صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21

موضوع: ◆☼◆☼◆زبان عرفانی در تأمّلات فلسفی و زبان شناسی ◆☼◆☼◆

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض ◆☼◆☼◆زبان عرفانی در تأمّلات فلسفی و زبان شناسی ◆☼◆☼◆










    زبان عرفانی در تأمّلات فلسفی و زبان شناسی





    چکیده

    در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی به واسطه تعدّد و تنوع نظام ها و مکاتب شناختی، زبان های گوناگونی مجال ظهور یافت. به نظر می رسد زبان عرفانی تفاوتی فاحش با زبان سایر حوزه های معرفتی دارد، به گونه ای که این تفاوت یک تفاوت ماهوی است. آگاهی نسبت به این امر، کم و بیش در آثار گذشتگان وجود داشته است؛ به صورتی که آن را «‌زبان اهل راز» خوانده اند. اما، امروزه توجه به رمز و رازهای این زبان شناسی و پیشرفت های معرفت بشری در شاخه های گوناگون چون فلسفه زبان، زبان شناسی و... امری ضروری و اجتناب ناپذیر است.

    محور عمده این نوشتار وابستگی زبان به شرایط تجربی هر زندگی و نوع نگاه به هستی است که زبان عالم و عابد و عارف را از هم جدا می سازد.

    تجربه جهان توسّط حواسّ باطنی، گسستن از عقل و قوه منطق و اراده، برخورد عاطفی با هستی و زندگی در زمان حال، شاخصه های زیست عرفانی است که لاجرم نشانه زبان عرفانی، رابطه لفظ و معنا در زبان عرفانی و معنی شناسی زبان عرفانی را از لونی دیگر می سازد.

    گرچه تفسیر زبان روشنگر است

    لیک عشق بی زبان روشن تر(مولوی، 1378، ج1، ص 23)







  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    1- مقدمه

    1-1. آنان که با مباحث فلسفی معاصر آشنایی مختصری نیز داشته باشند، از محوریّت مسأله زبان به خوبی آگاهند. با آغاز سده بیستم، زبان به عنوان مسأله کانونی، مورد مطالعه بسیاری از مکاتب فلسفی قرار گرفت. نقد و بررسی هایی که بر روی «فاهمه» بشر انجام می شد، جای خود را به «ناطقه» داد؛ این پرسش که آدمی چه چیزهایی را می تواند بفهمد و چه چیزهایی را نمی تواند بفهمد، سرانجام جای خود را به پرسش بنیادی تری داد که آدمی چه چیزهایی را می تواند بگوید و چه چیزهایی را نمی تواند بگوید؛ و بدین ترتیب، پرسش معنا چیست؟ بر پرسش معرفت چیست؟

    تقدّم یافت و فلسفه زبان نضج گرفت و طی آن همگان بر این قول متّفق شدند که فلسفه، فعالیت پالایش گری و روشن گری زبان است نه علم نظر.

    از سوی دیگر، در پرتو گسترش مطالعاتِ زبان شناسی و دست درازی آن در تمامی ابعاد و زمینه های فکری، زبان وجهه ای هستی شناسانه یافت، و این حقیقت بیش از گذشته معلوم گشت که حضور انسان در پهنه بی کران هستی تنها به مدد زبان است و در پرتو این نور است که هر آنچه را بوده است، هست و خواهد بود، در می یابد و جهان مدار می شود (آشوری، 1377، صص 5- 6) ؛ به تعبیر ویتگنشتاین‌« ما واقعیت را فقط از طریق زبان درک می کنیم و غیرممکن است که بتوانیم بیرون از نظام زبان در مورد دنیای واقعی بیندیشیم» (احمدی، 1380، ص 278) . لذا « زبان» ، «جهان» و « انسان» سه گانه ای جدانشدنی است که تمامیّت هستی را شکل می دهد و از این راه نسبت سه سویه هستی معنادار و پدیدار می گردد.

