نگاه هشتم :
گنهکار آمده ام!
آخرين نگاه ما به روي مولاي مهربانمان، آكنده از شرم و حياي برخاسته از قصور و تقصير در انجام وظيفه در پيشگاه او است.
از گناهان، از نبايدهايي كه به وقوع پيوسته و از بايدهايي كه برجاي مانده، زبان معذرت چنين ميگشاييم كه:
مولای ، وقفت فی زیارتک موقف الخاطئین النّادمین ... .
در زيارت تو خطاكار و پشيمان آمدهام و از عقاب پروردگار عالم ميترسم. تكيه گاهم شفاعت توست و اميدم از محبت و شفاعت تو محو
گناهانم و پوشش عيوبم و بخشش لغزشهايم است.
مولاي من، براي دوست خود برآورنده آرزويش باش، و از خدا بخشش لغزشهايش را بخواه، كه به ريسمان تو خود را متعلّق نموده و به
ولايت تو متمسك شده و ازدشمن تو بيزاري ميجويد.
یا مولای ، یا صاحب الزّمان ... الغوث ، الغوث ، الغوث ...
أدرکنی ، أدرکنی ، أدرکنی ... الأمان ، الأمان ، الأمان ...
العجل ، العجل ، العجل ... السّاعة ، السّاعة ، السّاعة ... !
مولاي من، پناهم ده، مرا درياب، امانم ده، هرچه زودتر، همين ساعت!