نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: اتل متل يه بابا

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض اتل متل يه بابا





    اتل متل يه بابا
    دلير و زار و بيمار
    اتل متل يه مادر
    يه مادر فداكار

    اتل متل بچه‌ها
    كه اونارو دوست دارن
    آخه غير اون دوتا
    هيچ كسي رو ندارن

    مامان بابا رو مي‌خواد
    بابا عاشق اونه
    به غير بعضي وقتا
    بابا چه مهربونه

    وقتي كه از درد سر
    دست مي‌ذاره رو گيجگاش
    اون باباي مهربون
    فحش مي‌ده به بچه‌هاش

    همون وقتي كه هرچي
    جلوش باشه مي‌شكنه
    همون وقتي كه هرچي
    پيشش باشه مي‌زنه

    غير خدا و مادر
    هيچ‌كسي رو نداره
    اون وقتي كه باباجون
    موجي مي‌شه دوباره

    دويدم و دويدم
    سر كوچه رسيدم
    بند دلم پاره شد
    از اون چيزي كه ديدم

    بابام ميون كوچه
    افتاده بود رو زمين
    مامان هوار مي‌زد
    شوهرمو بگيرين

    مامان با شيون و داد
    مي‌زد توي صورتش
    قسم مي‌داد بابارو
    به فاطمه ، به جدش

    تو رو خدا مرتضي
    زشته ميون كوچه
    بچه داره مي‌بينه
    تو رو به جون بچه

    بابا رو كردن دوره
    بچه‌هاي محله
    بابا يه هو دويد و زد تو ديوار با كله

    هي تند و تند سرش رو
    بابا مي‌زد تو ديوار
    قسم مي‌داد حاجي رو
    حاجي گوشي رو بردار

    نعره‌هاي بابا جون
    پيچيد يه هو تو گوشم
    الو الو كربلا
    جواب بده به گوشم

    مامان دويد و از پشت
    گرفت سر بابا رو
    بابا با گريه مي‌گفت
    كشتند بچه‌هارو
    بعد مامانو هلش داد
    خودش خوابيد رو زمين
    گفت كه مواظب باشين
    خمپاره زد، بخوابين

    الو الو كربلا
    پس نخودا چي شدن؟
    كمك مي‌خوايم حاجي جون
    بچه‌ها قيچي شدن

    تو سينه و سرش زد
    هي سرشو تكون داد
    رو به تماشاچيا
    چشاشو بست و جون داد

    بعضي تماشا كردن
    بعضي فقط خنديدن
    اونايي كه از بابام
    فقط امروزو ديدن

    سوي بابا دويدم
    بالا سرش رسيدم
    از درد غربت اون
    هي به خودم پيچيدم

    درد غربت بابا
    غنيمت نبرده
    شرافت و خون دل
    نشونه‌هاي مرده

    اي اونايي كه امروز
    دارين بهش مي‌خندين
    براي خنده‌هاتون
    دردشو مي‌پسندين

    امروزشو نبينين
    بابام يه قهرمونه
    يه‌روز به هم مي‌رسيم
    بازي داره زمونه

    موج بابام كليده
    قفل در بهشته
    درو كنه هر كسي
    هر چيزي رو كه كشته

    يه روز پشيمون مي‌شين
    كه ديگه خيلي ديره
    گريه‌هاي مادرم
    يقه تونو مي‌گيره

    بالا رفتيم ماسته
    پايين اومديم دروغه
    مرگ و معاد و عقبي
    كي ميگه كه دروغه؟




    ویرایش توسط مدير محتوايي : 13-09-2014 در ساعت 19:32
    امضاء

  2. تشكرها 6

    *آیه های انتظار* (15-10-2011), parsa (05-03-2010), مدير اجرايي (15-10-2011), عهد آسمانى (16-10-2011)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض اتل متل * یه بابا *