    1-2. در بیرون از ذهن و اندیشه بشری، جهان های متفاوت و گونه های متنوع از هستی وجود دارد که انسان تجربه می کند و با حضور در هر جهان نسبت های معناداری را پیدا می کند. هر زبان ترجمان گوشه ای از این خاموش و واگویه ای از نمایش هستی می شود. گاهی زبان به انسان توان فرونگری به طبیعت محسوس را می دهد و گاهی انسان را از طبیعت به ماورای طبیعت می برد تا از افقی ماورایی به طبیعت بنگرد و او را موجودی فلسفی یا اخلاقی و دینی می سازد.










  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    شرایط زیست در هر جهانی، از سویی رنگ و بوی ویژه خود را به زبان می بخشد و از دیگر سو تنوّع آنها را پیش می آورد. از این رو، راه بردن به ژرفای عبارات و واژه ها و حسّ کردن آنها برای کسانی ممکن است که آن زندگانی و زبان را زیسته اند. به عبارت دیگر، باید اهل زبان بود و یک زندگی را بی واسطه زیست و دریافت(آشوری، 1377، صص 12- 20) .

    بازسپردن این رویدادها، نسبت ها و زبان ها با جهان بیگانه، مشکل آفرین خواهد بود. مسأله ترجمه ناپذیری نیز از اینجا مطرح می شود؛ زیرا رویدادها، نسبت ها و عبارات و واژه ها در یک جهان با رویدادها، نسبت ها و عبارات و واژه ها در دنیای دیگر به کلی متفاوت است، و اِشکال بزرگ از اینجا ناشی می شود که زبان را واحد فرض کنیم و بخواهیم با این زبانِ واحد، انواع گونه های معرفتی را ادراک کنیم و مثلاً، به فرض شناخت معیارهای حاکم بر زبان علمی، مدعیّات دینی یا زبان مجذوب گونه عارفی را که لب به شطحیّات یا شعر و شاعری گشوده است دریابیم(1).

    اما، چنانچه زبان و کاربردهای گوناگون آن در فلسفه، علم، هنر و دین به دقت ارزیابی و نقّادی شود و مداقّه بیشتری در مورد ساختار این زبان ها و فرآیند کارکرد و پدیدارها و پارادوکس هایشان صورت پذیرد، چه بسا، به تعبیر ویتگنشتاین، بسیاری از مشکلات فرهنگ انسانی رفع و رجوع شود (هارت ناک، 1351، ص 6) .











  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    2- زبان و نحوه تعاملات اجتماعی (Social Interaction)


    2-1. وابستگی زبان به نحوه نگرش انسان به جهان، زیستن در هرکدام از جهان ها و نیز معیشت و مناسبات اجتماعی، نکته ای است که از تأیید برخی زبان شناسان هم برخوردار است. در نزد معناشناسان، نظریه ای با عنوان زبان شناسی قومی مطرح است. بدین مضمون که رابطه متقابلی بین الگوهای فکری و فرهنگی با الگوهای زبانی برقرار است، و ذهن در عملیّات طبقه بندی و نام گذاری اشیاء، صرفاً منفعل نیست بلکه فعّال نیز هست. بدین معنی که هر واژه و نام از طبقه بندی خاصّ اشیاء در ذهن و هم چنین تقسیم بندی مقولات در ذهن نشأت می گیرد. اما این مقوله بندی ذهن نیز بر پایه زاویه دید انسان نسبت به واقعیت صورت می گیرد (ایزوتسو، 1360، صص 6- 8) .

    اما، به طور مفصّل، از مهم ترین فیلسوفانی که در زمینه نسبت زبان با محیط اجتماعی و فرهنگی، آراء گسترده ای دارد، لودویگ ویتگنشتاین در رساله تحقیقات فلسفی و نیز پژوهش های فلسفی است. نظریه ویتگنشتاین به طور عمده حول واژه «بازی» شکل می گیرد. وی معتقد است که می توان زبان را برای بیان مقاصد گوناگونی به کار گرفت. او از این کاربردهای مختلف با عنوان «بازی های زبانی» یاد می کند.
    ویتگنشتاین معتقد است بازی های زبانی به نسبت محیط اجتماعی شکل می گیرد؛ یعنی بازی زبانی هر شخص کاملاً در گرو فرهنگ و محیطی است که در آن زندگی می کند. به این ترتیب، با فرض وجود محیط های مختلف زندگی و شیوه های مختلف تجربه، بازی های زبانی مختلفی هم وجود خواهد داشت. بازی های زبانی مختلف، در هر نحوه معیشتی که هستند، زبان متناسب با آن نحوه را طلب می کنند، به گونه ای که زبان هر صنفی نمایانگر دنیای خاصّ خودش است که برای فهم دنیای او باید آن را مورد بررسی و مطالعه قرار داد. گونه معیشتی که یک فیلسوف زندگی می کند با دنیایی که یک دانشمند علوم تجربی در آن به سر می برد، کاملاً متفاوت است. دنیایی که یک عارف در آن تنفس می کند، با دنیایی که یک عالم فیزیک در آن به سر می برد، دو دنیای متفاوت است. بنابراین، زبان یک عارف با زبان یک فیزیک دان از یکدیگر متمایز خواهد بود (Wittgenestein,1953,p.23) .

