هاله اي بر چهره از نور خدا دارد شهيد
در غريبي هم هزاران آشنا دارد شهيد
گل از نفس پاك تو بو مي گيرد
از خون تو لاله آبرو مي گيرد
تو اي شهيد به صبح و سپيده مي ماني
به تابناكي اشك چكيده مي ماني
به لاله سرخترين هديه طلوع بهار
به سوسن و به گل تازه چيده مي ماني
خوشا آنانكه با اثبات ايمان
بساط كفر بچيدند و رفتند
خوشا آنانكه با عشق حسيني
شهادت را پسنديدند و رفتند
گلوي خويش عبث پاره مي كند بلبل
چو گل شكفته شود در چمن نمي ماند
مبند دل به جگر گوشه چون رسد پيمان
كه خون چو مشك شود در ختن نمي ماند
خرقه كهنه ي تن جانب معشوق مبر
ارغوانيش به خون كن كه ره عشاق است
اي پدر جان در نبرد حق و باطل سرافراز
در سجود عشق كردي با وضوي خود نماز
ما را به حقيقت ارمغان است
مرگي كه حيات جاودان است
راهي كه من انتخاب كردم
در پرتو انقلاب كردم
اي كه پرسي از مكان و جاي ما
شد بهشت جاودان مأواي ما
منبع: كتاب پر پرواز ملائك