    اتل متل یه بابا


    كه اون قدیم قدیما

    حسرتشو می خورن

    تمامی بچه ها

    *

    اتل متل یه دختر

    دردونه باباش بود

    بابا هرجا كه می رفت

    دخترش هم باهاش بود

    *

    اون عاشق بابا بود

    بابا عاشق اون بود

    به گفته بچه ها:

    بابا چه مهربون بود

    *

    یه روز آفتابی

    بابا تنها گذاشتش

    عازم جبهه ها شد

    دخترو جا گذاشتش

    *

    چه روزای سختی بود

    اون روزای جدایی

    چه سالهای بدی بود

    ایام بی بابایی

    *

    چه لحظه سختی بود

    اون لحظه رفتنش

    ولی بدتر ازاون بود

    لحظه برگشتنش

    *

    هنوز یادش نرفته

    نشون به اون نشونه

    اون كه خودش رفته بود

    آوردنش به خونه

    *

    زهرا به او سلام كرد

    بابا فقط نگاش كرد

    ادای احترام كرد

    بابا فقط نگاش كرد

    *

    خاك كفش بابا را

    سرمه توچشاش كرد

    بابا جونو بغل زد

    بابا فقط نگاش كرد

    *

    زهرا براش زبون ریخت

    دو صد دفعه صداش كرد

    پیش چشاش ضجه زد

    بابا فقط نگاش كرد

    *

    اتل متل یه بابا

    یه مرد بی ادعا

    براش دل می سوزونن

    تمامی بچه ها

    *

    زهرا به فكرباباست

    بابا توفكر زهرا

    گاهی به فكر دیروز

    گاهی به فكر فردا

    *

    یه روز می گفت كه خیلی

    براش آروز داره

    ولی حالا دخترش

    زیرش ، لگن می ذاره

    *

    یه روز می گفت : دوست دارم

    عروسیتو ببینم

    ولی حالا دخترش

    می گه به پات می شینم

    *

    می گفت : برات بهترین

    عروسی رو می گیرم

    ولی حالا می شنوه

    تا خوب نشی نمی رم

    *

    وقت غذا كه میشه

    سرنگ را بر می داره

    یك زرده تخم مرغ

    توی سرنگ می ذاره

    *

    گوشه ی لپ بابا

    سرنگ رو می فشاره

    برای اشك چشمش

    هی بهونه میاره

    *

    عضه نخوره بابا جون

    اشكم مال پیازه

    بابا با چشماش میگه :

    خدا برات بسازه

    *

    هر شب وقتی بابا رو

    می خوابونه توی جاش

    با كلی اندوه و غم

    می ره سركتاباش

    *

    " حافظ" رو برمی داره

    راه گلوش می گیره

    قسم می دهد حافظو

    " خواجه ! " بابام نمیره

    *

    دو چشمشو می بنده

    خدا خدا می كنه

    با آهی از ته دل

    حافظو وا می كنه

    *


    فال و شاهد و فالو

    به یك نظر می بینه

    نمی خونه ، چرا كه

    هر شب جواب همینه

    *

    اون شب كه از خستگی

    گرسنه خوابیده بود

    نیمه شب ، چه خواب

    قشنگی رو دیده بود

    *

    تو خواب دیدش تو یك باغ

    تو یك باغ پر از گل

    پر از گل و شقایق

    میون رودی بزرگ

    *


    نشسته بود تو قایق

    یه خرده اون طرف تر

    میان دشت و صحرا

    جایی از اینجا بهتر ...

    *

    بابا سوار اسبه

    مگه میشه محاله ...

    بابا به آسمون رفت

    تا پشت یك در رسید....