    بنابراین، نحوه معیشت عارفانه، مستلزم استفاده از زبان عرفانی است و نحوه معیشت علمی مستلزم استفاده از زبان علمی. در نتیجه، برای ادراک و فهم هر زبانی باید نحوه معیشت یا دنیای متناسب با آن را شناخت؛ یعنی اگر کسی بخواهد معنای واقعی زبان عرفانی را بفهمد باید وارد دنیای عرفان شود تا بتواند به فهم دنیای آنان نایل گردد تا کسی بازی های عرفانی را نشناسد و به طور عملی و تجربی در آن شرکت نجوید، نمی تواند فهمی از مفاهیم عرفانی داشته باشد.








  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    2- 2. عرفان، نوعی استحاله و انقلاب عظیم در نحوه رویکرد به خدا، هستی و انسان است؛ رویکردی که با قوانین و قوالب معهود علمی یا عقلی هیچ سازگاری و تطابقی ندارد و آشکارا قواعد منطقی آنها را نقض می کند. دنیای بیرونی، درونی می شود و در دل جای می گیرد؛ تجربه های حسّی و عقلی بیهوده انگاشته می شود، و در یک کلام، زندگی یک عارف، صحنه نمایشی از عادت ستیزی، منطق گریزی و برهم زدن هنجار می شود.

    عارفان خود نیز کوشیده اند این تفاوت ها را با کاربرد واژگان خاصّی نشان دهند، برای مثال در برابر علم، معرفت؛ در برابر دانش، بینش؛ در برابر بصر، بصیرت؛ در برابر گوش و چشم حسّی، گوش و چشم جان؛ و در برابر عقل، دل را نهاده اند.

    براساس این مقدمات طبعاً باید نگرش خود را نسبت به زبان آن نیز بازنگری و اصلاح کنیم. این بازنگری قبل از هر چیز به بررسی سنخ معرفت شناسی و هستی شناسی عرفانی برمی گردد که متناسب با آن زبان خاصی را پدید می آورد که مهم ترین آنها از این قرار است:







  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    2-2-1. تجربه جهان توسّط حواسّ باطنی

    بشر از آغاز هستی خود، برای شناخت جهان و کسب دانش، آن را پاره پاره و متمایز می کند تا توسّط حواسّ پنج گانه، زبانی تجربه کند. براین اساس، همواره جهان را در زبان و به شکلی «زبان گونه» باز می یابد.

    اولین مرحله زبانی کردن جهان، تقطیع(seggmentation) است که از طریق تجزیه اجزای جهان، جهت درک بهتر روابط بین اجزای آن است. در هریک از این پاره ها یک مفهوم(concept) به دست می آید. می توان گفت مفهوم دارای یک حوزه معنایی است که از تقطیع حاصل می شود. ادراک جهان از طریق مفاهیم بر حواسّ پنجگانه مبتنی است. مرحله بعدی در زبانی کردن جهان، در قالب نمادسازی(codification) است که درواقع صورت واژه را به دست می دهد و دارای ویژگی های آوایی و ساختی است و با معنای آن ارتباطی قراردادی دارد( جهانگیری، 1378، صص 12-13) .

    اگر تجارب عرفانی را با این اصول مورد ارزیابی قرار دهیم، تفاوت ها و تقابل های زبان عارفان را با زبان سایر دانش ها و با زبان معمول درخواهیم یافت:
    اول اینکه، تجربه عرفانی چیزی از سنخ تجربیات معمول، زاده دیده ها و شنیده های حواسّ ظاهر نیست و بدیهی است که با تغییر متعلّق شناخت، ابزارهای شناسایی نیز کارایی خود را از دست خواهد داد و جای خود را به اندام های روحانی، یعنی شش حسّ باطنی: عقل، دل، سر، روح، خفی و اخفی می دهد. تجربه عرفانی نه تنها از طریق حواسّ ظاهر نیست، بلکه بر ویرانی آن و درنتیجه، گشوده شدن چشم ها و اندام های روحانی و حسّ باطن استوار است(2) .

    شرط لازم و ضروری برای تحقق تجربیّات عرفانی، خلاصی از حواسّ ظاهر و قوای ادراک عقلی است، و در این صورت است که انسان با حقیقت ماورایی دیدار می کند.






  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    عین القضات از پنج حسّ معنوی و باطنی، که غیر از این پنج حسّ صورتی است، سخن می گوید که« آخر معلوم باشد که جز این پنج حواسّ صورتی، پنج حواسّ معنوی و باطنی هست. اکنون این همه در نهاد تو تعبیه است» (عین القضاه، 1377، ص 143) . مولوی نیز به تکرار در این باره سخن گفته است. وی حواسّ ظاهر را « حسّ دنیا» و حواسّ روحانی را«‌حسّ دینی» می خواند که نردبان آسمان است.

    گاهی نیز‌«حسّ دُرپاش» را در مقابل «حسّ خُفّاش» می گذارد. که اولی به سوی مشرق و عالم روحانی روان است و دومی به سوی مغرب و عالم مادّه و ظلمانی روان. از نظر مولوی پنج حسّ ظاهر در مقایسه با پنج حسّ معنوی و باطنی به منزله طلا در مقابل مس است. پنج حسّ ظاهر حسّ ابدان و محسوسات مادّی است که قلمرو ادراک شان عالم ظلمت و مادّه و دنیاست و پنج حسّ روحانی را قلمرو ادراک، عالم نور و ملکوت است:

    حسّ خفّاشت سوی مغرب دوان
    حسّ دُرپاشت سوی مشرق روان
    راه حسّ راه خران است ای سوار
    ای خران را تو مزاحم شرم دار
    پنج حسّی هست جز این پنج حسّ
    آن چو زرّ سرخ وین حسّ ها چو مس
    اندر آن بازار کاهل محشرند
    حسّ مس را چون حسّ زر کی خرند
    حسّ ابدان قوّت ظلمت می خورد

    حسّ جان از آفتابی می چرد

    (مولوی، 1378، ج1، ص 178)





    امضاء



  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    فعال شدن این حواسّ روحانی موکول به تعطیل حواسّ جسمانی است. در نتیجه این تعطیل حواسّ جسمانی است که نفس از حالت آگاهی طبیعی حسّی و عقلی که به منزله بیداری ظاهر است، ارتقاء می یابد و به حالت فرا آگاهی که به منزله خواب و ادراک رؤیا گونه است، نایل می شود.

    پنبه اندر گوش حسّ دون کنید
    بند حسّ از چشم خود بیرون کنید
    پنبه آن گوش سِر گوش سَر است
    تا نگردد این کر آن باطن کر است
    بی حسّ و بی گوش و بی فکرت شوید
    تا خطاب ارجعی را بشنوید
    تا به گفت و گوی بیداری دری
    تو ز گفت خواب بویی کی بری

    (همان، ج1، ص 40)

    دوم اینکه، براساس اصول زبان شناسی آن گونه که گذشت، اولین گام در زبانی کردن جهان، قبول تمایز در اجزای آن و در نتیجه، ایجاد مفهوم است. اما، در حوزه معارف و در قلمرو شهود، هیچ گونه تمایزی وجود ندارد تا مفهومی به دست آید.

