1) حجّاج تاجر:عدّه ای از اینجا که می روند با خود اشیای ارزان قیمتی را می برند و در آنجا با قیمتِ گران می فروشند و در ازای آن از آنجا اشیای ارزان قیمتی را خریداری نموده و با قیمت گران در ایران می فروشند؛در ضمن هواپیما سواری و هتل های سر بفلک کشیده مدینه و مکه با سرویس های مجهّز بهداشتی،و رستورانهای متلوّن به الوان انحاء خوراکی های خوشمزه و آماده،و میوه های چیده شده روی سفره از موزهای زرد رنگ دلربا،و تختهای شاهانه برای استراحت و خواب و مبلهای قشنگ برای شوخی و مطایبه،و در ضمن یک زیارت رفتن به مسجدین شریفین و تماشا کردن زیبایی های مناره ها و گلدسته ها و گنبدها و ستونهای مجلّل و سقفهای طلایی و نقره ای و بلورین همراه با هوای بسیار خنک و یخچالی،و برای اینکه خالی از عریضه نباشد چند رکعت نماز هم به همراه آنان خواندن و به همان اکتفا نمودن،ولی در بازگشت به هتلِ درجه یک شاهنشاهی،همه مغازه های لوکس و اشیای ذی قیمت آن را مورد دقت بسزا قرار دادن و خریدهای کلان تجاری و سوغاتی و ... خلاصه در حین فرود هواپیما به فرودگاه یک عرقچین بسر نهادن و با استقبال عظیم روبرو شدن و فیلمبرداری و گاهاً هم با یک ساز و آواز دلنواز،و پیش مردم مُومُو گفتن،و در بازار ابوسفیان یک دُم بلند خریدن و نصب آن به جهت عوام فریبی ووو...؛و کیفهای عظیم الجثه توپر ره آورد حجّی است که این تاجرانِ طائف دور سنگ و گِل با دلی که مشتی گِل است به ارمغان می آورند.در ضرب المثل خوش مازندرانی آمده است که :«حاجی ته بار چیه؟سبزیره گرد».
2)حجّاج تعصّبی و چشم هم چشمی که چون دیگران رفته اند و نام حاجی آقا و حاج خانم دارند چرا ما این نام را یدک نکشیم،مگر ما از نظر آبرو و خانوادگی و حیثیّت اجتماعی و مردمی کمتر از فلانی و فلانی هستیم.لذا به هر وسیله ای باشد یا پول جمع می کنند و یا قرض می گیرند تا از این راه یک ثوابی هم به قرض دهنده برسانند! و یا وام می گیرند و یا محصول سبز نرسیده و میوه های کال نپخته را پیش فروش می کنند تا در مسابقه حاج آقا و حاجیه خانم شدن،گوی سبقت را حتی از بالاتر از خود هم در اجتماع ببرند،البته سعی دارند که بدرقه و استقبالشان هم روی دیگران را کم کند و پذیرایی میهمانان گرامی هزار نفره در تالار و هتل های کذایی و رستورانهای سرشناس داشته که مایه افتخار و کرامت اجتماعی شان باشد،البته بی میل هم نیستند که هیچ حاجی دیگری مثل او موفق به امر بهتری نباشد،تا زبانزد خاص و عام باشند و در همه جهات جلوتر از دیگران گام بردارند.
3)حجّاج متعبّد:آنان کسانی هستند که بدون رسیدن به اسرار حجّ،در سعی و تلاش زندگی،مالی به مقدار انجام حجّ بدست می آورند و بر اساس تعبّد به دستورات الهی به حجّ می روند و سعی در انجام واجبات و ترک محرمات آن دارند البته سوغاتی هم به عنوان چشم روشنی می آورند و برای خودش و همه اموات و دوستان هم نماز و دعا و زیارت من نمایند و به جهت،ثواب ولیمه ای هم تقدیم مدعوّین می کنند و از همه التماس دعا دارند و برای همه حجّ تعبّدی طلب می کنند و خمس و زکات مالشان را هم حساب می نمایند.
4)حجّاجی که خوب اند ولی به حجّ می روند و با حالی سوء و نامناسب مراجعت می کنند.
5)حجّاجی که سوء حال قبل از حجّ دارند،ولی توفیق توبه پیدا می نمایند و حقوق الله از خمس و زکات و انجام واجبات را ادا می نمایند و حقوق الناس را هم تأدیه می نمایند و با تغییر حال به حجّ می روند و خوب و احسن حال مراجعت دارند.
6)کسانی که می روند و تصمیم می گیرند که بعد از مراجعت خوب بمانند ولی دوباره شکار دنیا می شوند و از نعمت استقامت بی بهره می گردند که اینان اهل حال و مقال اند.
7)کسانی که بعد از مراجعت بر تصمیم شان می مانند و اهل استقامت اند و تا آخر بر طریق صراط مستقیم می مانند و آبروی حجّ و مقام حاجی را حفظ می کنند.
8)حجّاجی که به راحتی مناسک حجّ را طیّ کرده اند و در رفت و آمدها به راحتی طیّ طزیق نموده اند.
9)حجّاجی که از باب «أفضل الأعمال أحمزها»با سختی و مشقِّاتی(از جمله پیاده روی راههای طولانی هزاران کیلومتری و به همراه اسب و چهارپا،و در ضمن با خطرات جانی و مالی و قتل و غارتگری یاغی های گردنه ها،مریض شدنها و از قافله عقب افتادنها،و تنهایی و غریبی روبرو شدن،و برای حداقل شش ماه الی یک سال دوری و بی خبری از اهل و عیال و دوستان و فامیلان ووو...)به این سفر روحانی دست یازیدند و در عین حال بعد از مراجعت،آن معنویت را هم به خوبی حفظ کرده اند.
10)حاجی ناجی:او کسی است که به دنبال صاحبِ خانه و کعبه و عارف به او است.وی را سفر روحانی علاوه از جسمانی است،او درویش وار ترک مال و جان و ماسوا می کند و در همه ماهها و در تمام عمر سیر انفسی علاوه از سیر آفاقی می کند.او همانند دیگران نمی رود تا برگردد و نام و نشانی داشته باشد،بلکه می رود که بی نام و نشان باشد؛زیرا او عرش پیمایی می کند که فرشیان از آن بی اطلاع اند.او نه با گفتن بلکه با شنیدن لبّیک مَحرم می شود و نه فقط به مسجد الحرام می رود بلکه از مسجد الاقصی هم می گذرد و به معراج می رود.او شق القمر می کند نه فقط استلام حجر،او را روح صفا است که بر قلّه کوه صفا است و لذا سعی و هروله او در مطلق کلمات دار وجود است.او به مُقام و محل اقامت ابراهیم(علیه السلام)می رسد و از آب حیات انسانی که آب زمزم را می جوشاند بهره می گیرد و لذا بجای عرفات،عرصات صف محشر می بیند و لذا دائماً بدرگاه الهی وقوف دارد و همیشه از دنیا به محشر،بجای مشعر کوچ می کند و از همه آرزوها صرف نظر می کند و لذا بجای بهیمه در منای دوست،خود را قربانی می نماید.برای همین قربانی شدن بجای رمی جمرات،رجم هَمزات و بجای حلقِ رأس،ترک سر می نمایند و دل به دلدار و دلبر می دهد و در همه عمر از جدال و فسوق بر کنار می رود،و بهشت آفرین مطلوب و مقصود و کعبه او می گردد که وی طائف همیشگی «هو» است و لذا «یا هو یا من لا هو الا هو» ذکر ذاتی او می شود و مقام فَنای در ذات ره آورد این سفر روحانی اوست.پس به تعبیر عارفانه مولایم در الهی نامه(که القائات سبّوحی کشفی را با تفکّرات عقلی مثل شیر و شکر به هم در آمیخته است):
«خنک آن حاجی که ناجی است».
حاجی ناجی مَحرمی است که محروم نیست.«الهی حرم بر نامحرم حرام است،مَحرم چرا محروم باشد.» «الهی،عاشق را ترک ماسوای معشوق،عین فرض است،که یک دل و دو معشوق کذب محض است».
منبع: کتاب « پیرامون اسرار حج و تجلی اعظم در مدینه منوره و مکه مکرمه»