    ویرایش توسط مدير محتوايي : 13-09-2014 در ساعت 19:33
    امضاء

  5. تشكرها 6

    *آیه های انتظار* (15-10-2011), parsa (26-03-2010), مدير اجرايي (15-10-2011), عهد آسمانى (16-10-2011)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    378
    نوشته
    9,715
    تشکر
    5,211
    مورد تشکر
    11,680 در 5,265
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پاسخ : اتل متل * یه بابا *





    اتل‌ متل‌ توتوله

    چشم‌ تو چشم‌ گلوله
    اگر پاهات‌ نلرزيد
    نترسيدي‌ قبوله
    ديدم‌ كه‌ يك‌ بسيجي
    نلرزيد اصلاً پاهاش
    جلو گلوله‌ وايستاد
    زُل‌ زده‌ بود تو چشاش
    گلوله‌ هم‌ اومد و
    از دو چشم‌ مردونه
    گذشت‌ و يك‌ بوسه‌ زد
    بوسه‌اي‌ عاشقونه
    عاشقي‌ يعني‌ اينكه
    چشمهايي‌ كه‌ تا ديروز
    هزار تا مشتري‌ داشت
    چندش‌ مياره‌ امروز
    اما غمي‌ نداره
    چون‌ عاشق‌ خداشه
    بجاي‌ مردم‌ خدا
    مشتري‌ چشماشه
    يه‌ شب‌ كنار سنگر
    زير سقف‌ آسمون
    مياي‌ پيش‌ رفيقت
    تو اون‌ گلوله‌ بارون
    با اينكه‌ زخمي‌ شده
    برات‌ خالي‌ مي‌بنده
    ميگه‌ من‌ كه‌ چيزيم‌ نيست
    درد ميكشه‌ مي‌خنده
    چفيه‌ رو ور ميداري
    زخم‌ اونو مي‌بندي
    با چشماي‌ پر از اشك
    تو هم‌ به‌ اون‌ مي‌خندي
    انگاري‌ كه‌ ميدوني
    ديگه‌ داره‌ مي‌پّره
    دلت‌ ميگه‌ كه‌ گلچين
    داره‌ اونو مي‌بره
    زُل‌ ميزني‌ تو چشماش
    با سوز و آه‌ و با شرم
    بهش‌ ميگي‌ داداش‌ جون
    فدات‌ بشم‌ دمت‌ گرم
    ميزني‌ زير گريه
    اونم‌ تو آغوشته
    تو حلقه‌ دستاته
    سرش‌ روي‌ دوشته
    چون‌ اجل‌ معلق
    يه‌ دفعه‌ يك‌ خمپاره
    هزار تا بذر تركش
    توي‌ تنش‌ ميكاره
    يهو جلو چشماتو
    شره‌ خون‌ مي‌ گيره
    برادر صيغه‌ايت
    توبغلت‌ ميميره
    هيچ‌ مي‌دوني‌ چه‌ جوري
    يواش‌ يواش‌ و كم‌كم
    راوي‌ يك‌ خبرشي
    يك‌ خبر پراز غم

    هيچ‌ مي‌دوني‌ چه‌ جوري
    يواش‌ يواش‌ و كم‌كم
    راوي‌ يك‌ خبرشي
    يك‌ خبر پراز غم
    به‌ همسفر رفقيت
    كه‌ صاحب‌ پسر شد
    بري‌ بگي‌ كه‌ بچه
    يتيم‌ و بي‌پدر شد
    اول‌ ميگي‌ نترسين
    پاهاش‌ گلوله‌ خورده
    افتاده‌ بيمارستان
    زخمي‌ شده‌، نمرده
    زُل‌ ميزنه‌ تو چشمات
    قلبتو مي‌سوزونه
    يتيمي‌ بچه‌ شو
    از تو چشات‌ ميخونه
    درست‌ سال‌ شصت‌ و دو
    لحظة‌ تحويل‌ سال
    رفته‌ بوديم‌ تو سنگر
    رفته‌ بوديم‌ عشق‌ و حال
    تو اون‌ شلوغ‌ پلوغي
    همه‌ چشارو بستم
    دستهاتوي‌ دست‌ هم
    دورسفره‌ نشستيم
    مقلب‌ القوب‌ رو
    با همديگر مي‌خونديم
    زوركي‌ نقل‌ ونبات
    تو كام‌ هم‌ چپونديم
    همديگر و بوسيديم
    قربون‌ هم‌ ميرفتيم
    بعدش‌ برا همديگر
    جشن‌ پتو گرفتيم
    علي‌ بود و عقيلي
    من‌ بودم‌ و مرتضي
    سيد بود و اباالفضل
    اميرحسين‌ و رضا
    حالا ازاون‌ بچه‌ ها
    فقط‌ مرتضي‌ مونده
    همونكه‌ گازخردل
    صورتشو سوزونده
    آهاي‌ آهاي‌ بچه‌ ها
    مگه‌ قرار نذاشتيم
    هميشه‌ با هم‌ باشيم
    نداشتيما، نداشتيم
    بياين‌ برا مرتضي
    كه‌ شيميايي‌ شده
    جشن‌ پتو بگيريم
    خيلي‌ هوايي‌ شده
    مي‌سوزه‌ و مي‌خنده
    خيلي‌ خيلي‌ آرومه
    به‌ من‌ ميگه‌ داداش‌ جون
    كار منم تمومه
    مرتضي‌ منم‌ ببر
    يا نرو، پيشم‌ بمون
    ميزنه‌ تو صورتش
    داد ميزنم‌ مامان‌ جون

    مامان‌ مياد ودست
    بابا جون‌ و ميگيره
    بابام‌ با اين‌ خاطرات
    روزي‌ يه‌ بار ميميره
    فقط‌ خاطره‌ نيست‌ كه
    قلب‌ اونو سوزونده
    مصلحت‌ بعضي‌ها
    پشت‌ اونو شكونده
    برا بعضي‌ آدما
    بنده‌هاي‌ آب‌ و نون
    قبول‌ كنين‌ به‌ خدا
    بابام‌ شده‌ نردبون
    همونايی كه راه
    دزدی رو خوب می دونن
    ما خون داديم و اون ها
    عين زالو می مونن
    دشمنای انقلاب
    ترسوهای بی پدر
    آهای غنيمت خورا
    بپا بابا ، يواش تر
    ای كه به اين انقلاب
    چسبيدی عين كنه
    خط و نشون می كشی
    النگوهات نشكنه
    فكرنكنی علی رو
    ماها تنها می ذاريم
    مااهل كوفه نيستيم
    دخلتونو مياريم...



    ویرایش توسط مدير محتوايي : 13-09-2014 در ساعت 19:34

  7. تشكرها 7

    *آیه های انتظار* (15-10-2011), parsa (12-05-2010), مدير اجرايي (15-10-2011), عهد آسمانى (16-10-2011)

  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    khmgin *اتل متل یه بابا *دانلود کنین... خیلی زیباست

    اتل متل یه بابا



    شعر از ***زنده یاد ابوالفضل سپهر
    ***

    برای دانلود ..-.. اینجا..-.. را کلیک کنید.




    امضاء

  9. تشكرها 6

    *آیه های انتظار* (15-10-2011), مدير اجرايي (15-10-2011), شكوه انتظار (01-06-2011), عهد آسمانى (16-10-2011)

  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    khmgin اتل‌ متل‌ یه‌ بابا.....




    اتل‌ متل‌ یه‌ بابا
    كه‌ اسم‌ او احمده‌

    نمره‌ جانبازیهاش‌
    هفتاد و پنج‌ درصده‌

    اونكه‌ دلاوریهاش‌
    تو جبهه‌ غوغا كرده‌

    حالا بیاین‌ ببینین‌
    كلكسیون‌ درده‌ . . .




    امضاء

  11. تشكرها 6

    *آیه های انتظار* (15-10-2011), مدير اجرايي (15-10-2011), عهد آسمانى (16-10-2011)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi