صفحه 3 از 18 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 179

موضوع: ۩ミ✿ミ۩ یاس بی نشان{ویژه نامه ایام فاطمیه و شهادت حضرت فاطمه (س) ۩ミ✿ミ۩

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,977
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض




    ای پرستوی من از لانه مرو
    بانوی خـانه ام از خـانه مرو

    یا مکن عزم سفر، یا مرا هم تو ببر

    گل نیلوفــر من، سوره ی کوثر من


    امضاء






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    فاطميه
    قصه سنگ و سبوست فاطميه هجرت از ما تا به اوست

    فاطميه موج آه شيعه است بيت الاحزان نگاه شيعه است

    فاطميه تا حكايت ميشود غربت حيدر روايت ميشود

    فاطميه شور و غوغا ميشود درب سوزان با لگد وا ميشود

    فاطميه آه و درد و ناله است پشت در جاري گلاب لاله است

    فاطميه فصل بيعت با علي است جرم زهرا گفتن يك يا علي است

    فاطميه قتلگاه محسن است از علي بودن گناه محسن است

    فاطميه زير نور سرو ماه ميچكاند اشك حيدر را به چاه

    فاطميه معني حق و محك زخمهاي رسته در باغ فدك

    فاطميه فصل داغ سيلي است برگ ريز ياسهاي نيلي است

    فاطميه از جفا حاكي بود ماجراي چادر خاكي بود

    فاطميه گل خزاني ميشود سرو حيدر قد كماني ميشود

    فاطميه موعد پرپر زدن روبروي دختري مادر زدن

    فاطميه ماه خون ماه غم است فاطميه صد محرم ماتم است

    فاطميه كربلا آتش گرفت در مدينه خيمه ها آتش گرفت






    امضاء



  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    هنوز بازوی مادرم کبود است




    حضرت آیة الله مرتضی فیروز آبادی یکی از استوانه‌های علم در حوزه علمیه نجف اشرف و حوزه علمیه قم بود.
    نقل کرده‌اند که ایشان می‌فرمود: زمانی که در نجف اشرف بودم، یک شب در عالم رؤیا دیدم که در منزل شخصی خود، مجلسی اقامه شده و در آن مجلس حضرت فاطمه(علیهاالسلام ) با چادر نشسته است. افرادی از مؤمنین به صف ایستاده، یکی یکی آمده عرض ادب می‌کنند و می‌روند. چون همه رفتند، حضرت چادر را کنار زد، از این عمل خانم متوجه شدم که چون من به آن حضرت محرم هستم، لذا این عمل را انجام داد. چه جمالی! در عالم رؤیا گفتم: صورتش شبیه به صورت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) است.
    مادر! قریب هزار و چهارصد سال است که مورخین نوشته‌اند و خطباء گفته‌اند که آن نانجیب به بازوی شما تازیانه زد و سیاه شده "و فی عضدها کمثل الدملج " فرمود: بلی. آنگاه دست راست را از آستین بیرون آورد، دیدم هنوز بازوی مادرم سیاه و کبود است

    سپس جلوتر رفته و عرض کردم : مادر! آیا این که قریب به هزار و چهارصد سال است خطباء می‌گویند، شوهرت علی (علیه السلام ) را با سر بی عمامه و دوش بی رداء و ریسمان به گردن به مسجد بردند، صحت دارد؟
    حضرت فرمود:
    استحقروا ابا الحسن بعد رسول الله
    علی را بعد از رسول خدا تحقیر کردند!من به فارسی می‌گفتم و حضرت عربی جواب می‌داد.
    عرض کردم : مادر! قریب هزار و چهارصد سال است که مورخین نوشته‌اند و خطباء گفته‌اند که آن نانجیب به بازوی شما تازیانه زد و سیاه شده "و فی عضدها کمثل الدملج " فرمود: بلی. آنگاه دست راست را از آستین بیرون آورد، دیدم هنوز بازوی مادرم سیاه و کبود است.


    بخش عترت و سیره تبیان



    منبع: فضائل و کرامات فاطمه، ص 262 - 263.




    ویرایش توسط خادمه زینب کبری(س) : 27-03-2013 در ساعت 04:19
    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....



  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    دستش را که سایبان چشمانش کرد ، نخل های سرسبز و بلند نخلستان های مدینه به چشمش آمدند و پشت سر آن ها ، خانه های کوتاه و گلی مدینه که در امواج سراب می لغزیدند و بالا و پایین می رفتند . نفس عمیقی کشید تا نسیم خنکی را که از سمت مدینه می آمد ، حس کند .

    نسیم ، بوی آشنایی را با خود داشت : بوی پیامبر ، بوی مسجد نبی ، بوی مناره ی کوتاهی که او سال های سال بر فراز آن اذان گفته بود ، و بوی عجیبی که از لا به لای کوچه ی بنی هاشم گذر کرده بود و او نمی دانست چیست . از دروازه ی شهر که عبور کرد ، کناری ایستاد . به احترام شهر پیامبر، خاک گرد و غبار لباسش را تکاند . سنگریزه ها و خارهایی که درطول چندین روز مهمان پاهایش بودند ، بیرون آورد و دست ها و صورتش را به خنکای آب نهر کوچکی سپرد که راه به نخلستان های اطراف داشت . نگاهی به دور و برش کرد . مردم سرگرم کار روزانه ی خود بودند و کسی متوجه ورود او نشده بود.

    خودش هم همین را می خواست . چه بهتر که با مردمی رو به رو نشود که پیکر پیامبرشان را روی زمین گذاشتند و به دنبال تعیین خلیفه رفتند .

    وارد کوچه ی بنی هاشم شد ؛ کوچه ی تنگ و باریکی که هر روز به عشق دیدن پیامبر آن جا می ایستاد و با پیامبر برای رفتن به مسجد راهی می شد و به دنبال او راه می افتاد .


    به هوای دختر پیامبر آمده بود . خواب دیده بود و ترس از تعبیر ندانسته ی خوابش ، او را به این جا کشانده بود . پیامبر را تا به حال این طور آشفته ندیده بود : موهای ژولیده ، سر و روی خاک آلوده و چهره ای غمگین و خسته که از تنهایی فاطمه گفتـه بود ، و بی کسی علی .

    خانه ی علی را جست و جو می کرد تا احوال دختر پیامبر را بپرسد ، وگرنه او عهد کرده بود که دیگر به مدینه ای که خاندان پیامبر را فراموش کرده بودند ، باز نگردد . بر در خانه که رسید ، از تعجب خشکش زد ؛ تکه حصیری سوخته از در خانه آویزان بود :


    حتماً اشتباه کرده ام !

    به خانه های اطراف نگاه کرد . چند قدم به این طرف و آن طرف رفت .

    نه همین جاست . خانه ی علی ؛ اما ...


    با نگرانی جلو رفت : « سلام بر اهل بیت پیامبر . »

    حسن و حسین ، تکه حصیر ا کنار زدند و بیرون دویدند . آری ، همان صدای آشناست .

    بلال ! بلال آمده !

    هر دو را در آغوش گرفت و اشک از چشمانش جاری شد .

    قربان خاک پایتان بروم عزیزان پیامبر ، خدا را شکر که سلامتید .

    لحظه ای گذشت . حسن و حسین در آغوش بلال ، خاطره ی روزهای خوش گذشته را به یاد آوردند و بلال عطر دل انگیز پیامبر را ازآن دو استشمام می کرد .

    مادرتان ... مادرتان کجا است ؟

    حسن و حسین ، دست هایش را گرفتند و او را به داخل بردند . همه چیز همان طور بود . اتاق کوچک و محقر فاطمه و علی ، و پرده ای که آن را به دو نیم می کرد .

    " یا الله . سلام بر دختر پیامبر خدا . "

    فاطمه صدای بلال را شناخت . منتظرش بود ؛ که پیامبر در خواب وعده داده بود بلال برای عیادت خواهد آمد .

    " سلام بر تو ، مؤذن پدرم رسول خدا .
    "
    صدای لرزان و ضعیف فاطمه از پشت پرده ، نگرانی اش را بیشتر کرد .

    " با تو چه کرده اند بانو ؟ "

    بلال دیگر به هیچ چیز فکر نمی کرد ، هیچ صدایی را نمی شنید ، گویی که مردم را نمی بیند ؛ می دوید و برای خودش راه باز می کرد . پایش به سنگی گرفت و زمین خورد ، به دست های خون آلودش توجهی نکرد ، به سرعت بلند شد و به راه افتاد . پله های مناره مسجد پیامبر را دیده و ندیده بالا رفت و در بلندی آن ایستاد .

    چه با شکوه ! مدینه را در زیر پای خویش می دید ، درست مثل همان روزها که در حال اذان گفتن به راه رفتن علی خیــــره می شد و وضو گرفتن پیامبر را می نگریست ؛ اما این بار با تمام دفعات فرق می کرد .

    این بار فقط به خواهش فاطمه آمده بود :

    « می خواهم پیش از مرگ ، یک بار دیگر... »

    الله اکبر ...

    صدایش در شهر پیچید .

    الله اکبر .

    مردم لحظه ای دست از کار کشیدند ؛ گویی مدینه به یکباره در سکوت فرو رفت .

    الله اکبر ، الله اکبر ...

    پس از مدت ها صدای آشنایی از بالای مناره ی مسجد پیامبر می آمد . در دل همه تردید افتاده بود .
    آیا ...

    اشهد ان لااله الا الله

    آری ، به خدا قسم صدای بلال است که می آید . مردم مدینه بی اختیار به طرف مسجد دویدند .

    این بلال است که آمده !

    اشهد ان ...

    فریاد « بلال » مردم که به یکدیگر خبر ورود مؤذن پیامبر را می دادند ، با صدای اذان در هم آمیخت .

    ... محمد رسول الله

    مردم پای مناره جمع شده بودند و به او نگاه می کردند ، عده ای با چشمان اشگ آلود و عده ای متعجب .
    اشهد ...
    تا خواست جمله ی بعدی را بگوید ، فریاد حسن و حسین را شنید . هراسان به پایین نگاه کرد . حسن و حسین از انتهای کوچه دوان دوان آمدند تا پای مناره رسیدند :

    بلال ! تو را به خاطر خدا ، دیگر اذان را ادامه نده مادرمان بر سر سجاده از هوش رفته ...

    و گریه امانشان نداد . بلال پایین آمد و آن دو را در آغوش کشید . سرش را بلند کرد و به چهره های شرمسار اهل مدینه نگریست . خواست چیزی بگوید ، اما بغض و خشم اجازه نداد . گونه های حسین را بوسید ، جمعیت را شکافت و به راه افتاد .

    از دروازه ی مدینه که بیرون می رفت ، زیر لب می گفت : « مرا ببخش بانو » نسیمی را بر صورتش حس می کرد که بالای کوچه ی بنی هاشم گذشته بود و بوی آشنایی را با خود داشت ؛ بوی غربت علی .







    امضاء



  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    يا موقد النار مهلاً!

    اى بپاكننده ى آتش بر در خانه ى فاطمه عليهاالسلام؛ آهسته تر فرياد بزن!
    مى دانى پشت اين در چه كسى آمده است؟! جمعيتى كه همراه آورده اى باعث وحشت بانويى مى شوند كه محسن عليه السلام همراه اوست!
    به همراهانت بگو ساكت باشند كه ناموس خدا در خانه است، و عزيزان پيامبر كنار اويند!
    هيزم آورده ايد! اينجا كجاست؟ چرا آنها را كنار ديوار خانه مى چينيد؟
    سكوت على عليه السلام اينچنين آتش غضب شما را برافروخته است!
    شعله هاى سوزان قلب سوخته ى على و زهرا عليهماالسلام- كه در اين خانه اند- براى گدازشان كم بود، كه از بيرون نيز آتش مى افروزيد؟!


    امضاء



  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    اى آتش
    اى آتش، اينك با تو هستم. اينان به خدا و پيامبر معتقد نيستند تا حرمت عزيزان وحى را پاس بدارند!
    تو مسوزان عزيزان اين خانه را! اينان داغديده اند. تازه عزيز خود پيامبر بزرگ صلى اللَّه عليه و آله را از دست داده اند. بگذار با غم خود بسوزند. تو بر سوز آنان مَيَفزا.
    اهل خانه در محاصره اند. هجوم مردم! هجوم آتش! هجوم دود! هجوم فرياد!
    بچه ها وحشت مى كنند. اينقدر زبانه مكش!
    مادر را و محسن را- كه پشت در هستند- مواظب باش!
    از عرش، اين خانه را مى نگرند! اينجا جاى آتش نيست!
    بوى دود... شعله ى آتش!
    خدايا بوى دود مى آيد! شعله هاى آتش را مى بينم كه بر در خانه گرفته و نيمى از آن را سوزانده و همچنان بالا مى رود.
    خدا كند اهل خانه بيرون رفته باشند. خدا كند كسى پشت در نباشد. خدا كند زود از شعله ى آتش با خبر شوند و بچه ها را نجات دهند.
    اى كاش مى توانستم فرياد بزنم و اهل خانه را خبر كنم تا پناهى بگيرند.
    محسن... همراه... اوست!
    نكند اين فاطمه عليهاالسلام است كه پشت در آمده؟
    آه خداى من، محسن همراه اوست! خدا كند فاطمه عليهاالسلام نباشد.
    كاش صدايش را از پشت در بلند كند تا مهاجمان مراعات كنند، و حرمت ناموس و حرمت بانوى باردار و حرمت فرزند او را در نظر بگيرند.
    اگر بدانند چه كسى پشت در آمده حتماً باز مى گردند!...و صدايشان را پايين مى آورند!!... و آتش را خاموش مى كنند!!!
    خدايا... على... يا... فضه؟
    خدا كند على عليه السلام در خانه باشد! پس چرا فاطمه عليهاالسلام پشت در آمده است؟!
    آيا او در خانه است و نيامده؟ اگر هست، خود نيامده يا فاطمه عليهاالسلام راضى نشده او پشت در بيايد؟
    خدايا، حسن و حسين كنار مادر هستند يا تنها آمده؟
    آى اهل خانه به من بگوييد: حسنين و زينبين در خانه چه مى كنند؟ گريه مى كنند؟ فرياد مى زنند؟ به گوشه اى پناه برده و مى لرزند؟ بوى دود را مى شنوند؟ شعله هاى آتش را مى بينند؟ فرياد مهاجمين را مى شنوند؟
    خدايا چرا فاطمه عليهاالسلام پشت در آمده؟ چرا فضه نمى آيد اين بانوى باردار را به درون خانه برگرداند؟!





    امضاء



  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    صداى...شكستنِ...دَر

    صداى شكستن درمى آيد. مى خواهند با لگد آن را از جا بكنند؟
    چرا فاطمه عليهاالسلام از پشت در كنار نمى آيد؟ چرا همچنان در را فشار مى دهد و نمى گذارد آن را باز كنند؟
    خدايا اين در مسمار دارد؟ پايين آن آتش گرفته! خدايا اين خانم باردار است؟ پس محسن چه مى شود؟
    چشمانم سياهى مى رود! خدايا فاطمه عليهاالسلام چه حالى دارد؟ عجب در راه على عليه السلام فداكارى مى كند! نمى گذارد دشمنان او وارد اين خانه شوند.




