صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 90

موضوع: یک جرعه کوثر

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض



    ای مه و ماه فدایت مادر
    عشق دربان سرایت مادر
    کوثر رحمتی و در قرآن
    کرده تمجید خدایت مادر

    تو به حدی به پدر نزدیکی
    به تو می گفت: فدایت مادر
    مثل خورشیدی و هی می بارد
    نور حق از سر و پایت مادر

    هر کسی خواست به جایی برسد
    چشم دارد به دعایت مادر
    برسد بر همه ی عالمیان
    رزق و روزی ز عطایت مادر

    چادر خاکی تو خیمه ی عشق
    ما غلامان سرایت مادر
    آرزوی همه ی ما این است
    که بمیریم برایت مادر

    بعد ده قرن هنوز از کوچه
    می رسد سوز صدایت مادر
    کاش وقتی که زمین می خوردی
    عرش می ریخت به پایت مادر

    تو سرآغاز شهادت بودی
    کوچه شد کرب و بلایت مادر
    کاشکی یک نفر از سینه زنان
    پشت در بود بجایت مادر

    کاشکی صورت ما نیلی بود....
    ما بمیریم برایت مادر
    درد پهلوی تو ما را کشته......
    سینه زن هات فدایت مادر


    مهدی صفی یاری


    السلام علیک یا فاطمة زهرا (سلام الله علیها)

    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیهَا وَ بَعلِهَا وَ بَنیهَا وَ سِرِّالمُستَودَعِ فِیهَا بِعَدَد ما اَحاطَ بِه عِلمُک





    امضاء






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    هر چند بر وفاي دل فضه شك نداشت
    بانوي خانه بود و نياز كمك نداشت