    به قول استیس «در وحدت بی تمایز نمی توان مفهومی از هیچ چیز بیابی، چرا که اجزا و ابعاضی در آن نیست که به هیأت مفهوم درآید. مفهوم فقط هنگامی حاصل می شود که کثرتی یا لااقل دوگانگی ای در کار باشد. در بطن کثرت، گروهی از اجزا و ابعاض مشابه می توانند به صورت صنف(رده) درآیند و از سایر گروه ها متمایز شوند، آن گاه می توانیم «مفاهیم» و به تبع آن« الفاظ» داشته باشیم (استیس، 1379، ص 310) . اما، معارف شهودی نامتمایز و لذا غیرقابل تصور و نامفهوم هستند.





    امضاء



  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    اصولاً حقایق شهودی با ذهن ما، که بر تمایز و کثرت استوار است، به هیچ وجه سازگار نیست. حاصل تجربه عرفانی محو شدن است و رهرو و رهبر و راه از میان برخاستن. چنین تجربه ای نه با حضور حواسّ ظاهر، ممکن و پذیرفتنی است و نه با آلت ادراک عقل دریافتنی.

    به همین سبب است که در زبان و بیان نیز نگنجیدنی است. تا شخص بر راه و در کار رفتن است، خبری تواند داد که در علم و زبان درآید؛ اما، چون رسید، نه راه می ماند، نه رهبر و نه رهرو تا خبردهنده و موضوع خبری در میان باشد. عطار در جایگاه وصل سی مرغ با سیمرغ می گوید:

    محو او گشتند آخر بر دوام
    سایه در خورشید گم شد والسلام
    تا که می رفتند و می گفت این سخن
    چون رسیدند و نه سر ماند و نه بن
    لاجرم اینجا سخن کوتاه شد
    رهرو و رهبر نماند و راه شد

    ( عطار، 1383، ص 259)

    می توانیم نتیجه بگیریم که اگر ما این خصوصیت زبانی کردن جهان را بر دریافت های عرفانی منطبق کنیم، صورت مسأله به این شکل درمی آید که: این دریافت یک دریافت شخصی و به دور از حواسّ ظاهر و به وسیله اندام های باطنی حاصل می شود و هیچ ما به ازای خارجی ندارد؛ و چون بر اصل وحدت وجود و عدم تمایز در پدیده ها استوار است، به مرحله تقطیع و یا شکل گیری مفاهیم هم نمی رسد.





    امضاء



  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    2-2-2. گسستن از عقل، قوّه نطق و اختیار

    زبان، تظاهر بیرونی تعقّل است. روند تعقّل، درونی و زبان معادل بیرون آن است؛ از اینجاست که در تعریف انسان گفته اند: حیوان ناطق. مراد از نطق، اندیشیدن عقلانی و درعین حال آن اندیشه را بر زبان آوردن است.

    نطق ترجمه لوگوس(logos) یونانی است و (logic) (علم منطق) مأخوذ از آن است.

    زبان فقط قادر است که امور واقع، یعنی اموری را که به عقل ممکن می آید، وصف کند؛ اما آنچه که خارج از عرصه امکان عقلی و منطقی باشد، را وصف ناپذیر می یابد. یعنی نه فقط نمی تواند آن را وصف کند؛ بلکه حتی تفکّر و تعقّلِ آن هم غیرممکن است. زیرا تصویر منطقی امر واقع، همان فکر و اندیشه ذهنی است.

    آنچه به ذهن خطور می کند، قابل بیان لفظی است. پس شرایط تفکر و حدود علم، به شرایط و حدود آنچه به لفظ آورید، بستگی دارد. از این رو، تحقیق در ترکیب منطقی فکر و علم، تحقیق در ترکیب منطقی زبان می شود. این است که ویتگنشتاین می گوید: « حدود کلام و عالم خارج بر یکدیگر منطبق هستند، حدود منطقی زبان همان چیزی است که قابل بیان به لفظ است و این همان حدودی است که قابل تعقّل است و در نتیجه تمام چیزهای موجود» (ویتگنشتاین، 1369، ص 29) .

    دریافت های اشراقی و عرفانی چون در محدوده عقل نیست، پس، از حدود منطقی زبان خارج است و چون از حدود منطقی زبان خارج است، پس قابل بیان منطقی نیست. این است که عرفان و منطق دو چیز متناقض خواهد بود. به همین دلیل شطح یا شطحیّات، چون برخاسته از حال درونی عارف است، از نظر عرف و عقل، غیر منطقی جلوه می کند.




    امضاء



صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi