حواله دادن آقا به مسجد
او در دفتر ثبت كرامات مسجد مي نويسد :
اينجانب «رجبعلي نيكخو» در سال 1380 به خاطر مرگ همسرم مصيبت زيادي
بر من وارد شد و به خاطر بيماري قلبي در بيمارستان شهيد رجايي تهران بستري شدم.
شب چهارشنبه متوسل به امام زمان«عج» شدم و با كارواني كه عازم
مسجد مقدس جمكران بود همراه شدم.
به خاطر كمي وقت نتوانستم اعمال مسجد را كامل انجام بدهم و با نارحتي زياد
به تهران برگشتم. قبل از خوابيدن گريه زيادي كردم و به خواب رفتم.
در عالم رؤيا آقايي را با لباس سبز ديدم و همسر مرحومم پشت سر وي ايستاده بود.
همسرم به من اشاره كرد و فهماند كه به آقا توجه كن.
آقا از من سؤال كرد:چرا ناراحتي؟
گفتم:آقا من با حال بيمارم آمدم جمكران ولي نمازم را ناقص انجام دادم!
فرمود:همان هم قبول شد ناراحت نباشيد از اين به بعد شما و آنهايي كه آنجا
(شهر بابل يا شمال)هستند به دليل كهولت سن و نداشتن بودجه مالي،
بروند به مسجد محدثين، آنجا از من است.
برويد و اين موضوع را به آقاي … بگوئيد.
دو هفته گذشت و من همسرم را دوباره در خواب ديدم و به من گفت: چرا آن مطلب
را به فلاني نگفتي و بعد من به منزل آن فرد رفتم و پيام امام را به او رساندم.