    نان پخته بود تا كه نگويند
    فاطمه
    دستش براي مردم دنيا نمك نداشت

    پيش تنور صورت او سرخ تر كه شد
    ديگر كسي به داغ گل سرخ شك نداشت

    خم شد كه نان را بزند بر دل تنور
    بغضش شكست ؛ صورت گلها كه چك نداشت

    دستش به گريه رفت كه نان را درآورد
    كاش استخوان بازوي خانم ترك نداشت

    ناني براي سائل فرداي خويش پخت
    با اينكه گندمي به حساب فدك نداشت


    رحمان نوازنی





    امضاء





  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    shamee



    اي که فقط مقام تو خير النسا شده

    لعنت بر آن که منکر صدق شما شده

    جايي که انبيا همگي سائلند و بس

    لعنت بر آن که آمده و بي حيا شد

    تو دختر رسول ترين برگزيده اي

    احمد براي توست اگر مصطفي شده

    شيعه شدن که روزي هر کس نمي شود

    هر کس که شيعه شده ز عطاي شما شده

    در سجده ات که تا به سحر طول مي کشيد

    شد عاقبت به خير هر آن که دعا شده

    بعد از ولايت تو و تصديق تو دلم

    احساس مي کنم چقدر با خدا شده

    تو مادري نمودي و ما را خريده اي

    تو خواستي که خاک من از کربلا شده

    ما را ببخش نوکر خوبي نبوده ايم

    تکليف محوري است مرام تو تا ابد

    در اين مسير عمر جوانت فدا شده

    تکليف ماست تا به فرج منتظر شدن

    اين امتحان سخت که تکليف ما شده

    ما را به سوي مهدي تو مي کشد ولي

    دوران ما ز دوري او پر بلا شده

    اين نيز از مجاري فيض خود شماست

    پايم اگر به مجلس اين روضه وا شده


    امضاء





  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    shamee



    غریبم بانو!
    مگر غربت چیست جز در پی یار بودن و نیافتن ؟

    دربه دری در کوچه و باز نیافتن؟
    رفتن و رفتن و باز نرسیدن؟
    غریبم بانو !
    غریبتر از اویس ...
    غریبم و دور ...
    آمد، از راه دور ... از قرن ... مدتها راه رفته بود ...
    آمد ، اما او هم نیافت ...
    حبیبش برای سفر به خارج از شهر رفته بود ...
    روی حبیب را ندید اما بویش را که استشمام کرد ...
    شانه های حبیبش نبود اما ستون حنانه را یافت و سر برآن گذاشت و گریست و گریست ...
    حبیبش نبود اما خانه حبیب بود و یاد حبیب ...
    مسجد بود... هنوز بود ...
    غریبم بانو!
    غریبتر از اویس...
    من هم آمدم ...
    از راه دور ... دورتر از راه اویس ...
    در به در پی ات گشتم ...
    پرسیدم ...
    گفتم : خودش ؟...
    گفتند: ... کمتر سخن بگو ...
    گفتم : مزارش ؟
    گفتند : ندارد ، پنهان است ...
    گفتم : چرا ؟؟؟؟
    انگشت بر دهان گذاشتند و گفتند : ...هیس ...
    گفتم : خانه اش ؟...
    گفتم : کوچه اش ؟...
    گفتم : نشانش ؟...
    مرا بردند ، خیابانی سنگفرش و گشاده ...
    گفتند: اینجا کوچه های بنی هاشم بوده اند ...
    گفتم : پس خاک کوچه اش ؟ توتیای چشمم کجاست؟
    رد پای علی؟ صدای کودکانه طفلانش ؟ رد خون بر گلبرگهای یاسی اش؟
    اینها کجاست؟
    اویس جای پای حبیب را بوسید ، اما من چه ؟
    اویس گریست ، اما من چه ؟
    پشت پنجره های مشبک هم که ایستادم گفتند شرک است ، کفر است ، متفرق شو !
    ساعتها ایستادم ، منتظر پشت درهای بسته !
    بازکردند و گفتند : برو ... اینجا خانه فاطمه بوده است ...
    دویدم... پرگشودم ... افتادم ... خزیدم تا رسیدم ...
    خانه نبود ... فرش بود ... یادغربتت افتادم ، فرش کجا و خاک کف خانه ات کجا؟
    غنیمت بود ، همان هم غنیمت بود ...
    آغوش گشودم ... بوسیدم اما سنگ بود و سرد بود و باز گفتند کفر است...
    غریبم بانو!
    از اویس هم غریبترم ...
    غربت من کجا و غربت اویس کجا ؟
    انگشتانم به هق هق افتادند از اینهمه غربت ...




    امضاء





  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض




    گفت:« بخوان بلال ....
    بخوان که چقدر آوای گوش نوازت را دلتنگم...
    بخوان که آن روح روزهای خوش بابا قطره قطره جسمم را تسخیر کرده است...
    بخوان که دیگر بی او نمی شود ...
    بخوان شاید کلون بسته در یادشان بیاید و زخم سرو صورت بابا ...
    بخوان که انگشتانم هم دیگر به هق هق افتادند
    بخوان که پاهایم از بس ایستادند و ماندند و دیدند و فریاد نزدند از نفس افتادند ...
    بخوان ...
    تا به حال بغض به آسمان می سپردم و او استخوان در گلو نظاره گرم بود ...
    بخوان بلال ... که دیگر طاقت درد مرا ندارد...
    برو بر آن فراز ... مسجد، روزها و ماههاست تشنه فریاد توست که او هم بعد محمد یتیم شده است !
    بخوان ... نامش را با غرور بگو که هنوز هم خانه های کاهگی اینجا ،او را بهتر میشناسند.
    بخوان بلال شاید خانه ها غیرت کنند که مردمانشان را غیرت مرده است...
    بخوان که این نهایت خواست من است...
    و تو نمی خواندی
    که دل نداشتی
    که فاطمه را بارها و بارها دیده بودی افتان و لنگان در مسیر کلبه غم هایش...
    نمی خوانم بانوی من ...
    چگونه بخوانم که نخوانده میبینم از دست رفتنت را
    بخوان بلال ...
    منتظر چه هستی ؟ بخوان که مشتاق دیدارم ...
    بخوان و هرچه شد باز هم بخوان ... تا انتها بخوان بلال ... تا انتها
    و تو چه سخت و سنگین گام برمی داشتی به سوی مناره های اشراق
    رفتی چند قدم اما برگشتی !
    نخواه از من ، نخواه بانو که من بی او نمی توانم !
    بخوان بلال ... بخوان که علی را دیگر طاقت نمانده است !
    و رفتی ... تند و چابک ... بی آنکه رو به عقب بکشی ...
    و خواندی ... از آن بالا ...
    الله اکبر الله اکبر
    دلها لرزید ...
    اشهد ان لا اله الا الله
    چشمها به اشک پیوست...
    اشهد ان محمد رسول الله
    و فاطمه گفته بود که دیگر تاب ایستادن ندارد ...
    برسرت فریاد کشیدند : نخوان بلال ... این دختر پیامبر است که روحش پر کشیده است...
    و تو دیگر نخواندی ...
    چیزی نمانده بود تا شکفتن دلها و شکستن استخوان گلو... چیزی نمانده بود
    امروز بخوان بلال ...
    امروز که گریه تکه تکه امان از دلم بریده است بخوان ...
    بخوان که نسیم غریب آوایت گرد و خاک نسیان را از در و دیوار کاه گلی دلم بتکاند!
    بخوان که من نیز دلتنگم ...
    بخوان که آسمان دیگر گنجایش بغض هایم را ندارد ...
    بخوان بلال...
    از امروز تا همیشه تاریخ بخوان ...
    بخوان تا این اشک ها ، بغض ها و آه ها ، بغض و اشک و آه بماند بر دیواره زمان...
    بخوان ... تا رنج های کهنه فراموش نشده بخوان ...
    دیگر انگشتانم را تاب نیست !!!!






    امضاء





  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    علی علیه السلام ، تنهاتر شده است



    شب، عمیق شده است.

    وقت آن است که جنازه را به سوی بقیع حرکت دهند.

    کودکان، غریبانه به دنبال تابوت می دوند.

    پدر سفارش کرده که بی صدا بگریند.

    مبادا اهل مدینه ـ همان ها که تو اجازه حضور در تشییع خود را
    به آنان نداده ای ـ بیدار شوند و...

    دشوارترین هنگامه هستی فرا می رسد.

    علی علیه السلام در قبر داخل می شود.

    با خاک، با خدا چه می گوید؟!
    هیچ کس نمی فهمد جز تو:
    «پروردگارا! مردمان از او بریدند. پس تو با او پیوند کن!»

    اگر کسی علی علیه السلام را پیش از این دیده باشد،
    اینک که از قبر تو بیرون می آید؛

    دیگر او را نخواهد شناخت.
    اینجاست که تنهایی خود را امضا کرده است!



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نگاه سبزت را از زمین، دریغ مدار!



    علی علیه السلام به مزار بی نشانت خیره مانده و عالم به علی علیه السلام .

    تو از شرقی ترین زاویه عرش، به تماشای زمین نیم مرده نشسته ای.

    چشم از این تماشای پرشکوه، آنی و کمتر از آنی برندار که بی رونق نگاه سبزت،
    زمین دوامی نخواهد داشت.

    علی علیه السلام به خانه برمی گردد؛
    با غربتی که هیچ کس جز تو، ارتفاعش را درک نکرد.


    ذوالفقار را در نیام فرو می برد و خود به نیام خانه برمی گردد،
    اما به راستی، کدام خانه؟!

    مگر علی علیه السلام بی فاطمه علیهاالسلام خانه دارد؟!

    این سؤالی است که آفرینش از پاسخ به آن ناتوان است!


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نگاه سبزت را از زمین، دریغ مدار!



    علی علیه السلام به مزار بی نشانت خیره مانده و عالم به علی علیه السلام .

    تو از شرقی ترین زاویه عرش، به تماشای زمین نیم مرده نشسته ای.

    چشم از این تماشای پرشکوه، آنی و کمتر از آنی برندار که بی رونق نگاه سبزت،
    زمین دوامی نخواهد داشت.

    علی علیه السلام به خانه برمی گردد؛


    با غربتی که هیچ کس جز تو، ارتفاعش را درک نکرد.

    ذوالفقار را در نیام فرو می برد و خود به نیام خانه برمی گردد،
    اما به راستی، کدام خانه؟!

    مگر علی علیه السلام بی فاطمه علیهاالسلام خانه دارد؟!
    این سؤالی است که آفرینش از پاسخ به آن ناتوان است!




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    جهان، بیت الاحزان من است



    دلم، قبیله دلتنگی است.

    دلتنگی من، شام تنهایی حیدر است که چاه های تاریک، مأمن آفتابش شده اند.


    منم؛
    صدای گریه همیشه که جهان، بیت الاحزان تنهایی من است
    و آسمان، سایه آرامشی را از من دریغ می کند.

    بعد از پدر، زندگی برای دردانه دخترش سخت شده
    و شهر، کاروان سرایی غریب می نماید.


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    کاش...!





    زندگی ساده و صمیمانه تو، زیباترین الگوی زندگی هاست و مادری ات،
    بی نظیرترین نمونه مادری ها.


    ای تمام زن، ای بی نظیرترین آفریده!

    کمال آفرینش تویی که زنانگی ات را در خانه و اجتماع،
    سرآمد و الگو کردی و دین داری و اطاعت از امامتت، زبان زد است.

    اما دریغ که ما راه را بیراهه می رویم!
    دریغ که ما تو را گم کرده ایم!


    عطر بقیع، تنهایی تو را در خانه های ابری ما باران می کند.


    کاش دوباره با عطر رسالت بندگی تو متولد شویم؛
    کاش...!



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi