متن سرود «آب زنيد راه را»
آب زنيد راه را هين که نگار مي رسد
مژده دهيد باغ را بوي بهار مي رسد
محل عبور دوست را جاروب کنيد و آب بريزيد .
به باغ مژده بدهيد چون با رسيدن او عطر بهار همه جا را پر مي کند.
راه دهيد يار را ، آن مه ده چهار را
کز رخ نور بخش او نور نثار مي رسد
براي آمدن يار که مثل ماه شب چهارده زيبا است راه را باز کنيد.
زيرا از صورت نوراني او نور مي تابد و همه جا را روشن مي کند.
چاک شده ست آسمان،غلغله اي ست در جهان
عنبر و مشک مي دمد،سنجق يار مي رسد
آسمان براي عبور محبوب شکافته شده و در جهان غوغا شده.بوي خوش
همه جا را پر کرده و پرچم محبوب از راه رسيده است.
رونق باغ مي رسد، چشم و چراخ مي رسد
غم به کناره مي رود ، مه به کنارمي رسد
با آمدن دوست روشنايي همه جا را فرامي گيرد . غم ها ازبين
مي رود و معشوق مانند ماه به آغوش مي آيد.
تير روانه مي رود ، سوي نشانه مي رود
ما چه نشسته ايم پس؟ شه زشکار مي رسد
تيرهاي معشوق به سوي نشانه ها درحرکت است .
تا شاه از شکار برنگشته ما هم شکار او شويم.
باغ سلام مي کند سرو قيام مي کند
سبزه پياده مي رود ، غنچه سوار مي رسد
باغ سلام مي کند و سرو درمقابل او بلند مي شود و عبادت
مي کند. و سبزه و غنچه به سوي او مي روند.
خلوتيان آسمان تا چه شراب مي خورند !
روح خراب و مست شد، عقل خمار مي رسد
نمي دانم کدام شراب فرشتگان را مست کرده است. شرابي که
عقل را مست و جان را بي هوش کرده است.
چون برسي به کوي ما،خامشي است خوي ما
زان که ز گفت و گوي ما، گرد و غبار مي رسد
اگر به جمع ما رسيدي سکوت کن. چون در راه ما سروصدا قبول نيست
و گفتار مانند گردوغباري است که هواي صاف را تار مي کند.
شعر از مولاناست