حالا شما فکر کن پوست پرتقال کمی حالیش می شد و زبون داشت و می خواست حرف بزنه ؛ به نظرت چی ها می گفت :
اول: ای داد! چرا منو از پرتقال جدا می کنید ؟ من نمی خوام ازش جدا شم آخه جدایی سخته .
دوم : چرا منو با چاقو خرد می کنید مگه جلادید شما؟!
سوم : مگه دیوونه شدید ، اول خیسم می کنید دوباره خشکم می کنید !
چهارم : چرا منو تو آهک می خوابونید ، خفه شدم .
پنجم : خودتونو توی آب جوش بپزن خوبه ؟!
ششم : چرا هر چی دوست دارین با من قاطی می کنین ؟من از این دوستهاو همسایه ها نمی خوام.
هفتم : هر ادایی در آوردید هیچی نگفتم چرا منو می برین قطب شمال که یخ بزنم ؟!
خب ، پوست پرتقال عزیز به جهت عدم شناخت کافی و نداشتن علم لازم، از یه چیزی غافل هستش .اونم اینکه ، این کارها همش روی حساب و کتابه و حکمت داره. این کارها برا اینه که پوست پرتقال تلخ ، که به هیچ دردی نمی خوره ، مربای شیرینی بشه . مربای خوشمزه ای بشه به مربیگری مامان خوبم !!!