    امضاء



  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    آتش... صورتش را... سرخ!؟
    فاطمه جان، بحق پدرت كنار بيا. به جان على از در فاصله بگير.
    بخاطر محسن درون خانه بيا!
    پاهايم بى طاقت شده واى چه مى بينم؟ در باز شد! فاطمه عليهاالسلام بين در و ديوار است.
    مى خواهد خم شود تا فرزند را حفظ كند، آتش از پايينِ در بر صورتش مى زند مى خواهد بايستد محسنش از دست مى رود! مهلتى نمانده فقط يك لحظه!
    فرياد فاطمه عليهاالسلام را مى شنوم. آه، او كه هيچگاه در عمرش فرياد نكشيده، چه مى گويد؟ چه مى خواهد؟
    افسوس كه دستم نمى رسد او را كمك كنم. پس على عليه السلام كجاست؟ فضه! حسن! حسين! زينب! ام كلثوم! پس كجائيد؟
    مواظبِ... محسن...است!!
    فاطمه عليهاالسلام خود را خم كرده و در را محكم فشار مى دهد تا به فرزندش اصابت نكند. شعله هاى آتش همچنان صورتش را سرخ مى كند ولى او مواظب محسن عليه السلام است.
    مهاجمين زيادند. همه حمله كرده اند. نه دين دارند، نه وجدان! نه انسانيت دارند، نه شرف! اهل جاهليّتند! همه چيز را زير پا گذاشته اند.
    فهميدند فاطمه عليهاالسلام است ولى در كار خود هستند! مى خواهند وارد خانه شوند، به هر قيمتى كه باشد! هركس پشت در باشد!! هركس كشته شود!! هركس زير دست و پا برود!!! عجيب است كه با شنيدن صداى فاطمه عليهاالسلام بلندتر فرياد مى زنند!
    در را... بر فاطمه... زدند!
    فرياد فاطمه عليهاالسلام به ناله تبديل شد! خدا نكند كودكش را...!؟
    آه درب را بر روى فاطمه عليهاالسلام زدند... و او بين در و ديوار است. محسن عليه السلام چه مى شود؟
    گويا كار از كار گذشت. ديگر چشمم نمى بيند. خوب گوش مى دهم. صداى فاطمه عليهاالسلام است: آى فضه مرا درياب. محسنم را كشتند. مرا به خانه ببر. خودم طاقت ندارم...!؟
    ميخِ در... سينه ى زهرا... خون!
    دوباره نگاه مى كنم. ميخ در با ضرب تمام سينه ى زهرا عليهاالسلام را شكافته، و خون به شدت جارى است.
    صداى شكستن استخوان سينه ى زهرا شنيده شد.
    دست نابكار تازيانه هم زد.
    غلاف شمشير هم به پهلوى او زد. و اى فاطمه بيهوش شد آخ محسن كشته شد!!



    امضاء



  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    عبا را... روى بانو!
    على عليه السلام با فضه آمد. آتشى در دلش برپا شده بود!!؟ بى اختيار عباى خود را روى بانو انداخت و او را به فضه سپرد، و خود آمد تا مهاجمين را بيرون كند.
    گريبانِ سر دسته ى آنان- يعنى عمر- را گرفت و او را بر زمين كوبيد و فرمود: «اگر سفارش پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نبود مى دانستى على كيست و تو كيستى، و چون تويى نمى تواند بى اجازه وارد خانه ى من شود»!!!
    همه فرار كردند، و على عليه السلام خود را كنار فاطمه ى مجروح رساند؛ و سر او را بر زانو گرفت. اكنون خانم از هوش رفته؛ و ديگر ناله اى ندارد. نكند فاطمه عليهاالسلام را هم كشتند؟!
    فضه، به زحمت خانم را به هوش آورد. تا چشم باز كرد پرسيد: فضه، على كجاست؟!
    بچه ها... متحيّرند!؟
    على عليه السلام و فضه بانو را داخل خانه بردند بچه ها متحيّرند. تاكنون مادر را به اين حال نديده اند! و حشتناك است! فقط مى توانند اشك بريزند بچه هاى شش تا سه ساله چه كارى از دستشان ساخته است؟ حتى نمى توانند با مادر صحبت كنند!




    امضاء



  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    جنازه ى... محسن!
    جنازه ى محسن عليه السلام كجاست؟ او را كجا بخاك سپرديد؟ بابا برادرمان كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وعده اش را به ما داده بود كو؟ چه شبها و روزها كه انتظار او را كشيديم و فقط نامش را براى هم گفتيم. انگار روى ماهش را نخواهيم ديد.
    او را كجا برديد؟ كِى به خاكش سپرديد؟ قبرش كجاست؟ مى خواهيم با او درد دل كنيم!
    پهلو، سينه،... مجروح، شكسته!!
    جراحات بانو را على عليه السلام و فضه بستند. آيا زخمِ سينه شفا يافت؟ خون پهلو بند آمد؟ استخوان شكسته التيام يافت؟
    اين بانو باز هم مى تواند از بستر بپاخيزد؟ آيا هنگام برخاستن دست حسن عليه السلام را مى گيرد؟
    آيا على عليه السلام مى تواند زير بازوى ورم كرده ى او را بگيرد؟ آيا فضه هم بايد او را كمك كند؟
    آغوش من، محسن من!... بازو و سينه ى مجروح من...!
    به هيچكس نمى گويد. آرام دست بر ديوار مى برد و آهسته برمى خيزد تا جاى زخمهايش را شستشو دهد. زينب و ام كلثوم انگشت به دندان گرفته نگاه مى كنند.
    گويا داغ محسن عليه السلام، اين بانو را مى سوزاند. قلبش سوخته و جراحاتش خوب شدنى نيست. با همين زخمهاى تن و دل، با على عليه السلام و فرزندان خداحافظى كرد. رفت تا يكبار ديگر محسنش را ببيند، و او را در آغوشِ مجروح بگيرد و با سينه ى خونين شيرش دهد.
    ما... و جاى خالى زهرا و محسن!
    اينك ما مانده ايم و جاى خالى زهرا و محسن عليهماالسلام كه تا ابد فراموششان نخواهيم كرد. براى استخوان شكسته و پهلوى مجروحش اشك مى ريزيم. براى كتف و بازوى تازيانه خورده اش، سينه ى مسمار ديده و صورت حرارت كشيده اش، بر سر و رو و سينه ى خود مى زنيم و براى محسنش مى سوزيم.
    اى كاش... اگر زهرا عليهاالسلام رفت، يادگارش محسن عليه السلام مى ماند و ياد مادر با ديدار او زنده مى گشت! و يا اگر محسن رفت مادر مى ماند و ياد او را زنده نگه مى داشت. افسوس كه با هم رفتند و دو اشك بر ديده ى ما گذاشتند.
    اى شبنم اشك! بنويس شرح مصيبت محسن عليه السلام را، كه سخت آزرده ايم. بازگو تا شيعيان آهى كشند و سيلابى بر ديده روان كنند.







    امضاء



صفحه 3 از 18 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ۩ミ✿ミ۩ خبر دادن على (ع) از شهادت خود ۩ミ✿ミ۩
    توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* در انجمن حضرت علي (ع)
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 26-06-2016, 11:07
  2. ۩ミ✿ミ۩خبر دادن پيامبر از شهادت على (ع) ۩ミ✿ミ۩
    توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* در انجمن حضرت علي (ع)
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 26-06-2016, 11:05
  3. ۩ミ✿ミ۩ تفسیر ادبی و عرفانی سوره کوثر ۩ミ✿ミ۩
    توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* در انجمن تفاسير ترتبيبي
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 20-04-2014, 12:47
  4. ۩ミ✿ミ۩ تفسیر ادبی و عرفانی سوره والعصر ۩ミ✿ミ۩
    توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* در انجمن تفاسير ترتبيبي
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 08-04-2013, 12:43
  5. پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 02-04-2013, 04:06

کلمات کلیدی این موضوع

.ناگفته هایی از وصیت نامه حضرت زهرا(س), فاطمه بانوی آب و آئینه, فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بانوی اول اسلام, فاطمه زهرا علیهاالسلام الگوی جاودان انسان آرمانی, فاطمه علیهاالسلام ؛ فرشته زمینی, فاطمیه, فاطمیه اول یا دوم ؟, فضائل قرآنی حضرت فاطمه در کلام الهی, مقالات ویژه شهادت حضرت زهرا, مقام ولایت حضرت زهرا مرضیه (س), متن كامل خطبه فدكيه, متن های ادبی در سوگ حضرت زهرا (س), متن های ادبی درسوگ شهادت حضرت فاطمه (س), متن وصیتنامه حضرت زهرا (س), مجموع نفیس آواتارهای فاطمی, مداحي و مراثي در سوگ حضرت زهرا(س), مدارک شهـــادت حضرت زهـــرا (س), مرثیه های دل درسوگ بانوی محشر, مصائب حضرت فاطمه در عمر كوتاهش, مظلومیت برترین بانوی جهان آفرینش, چهل حديث گهربار فاطمي, چهل داستان از حضرت فاطمه زهرا(س), نکات آموزشی از خطبه های حضرت فاطمه زهرا, نرم افزار ریحانة النبی, نرم افزارهای فاطمی, نرم افزارصوتی پهلو شکسته ( ویژه ایام فاطمیه ), چراقبر حضرت فاطمه مخفی ست؟, هجوم ابوبکر به خانه حضرت زهرا در نگاه اهل سنت, هجوم به خانه وحی, ویژه نامه فاطمیه سال 89, ویژه نامه فاطمیه سال 90, ویژه نامه فاطمیه سال 91, ویژه نامه فاطمیه سال 92, ویژه نامه ایام فاطمیه, ویژه نامه شهادت حضرت فاطمه (س), وداع غریبانه ی امام علی(ع) با حضرت زهرا(س), وصیت حضرت زهرا قبل از شهادت به حضرت علی (صوتی), یک جرعه کوثر, یاد مادر نرود از یادم, یاس کبود نرم افزار پرتابل پاسخ به شبهات فاطمی, یاس پهلو شکسته, یاس بی نشان ویژه نامه ایام فاطمیه, کليپ زيباي واي مادرم .. ويژه ايام فاطميه, کلیپ های صوتی پیرامون آثار محبت حضرت فاطمه زهرا, کتاب همراه گوشه هاي از مصائب حضرت زهرا (س), کتابخانه فاطمی, کشتی پهلو گرفته, گوهرهای فاطمی, گالری تصاویر متحرک فاطمیه, پیامک های تسلیت ایام فاطمیه, پیامک های تسلیت شهادت حضرت زهرا (س), پاسخ به اشکال اهل سنت درباره فدک, پاسخ به شبهات شهادت حضرت زهرا, آلبوم تصاویر ویژه شهادت حضرت فاطمه زهرا (س), آواتارهای ویژه ایام فاطمیه, آیا فدک حق حضرت زهرا نبود؟, آیا خانه های مدینه در نداشت, آتش بر درخانه حضرت زهرا, آثار اخروی محبت به حضرت زهرا علیه السلام, اقدام برای نبش قبر حضرت زهرا(س)!, امضاهای تصویری فاطمی, امضاهای تصویری ویژه ایام فاطمیه, اس ام اس تسلیت ایام فاطمیه, اس ام اس تسلیت شهادت حضرت فاطمه, اشعار فاطمی, اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا(س), بهشت ارغوان (قصه ناتمام حضرت زهرا), بانوی محشر, برترین بانو, بزرگداشت فاطمیه, جسارت به حضرت زهرا چگونه ممکن بود؟, حنوط بهشت, حالات و روحيات فاطمه (سلام الله علیها), حالات و روحیات حضرت فاطمه (س), حرز حضرت زهرا سلام الله عليها, حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در کلام الهی, حضرت فاطمه(س) بعد از رحلت پیامبر(ص), حضرت زهرا(س) هم راز جبرئیل, خطبه فدکیه به روایت تصویر, دانلود خطبه فدکیه حضرت صدیقه الشهیده فاطمه زهراء, دانلود صوتی بسیار زیبای مادر, داستان شهادت حضرت زهرا (س), داستان صوتی زندگی حضرت زهـــرا (س), در مکتب صدیقه طاهره, دعاهاي روزانه حضرت فاطمه, زندگی امروز با فاطمه زهرا(س), زیبایی‏های معنوی در سیره فاطمی علیهاالسلام, سیره تربیتی ام ابیها فاطمه زهرا (س), شهادت حضرت زهرا در اسناد اهل سنت, شخصیت شناسی فاطمه(ع)

نمایش برچسب‌ها

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi