتی تازه می کند و حرفی تازه می زند.

    خورشید هم در این تولد تازه شریک است.
    و تو باید بیاندیشی که بهار یعنی نوروز و نوروز یعنی روز نو، روز جدید، روز
    آغازی جدید،روزی تازه، روزی روزتر از روزهایی که پشت سرت بودند و روزی
    که منشأ روزهایی می شودکه خواهد آمد.

    یک نقطه آغاز، یک مبدأ حرکت. جایی که تو از او طلب حرکت می کنی

    ... یا مقلب...
    ای تغییر دهنده قلب های ما و چشم های ما، ما را به آن چه می خواهی، راهنما باش.
    اگر می پذیری که راهنمای ما در این حرکت، آن سرچشمه جوشان ازلی است.


    «یا مُدبّر لیل»:
    ای آن که تدبیر کننده روزها و شب هایی! در این روزهای ما از سرچشمه فیض جوشانت
    اندیشه ای کن تا به تو نزدیک تر شویم. اگر یافته ای که نزدیکی او عشق است...

    یا مُحَوِّل... !
    حالا نوبت حل شدن می شود در آن که از او خواسته ای تو را به بهترین حال ببرد.
    می خواهی مثل بهار که در رگ زمین حلول می کند، تو هم آغازی نو داشته باشی و در
    عظمت بی انتهای او حل شوی و می خواهی هیچ شوی در همه او.


    می خواهی مثل برگ های تازه جوانه زده درخت ها، از نو، راه رسیدن به او، به نور مطلق
    و جاودانی عشق را تجربه کنی، می خواهی در کوله بارت از اندوخته های او برگیری
    و مسیری را که او فرمان می دهد بپیمایی،

    می خواهی بارآور باشی و بارده، می خواهی طاعت و اطاعت و عبادتت
    با خدمت و خشوع،رنگی تازه بگیرد.


    می خواهی جوانه بزنی، ببالی، میوه بدهی و می خواهی بروی، می خواهی حتّی
    برای او بمیری، می خواهی بمیری در پایان راه تا به او برسی.

    تا دوباره زنده ات کند.

    تا دوباره آغاز شوی...

    تا دوباره بهاری باشی و..


    . تا دوباره بیایی و اوست که از لب هایت می خواند این آرزو را:

    حَوِّلْ حالَنا إِلی أَحْسَنِ الْحالِ



    امیر مرزبان

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    هفت سین سلام


    بهار می آید؛ با چمدانی پر از شکوفه و لبخند.
    چشم هایش، آمیزه خورشید و ابر؛
    دلش آینه بندان سبزه و باران.


    بهار می آید و از رد گام هایش، رودهایی زلال، زمین چرک را به شست وشو می خوانند.
    نوروز از راه می رسد و خاک، در رستاخیزی شگفت، رستن آغاز می کند.
    مردمان شهر، دست در دست مهربانی با گل و آینه به شادباش هم می روند.

    از قلب ها پنجره هایی بی شمار به سمت هم گشوده می شوند
    و این گونه، جشنواره انسان و طبیعت افتتاح می شود.


    بهار آمده تا به ما بگوید لحظه ها چون ابر در گذرند؛
    تا به این همه تحول و تغییر، به دیده عبرت بنگریم.


    پروانه ها، کاسه های شبنم در دست، بر فراز گل ها درآمد و شداند.
    پرستوها برف از بال ها تکانده، امیدوار به سوی لانه ها بازمی گردند.


    گاه، خورشید می تابد و بر ابرها پادشاهی می کند و گاه، باران می بارد و
    بر پیکر آسمان و زمین، لباس طراوت و تازگی می پوشاند.

    هر رفتنی را آمدنی است و هر آمدنی را رفتنی؛
    چنان که زمستان می رود و بهار می آید، شب می رود و روز می آید؛
    ما نیز روزی به جهان می آییم و ناگزیر باید به سمت مقصدی ابدی،
    جاده های زمان را طی کنیم.


    نوروز می آید تا گرد غفلت را از رخسارمان بشوید و از خواب های دراز خرگوشی
    بیدارمان کند. تا بدانیم که ایستایی و رکود، شیوه مرداب است.

    یا مقلب القلوب!
    قلب های زنگار گرفته مان را به یادت به رودخانه روشنی می سپاریم
    و در تار و پودش بذر مهر می باشیم.


    ای تدبیرکننده روز و شب، ای تغییردهنده حال ها!
    یاری مان کن تا با سلاح عشق و صداقت و ایمان، به بهترین حال ها دست یابیم.

    وقتی غبار تیرگی و کینه را از روح و جانمان تکانده باشیم،
    در دل های آفتابی مان هفت سین سلام و سادگی گسترده خواهد بود.





    معصومه داوودآبادی

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    سفره دل



    نوروز، از نفس های معتدل بهار می تراود و در سفره گلدار هفت سین دمیده
    می شود؛ سفره ای که در آن ماهی قرمزی، تکرار تازه زندگی را میان تنگ کوچکی
    از آب گوشزد می کند.

    نوروز، هفت سین را از بازار بهار می آورد و با سلیقه می چیند تا عشق را از
    پس گونه های سرخ «سیب»، هدیه کند، تا شمه ای از بهشت را از لابه لای
    گلبرگ های «سنبل»، به ارمغان آورد.حالا برکت را در طعم پر از شیرینی
    و گندم «سمنو» می توان چشید.

    می توان با گیسوان شانه خورده سبزه ای جوان که تکه ای از طبیعت را به
    خانه آورده، طراوت را دسته کرد و دانه دانه «سکه های نو» را که در کنار سفره
    برق می زنند و بوی عید می دهند، در دست های کودکانه کاشت تا شوق معصوم کودکی، در باغ چشمشان بشکوفد.

    پابه پای شگفتی هایی که در این دایره از هم پیشی می گیرند، آنچه در نگاه نافذ
    انسان آرمیده است،به بلندای رتبه خویش برمی خیزد و کتاب طبیعت را تنها در
    قاب کوچک پنجره ورق نمی زند و هفتسین سفره دل را به سنبل و سیب و سبزه
    و... خلاصه نمی کند تا هفت «سلام» آسمانی از معجزه
    بیان، نص قرآن به سرای سینه اش میهمان شود؛

    میهمانی که در سنت ایرانی ـ اسلامی، بالانشین رواق سینه هاست:

    «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبِّ رَحیمٍ»

    درودی است که از جانب بی همتا خداوند، ارسال می شود؛
    بی آنکه واسطه ای پیام آور این محبت باشد.


    «سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»

    برکت و سلام در پرده شب هایی است که به بیداری دل، زنده می داریم تا
    تولد سپیده،افق را چراغانی کند.


    «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ»

    «سلام» و «رحمت» خداوند جاری است تابنده بر نوح؛
    او که سکان کشتی رسالت را رو به سمت ساحل توحید، به دست گرفت.

    «سَلامٌ عَلی إِبْراهیمَ»

    و ابراهیم که برای شکستن شرک، مجسمه های سنگی را تبر زد.

    «سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ»

    و موسی که از کفر و بهانه های بنی اسرائیل، نبوتش را به ستوه نیامد
    و هارون که حق برادری را به جای آورد.

    «سَلامٌ عَلی آلِ یاسینَ وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ»

    «سلام» و «رحمت» خداوند بر «آل یاسین» و جامعه انبیا، رسولان حقیقت که امانتدار
    الهام الهی بودند تا فطرت پرستش را از حوالی لانه بت ها و بیراهه مکاتب
    و جهل و خرافات دور سازند.





    مهناز السادات حکیمیان
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    هفت سین زندگی


    به شکرانه عبور از گردنه های زمستان، به شکرانه مقاومت و ایستادگی،
    به شکرانه فرصتینو که ارزانی مان داشته اند، «هفت سین» می گشاییم.

    به پاس عشق که تنها تنور گرمی مان بود، تنها اجاق دل های سرما زده مان،
    هفت سین می گشاییم.
    فواره های میدان اگر روشن اند، نماد سرزندگی شهرند.

    سبزینه ها اگر سبزند، تصویر دل های سبزند. «باده از ما مست شدنی، ما از او».
    هفت سین، علامت هفت خوان زندگی است که سال به سال، باید بپیماییم.
    «سفره»، منشور همبستگی ماست در رنج ها و شادی ها، در راحتی ها و سختی ها.

    «آینه» لبخند می زند؛
    «سبزه» لبخند می زند. اگر ما هم لبخند بزنیم؛
    چشم ها را بر اندوه یکدیگر نخواهیم بست، سینه ها را از کینه یکدیگر نخواهیم انباشت.

    بهار، درس های زیادی دارد؛
    آسمانش، آزاد بودن را یاد می دهد، نسیمش بخشنده بودن.

    عید که می آید، با همه شکوه اش، نجیب بودن را می آموزد و مهربانی را.
    زانو زدن های آب، پای سپیدارها تماشایی است.


    زانو زدن های گنجشک، پای برکه ها تماشایی است و تماشایی تر، کلبه ماست که هم
    آتش تنورش روشن است و هم چلچراغ دل آدم هایش.

    عید، تنها میانْ پرده ای است از صداقت و صافی ما.
    صداقت و صافی ما در سیصد و شصت و پنج روزْ بازیگری، به نمایش درمی آید.
    ما بازیگران نمایشنامه صفا و صمیمیتیم.


    الماس ها به یکرنگی ما غبطه می خورند.
    عید که می آید، ما گلاب محبتمان را روی دسته همه رهگذران می ریزیم.

    «هفت سین» می گشاییم تا انگشت های نوازش مان هفت روز هفته گشوده باشد.
    ما امید را به کوچه و بازار می بریم تا هدیه اش کنیم به انتظار کشیدگان و به حسرت دیدگان.


    هیچ کس نمی تواند سبقت بگیرد از سلام های ما و از سایه های خنک سادگی مان.
    دست های ما یخ نمی زند هیچ گاه؛

    چون در دست های دیگری است، چون دست هایمان را بر سر هفت
    سین هر سال، به هم گره می زنیم.

    عید که می آید، تجدید عهد ما با همه «سین»ها شروع می شود؛
    با سین «سلام»، با سین «سخاوت»، با سین «سادگی» و با همه سین های دیگر.

    هفت سین سفره ما هیچ کم ندارد؛
    پدرانش همه خوبند، مادرانش همه خوب، پسرانش همه خوب، دخترانش همه خوب.

    ما زندگی را در مکتب «هفت سین» عیدمان می آموزیم.
    قرآن پدر و دعای مادر، سرمایه همیشه راهمان است.

    عید که می آید، هفت سین می گشاییم؛ هفت سین زندگی... .



    میثم امانی
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مهربانی همیشه


    نفس می کشم عطر آمدنش را. پشت در خانه ایستاده است آشنای دور دست من.

    از جاده های طولانی فصل ها، از لابه لای سوز و سرمای تقویم های یخ زده،
    از روزگاران باستان آمده است.

    اینک، پشت در ایستاده است؛
    در هیبتی سبز، با همان ردای عطرآگین لطیف، با دستانی معجزه گر آمده است
    تا به یک اشاره، قدم بگذارد به خانه سال و پرنیان هفت رنگ نگاهش را بگستراند بر عریانی خاک
    و بپوشاند تن پوش سبز محبت را بر تن درختان و سیب های سرخ را برقصاند
    در کاسه های آب و بنشیند با ما، پای سفره هفت سین.

    شب در خانه ایستاده است؛
    با همان مهربانی های همیشه، با قصه های دور و دراز؛
    آمده است تا جادوی زمستان را بشکند، تا به گوش خاک در خواب مانده،
    ترانه بیداری بخواند.

    من صدای آمدنش را شنیده ام؛
    از همان روز که مادرم از بازار، هفت سین خرید تا بچیند در سفره ای که
    برکت می آورد به خانه.

    از همان روزی که پدر، اسکناس های تا نخورده را لای قرآن می گذاشت، برای تبرک.

    از همان لحظه ای که من و برادرم لباس های تازه پوشیدیم و پای سفره هفت سین نشستیم.

    از همان لحظه که پدرم قرآن خواند... الرحمن... و بوی مهربانی خدا پیچید در هوای خانه.


    از همان لحظه، من عطر آمدنش را حس کردم.
    پشت در خانه ایستاده است.
    و من چقدر دوستش دارم!

    او که از راه می آید، مادر همیشه می خندد، خانه از بوی تازگی پر می شود،
    دنیا عوض می شود، درختان جشن می گیرند، بازار دید و بازدیدها داغ می شود.

    دست ها سخاوتمند می شوند، عیدانه ها سرازیر می شوند و من بی صبرانه،
    در انتظار «عیدی»ام و در انتظار «او».

    من در انتظار بهاری بزرگ ترم؛
    بهاری که سالمان را فقط یک فصلی نمی کند؛

    «چهار فصلمان بهار می شود».



    خدیجه پنجی



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    عضو كوشا
    تاریخ عضویت
    October 2012
    شماره عضویت
    3916
    نوشته
    136
    تشکر
    2,914
    مورد تشکر
    1,121 در 185
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بهار




    بهار می آید

    تازه شدن در راه است

    نشسته ام بر دستان درخت

    دیدگانم مبهوت جوانه زدنش

    چه زیبا جوان می شود درخت

    بوی گل و عطر بهار در باغ جاریست

    قاصدک در دست من

    گوشش پر از هر آرزوست

    می رود تا آسمان


    میبرد آرزو پیش خدا




    سودابه علی دوستی شهرکی

    امضاء
    اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

    وَ مَماتى‏ مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ



  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    به بهار می اندیشیم
    به بوی باران
    به بوی سبزه
    به بوی خاک
    ...............











    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


صفحه 1 از 12 1234511 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi