صفحه 27 از 27 نخستنخست ... 172324252627
نمایش نتایج: از شماره 261 تا 268 , از مجموع 268

موضوع: دوره کامل قصه هاي قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء (ص)

  1. Top | #261

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دوره کامل قصه هاي قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء (ص)

    اين نمونه اى بود از بى اطلاعى خليفه از مسائل دينى و احكام الهى و براى اينكه از موضوع خارج نشويم، به همين چند داستان اكتفا كرديم و البته دلائل فراوانى در دست است كه همه، از جهل و بى خبرى او حكايت مىكنند.
    از ساير فضائل و مكارم نيز، متاءسفانه خليفه چيزى احراز نكرده و در هيچ مرحله از مراحل حيات خود، نقطه درخشانى نداشته است.
    در جنگ هاى اسلامى، شجاعتى از خود نشان نداده و در بسيارى از غزوات - به تصريح شيعه و سنى - فرار كرده و جان خود را از خطر رهانيده است.
    اشتباهات زندگيش بى حساب بود و هر اشتباهى كه مىكرد، بلافاصله زبان به معذرت مىگشود و درست همان گونه بود كه على عليه السلام در وصفش مىگويد:
    يكثر العثار فيها و الاعتذار منها.
    زندگانيش غرق در خطا و معذرت بود. پشت سر هم لغزش مىكرد و پى در پى عذر مىخواست. نه آن اندازه علم داشت كه اشتباه نكند و نه: شهامت داشت كه به جهل خود اعتراف كند.
    در داستانهائى كه قبلا نقل كرديم اين مطلب به خوبى ديده مىشود.
    او، صريحا مىگفت: بيعت ابى بكر فلته اى بود. يعنى كارى بود بى اساس كه بدون تدبر واقع شد. و حتى مىگفت: اگر در آينده كسى به اين ترتيب از مردم بيعت بگيرد، گردنش را بزنيد.
    ولى در عين حال، ابوبكر را خليفه مىشمرد و مردم را با زور تهديد و حتى با كشيدن شمشير به پاى منبر ابوبكر مىبرد تا جبرا با او بيعت كنند. يعنى آن كار بى اساس و بى تدبر را تقويت نمايند.
    او، معتقد بود كه خليفه، بايد به صلاح ديد مردم و اجماع امت، برگزيده شود، ولى خودش بدون مراجعه، با آرا مسلمين و تنها با وصيت ابوبكر بر مسند خلافت تكيه زد و نام خود را اميرالمؤمنين گذاشت.
    او، بنى اميه را كه خطرناك ترين دشمنان اسلام و رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم بودند، بر كرسى فرمانروائى نشاند و زمينه فسادهاى آينده آنها را فراهم نمود. يزيدبن ابى سفيان را به حكومت شام گماشت، و پس از مرگ او، برادرش معاوية بن ابى سفيان را بجاى او فرماندار شام نمود و بدين ترتيب با دست خودش، بناى حكومت جور و فساد را پى ريزى كرد.
    او، در هنگام مرگ مساله خلافت را در ميان شش نفر، قرار داد كه پس از تبادل نظر، از بين خود يكى را انتخاب و با او بيعت كنند. شش نفر مذكور عبارت بودند از:
    1. على عليه السلام. 2. طلحه. 3. زبير. 4. عثمان. 5. عبدالرحمن بن عوف. 6. سعد بن ابى وقاص.
    و الله انى لاعلم مكان الرجل، لو وليتموه امركم لحملكم على المحجة البيضاء.
    من منزلت اين مرد (على) را خوب مىدانم. بخدا قسم اگر او زمامدار شود، امت را به راه راست هدايت خواهد كرد.
    عبدالله گفت: پدر جان! با اينكه على را چنين شايسته مىدانى چرا او را به خلافت تعيين نمى كنى! عمر جواب داد:
    اكره ان يتحملها حيا و ميتا.
    چه زنده باشم و چه مرده، بر من ناگوار است كه على بر مسند خلافت بنشيند.


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #262

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دوره کامل قصه هاي قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء (ص)

    عمر، در تعيين شوراى خلافت، مقاصدى داشت و كسانى را در برابر على عليه السلام قرار داده بود كه به قرار خودش صلاحيت نداشتند.
    به طلحه گفت: رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم رد وقت وفاتش، بر تو خشمگين بود. بنابراين شايسته خلافت نيستى.
    به زبير گفت: تو مردى خسيس و لئيم هستى و بكار خلافت نمى آئى.
    به عثمان گفت: تو از قدرت خلافت، سوء استفاده خواهى كرد و بنى اميه را به جان و مال مردم مسلط خواهى نمود و مردم را به ستوه خواهى آورد.
    به عبدالرحمن بن عوف گفت: تو مرد ضعيفى هستى و قدرت زمامدارى و خلافت را ندارى. به سعدبن اى وقاص گفت: تو مرد جنگ هستى، نه مرد خلافت و علاوه بر آن خون «بنى زهره» در بدن تو جريان دارد. يعنى از قريش نيستى.
    اين افراد را با اقرار به اينكه شايسته خلافت نيستند، براى خلافت نامزد نمود و دستور داد كه رئيس شرطه «محمد بن سلمه» و پنجاه نفر اعوان او، مراقب اين شش نفر باشند و به آنها سه يا شش روز مهلت دهند. اگر مدت مهلت به پايان رسيد و اين افراد توافقى نكردند و كسى را از بين خود انتخاب ننمودند، همه را گردن بزنند.
    پنج نفرى كه عمر، در برابر على عليه السلام قرار داد، كسانى بودند كه امكان نداشت على به خلافت برسد. زيرا وجود سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمن بن عوف و عثمان براى چرخانيدن كار به ضرر على عليه السلام كافى بود چه، هر سه از مخالفين او بودند.
    نتيجه شوم ديگرى كه عمر، از اين شورا گرفت، منحرف نمودن زبير از على عليه السلام بود. زيرا زبير عمه زاده على و از ياران و معتقدين امام عليه السلام بود و در روز سقيفه، به حمايت از على، شمشير كشيد و در تشييع جنازه حضرت زهرا عليها السلام شبانه شركت داشت.
    وقتى عمر، شوراى خلافت را از شش نفر كه يكى از آنها زبير بود، تشكيل داد، زبير خود را كفو و مانند على در خلافت ديد. از آن روز با طمع به مقام خلافت رفتار خود را با على تغيير فاحش داد.
    در جنگ جمل هم كه زبير بيعت خود را كه با على عليه السلام نموده بود، شكست. نتيجه تدبيرى است كه خليفه دوم در تشكيل و تركيب شورى، به منظور محروم نمودن على عليه السلام از حقش بكار برد.
    بارى، براى عمر مسلم و قطعى بود كه نتيجه كار شورى، خلافت عثمان و محروميت على عليه السلام است، و خلافت عثمان راه را براى تسلط بنى اميه و معارضه معاويه با على و غلبه بنى اميه بر بنى هاشم، هموار مىسازد.
    اگر چه شوراى خلافت، آخرين لغزش هاى عمر بود، ولى اين لغزش آنقدر رسوا و نكبت بار است كه با هيچ يك از لغزش هاى او قابل قياس نيست.

  4. Top | #263

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دوره کامل قصه هاي قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء (ص)

    عثمان پسر عفان، از خاندان بنى اميه و مردى تاجرپيشه بود و بزازى مىكرد. در مكه مسلمان شد و با مهاجرين بمدينه هجرت كرد. امتيازى كه عثمان بر ابوبكر و عمر دارد، مساله قريشى بودن اوست.
    به تصريح دانشمندان و مورخين، عثمان از نظر اطلاعات دينى، حتى از دو رفيقش «ابوبكر» و«عمر» هم پائين تر بود.
    لغزش هاى او، به حدى است كه براى ما در اين كتاب، فرصت بيان همه آنها نيست و همين اندازه كافى است بدانيم كه لغزش ها و رسوائى هاى او مسلمانان را وادار كرد، انقلاب كنند و در نتيجه آن انقلاب، عثمان كشته شد.
    او، در نتيجه شوراى عمر، خليفه شد. و هنگامى كه مردم با او بيعت كردند، آنقدر ذوق زده شده بود كه هنوز بر منبر نرفته و خطبه اى نخوانده، يك راست به خانه خود رفت. تمام افراد بنى اميه كه در مدينه سكونت داشتند، در خانه او به عنوان تبريك حضور يافتند. عثمان دستور داد در خانه را بر روى ابوسفيان بن حرب، يعنى همان مرد پليدى كه در بسيارى از جنگها، عليه السلام و مسلمين فرمانده سپاه كفر بود، يعنى همان كسى كه خون صدها شهيد مسلمان را به گردن داشت. آرى، اين ابوسفيان با آن سوابق كثيفش فرياد زد:
    اى فرزندان اميه! همانطورى كه بچه هاى كوچه با توپ، بازى مىكنند، شما هم با خلافت بازى كنيد و دست به دست بگردانيد. قسم به آنكه ابوسفيان به او قسم مىخورد! نه عذابى، نه حسابى، نه بهشتى و نه دوزخى، نه رستاخيزى و نه قيامتى در كار است و همه اين حرفها دروغ و بى اساس است.
    با اينكه اين سخنان، كفر محض بود و بر عثمان كه اينك خود را خليفه پيغمبر مىداند، واجب بود او را بدست جلاد بسپارد تا گردنش را به جرم ارتداد بزند، ولى چون ابوسفيان، شيخ بنى اميه و مورد احترام عثمان بود از او درگذشت و هيچ اقدامى نكرد.
    او، عبيدالله بن عمر را كه قاتل سه نفر بى گناه، بود، يعنى هرمزان والى خوزستان شاهزاده مسلمان ايرانى و يك دختر كوچك و غلام سعد بن ابى وقاص را كشته بود، و مطابق مقررات اسلام بايد اعدام شود، مورد عفو قرار داد و به اين ترتيب، قاتلى كه دو مرد مسلمان و يك كودك را بدون هيچ مجوزى كشته بود، از قصاص نجات يافت و علماء سنى هم اعتراف دارند كه اين قضاوت. اولين قضاوت ظالمانه و نامشروع عثمان در ايام خلافتش شمرده مىشود.
    هنوز سال اول خلافتش به پايان نرسيده بود كه انحرافات شديد او، شروع شد. وليدبن عقبه را كه از جانب مادر، برادرش بود، فرماندار كوفه كرد. وليد مردى فاسق و فاجر و دائم الخمر بود و در كوفه كار هرزگى و رسوائى را به جائى رسانيد كه يك روز صبح، در حال مستى بمسجد اعظم رفت و در مجراب، بعنوان امامت بر مردم نماز خواند ولى آنچنان مست بود كه نماز صبح را چهار ركعت گذاشت.

  5. Top | #264

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دوره کامل قصه هاي قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء (ص)

    دو نفر از حاضرين جلو رفتند و از مستى او استفاده كرده، انگشترى او را از دستش درآوردند و به عنوان مدرك جرم، به مدينه نزد عثمان بردند و شكايت كردند. عثمان نه تنها به شكايت آنها اعتنا نكرد، نه تنها وليد را حد نزد، بلكه شكايت كنندگان را به عنوان اينكه بر امير خود تهمت زده اند، شلاق زد.
    او، فدك را كه ابى بكر و عمر، ظالمانه از تصرف دختر رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم خارج ساختند، به مروان بن حكم بخشيد و تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز دست به دست، ميان فرزندان مروان مىگشت.
    او، يك پنجم از بيت المال را به مروان بن حكم هديه كرد و آن راند شده رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم را وزير خود گردانيد.
    او، حكومت شام را بصورت يك حكومت خودمختار، به معاويه بن ابى سفيان واگذار كرد وبه وى اجازه داد كه در آن سرزمين وسيع هر كارى دلش مىخواهد انجام دهد.
    او، حكومت كوفه را ابتدا به برادرش وليد بن عقبه و بعد به سعيد بن عاص واگذار كرد. و حكومت مصر را به عبدالله بن ابى سرح كه در زمان رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم مرتد شده و آن حضرت خونش را هدر كرده بود. چون بردار رضاعيش بود، هديه كرد.
    او، عبدالله بن عامر اموى، پسر عموى خود، را فرماندار بصره و كشور پهناور ايران نمود. تا به ميل خود هركارى مىخواهد بكند.
    او، يعلى بن اميه را - چون از بنى اميه بود - بر سر مردم يمن مسلط ساخت و حاكم آن كشور نمود.
    او، سيصد هزار درهم صدقات طايفه قضاعه را يكجا به حكم بن ابى العاص - رانده شده پيغمبر - بخشيد.
    او، خمس غنيمت هاى افريقيه را كه بالغ بر پانصدر هزار دينا بود، به مروان بن حكم - پسر عمو و داماد خودش بخشيد.
    ابوموسى اموال بى شمارى از درآمدهاى كشور عراق، به مدينه آورد.
    عثمان تمام آن اموال را ميان بنى اميه تقسيم كرد.
    او، سيصد هزار درهم به حارث بن حكم - برادر مروان - بخشيد.
    او، به سعيد بن عاص اموى، يكصد هزار درهم بخشيد.
    على عليه السلام و جمعى از بزرگان صحابه با او صحبت كردند و صداى اعتراض مردم رابه گوش او رساندند. عثمان در جواب گفت، او با من قرابت و خويشاوندى دارد!!!
    او، به عبدالله بن خالد اموى سيصد هزار درهم و به ساير مردان طايفه عبدالله، هر يك صد هزار درهم عطا كرد.
    او، دويست هزار دينا به ابوسفيان بن حرب بخشيد.
    اينها نمونه هائى از بخشش هاى عثمان كه از بيت المال مسلمين انجام مىگرفت بود و بطور خلاصه بايد بگوئيم در اثر خلافت عثمان، جمعى از سرشناسان و كسانى كه اهل زد و بندهاى سياسى و قادر بر اخلال گرى و خرابكارى بودند، توانستند ثروتهاى بى حسابى بياندوزند.

  6. Top | #265

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دوره کامل قصه هاي قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء (ص)

    زبيربن عوام - از بركت بخشش هاى عثمان - داراى ثروتى افسانه اى شده بود. يازده خانه در مدينه، دو خانه در بصره، يك خانه در كوفه و يك خانه در مصر داشت. داراى چهار زن بود كه پس از مرگ او - پس از اخراج ثلث - به هر يك، يك ميليون و دويست هزار درهم ارث رسيد و مجموع ثروت او را پنجاه و نه ميليون و هشتصد هزار درهم ثبت كرده اند.
    طلحة بن عبيدالله نيز از بذل و بخشش هاى عثمان بى بهره نماند. و مورخين املاك و اموال او را - در روز مرگش - سى ميليون درهم نوشته اند.
    عبدالرحمن بن عوف هم، بهره كاملى از عثمان برگرفت. او در هنگام مرگ، داراى هزار شتر، سه هزار گوسفند، صد اسب و يك مزرعه بزرگ و قابل ملاحظه بود.
    سعد بن ابى وقاص نيز از مراحم خليفه بهره مند بود. او كاخى مجلل براى خود ساخته بود و وقتى چشم از جهان پوشيد، دويست و پنجاه هزار درهم از او ميراث باقى ماند.
    يعلى بن اميه نيز كه مشمول مراحم عثمان بود، در هنگام مرگ داراى پانصد هزار دينار نقد و يكصد هزار دينار هم قيمت املاك و مطالبات او بود.
    زيدبن ثابت كه از فدائيان و محافظين عثمان بود، وقتى از دينا رفت - بنا به نقل مسعودى - به قدرى طلا و نقره از او باقيمانده بود كه آنها را با تبر مىشكستند و ساير اموال و املاك او، جداگانه به حساب آمد و بالغ بر صد هزار دينار بود.
    اينها نمونه اى از بذل و بخشش هاى عثمان نسبت به ديگران بود و امام خودش چگونه از اموال مسلمين استفاده مىكرد و زندگانى شخصى خليفه چگونه مىگذشت، اين مطلبى است كه بايد به مدارك تاريخى مراجعه كنيم و گوشه اى از آن را نشان دهيم.
    عثمان برخلاف روش رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و حتى برخلاف رفتار همكاران خود - ابوبكر و عمر - لباسى مانند سلاطين مىپوشيد و بر روى لباسهايش جبه اى از خز در بر مىكرد كه قيمت آن، به تنهائى يكصد دينار طلا بود.
    قسمت مهمى از زيورها و جواهرات بيت المال را - كه از غنائم جنگى بود - به خانواده خود بخشيد بود.
    مقدار زياد از اموال بيت المال را صرف ساختن يك خانه مجلل و كاخ باشكوه، براى خودش كرده بود.
    روزى كه عثمان كشته شد، مبلغ سى ميليون و پانصد هزار درهم، يكصد و پنجاه دينار پول نقد نزد خزانه دارش موجود بود. هزار شتر در ربذه و املاكى در نقاط مختلف داشت كه دويست هزار دينار قيمت آنها بود. علاوه بر آنها تعداد يك هزار مملوك داشت.
    آنچه تا اينجا ذكر كرديم، ارقام و آمارى است كه مورد تاءييد مورخين شيعه و سنى است و بهتر آن است كه سخن را با يك جمله از سخنان امام على عليه السلام كه درباره عثمان فرموده و در همين جمله، همه گفته ها خلاصه مىشود، خاتمه دهيم - آن حضرت در خطبه شقشقيه چنين مىگويد:
    الى ان قام ثالث القوم نافجا حضنيه بين نثيله و معتلفه، و قام معه بنو ابيه يخضمون مال الله خضم الابل نبتة الربيع.

  7. Top | #266

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دوره کامل قصه هاي قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء (ص)

    يعنى: نفر سوم «عثمان» برخاست «و خلافت را اشغال كرد» در حاليكه هر دو جانب خود را پر از باد كرده بود و فرزندان پدرش «بنى اميه» با او همدست شدند. مال خدا«بيت المال» را مىخوردند. مانند شترى كه علفهاى بهارى را با ميل و رغبت مىخورد.
    اين لغزشها و اين بذل و بخشش هاى بى مورد، اين تقسيم كشور اسلامى ميان بنى اميه، اين محروم ساختن عامه مردم از حقوق حقه خود و اين بى اعتنائى به احكام خدا، موجب شد كه مردم مسلمان و علاقه مندان به اسلام، زبان به اعتراض بگشايند.
    از كسانى كه چندين مرتبه عثمان را نصيحت كرد و او را از عاقبت كار بيم داد، امير المؤمنين على عليه السلام بود. ولى عكس العمل، جز تمسخر و بى اعتنائى از طرف عثمان ديده نشد.
    ابوذر غفارى كه از اصحاب بزرگوار رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم بود، او را اندرز داد. ولى عثمان او را به شام و سپس به ربذه تبعيد كرد و اين تبعيد منجر به مرگ اين مرد عالى مقام شد.
    عمار ياسر، به خانه او رفت و با او درباره اشتباهاتش سخن گفت. ولى عثمان به اتفاق غلامانش او را مضروب و پشت و پهلويش را با لگد درهم كوبيدند كه در نتيجه، مدتى بى هوش بود و مبتلاى به فتق شد.
    بى عدالتى ها و انحراف هاى عثمان، كار خود را كرد.از مصر و عراق، گروه هائى به مدينه آمدند. چند روزى به مذاكره گذشت و چون بكلى از عثمان نااميد شدند، دست به انقلاب زدند و او را كشتند.
    بحث خلافت را، را با اينكه از موضوع كتاب خارج بود در اينجا بطور مختصر نقل كرديم تا معلوم شود كه چه كسى صلاحيت تصدى اين مقام را دارا بود. و چه كسانى، بدون صلاحيت آن را بدست گرفتند. در نتيجه خلافت آنها، چه مفاسدى در ميان مسلمانان و در كشورهاى اسلامى بوجود آمد.
    درست است كه پس از قتل عثمان، مردم دست از على برنداشتند و او را با اصرار، به قبول خلافت وادار كردند. ولى آيا ديگر امكان داشت كه على عليه السلام بتواند، حقايق اسلام را مورد اجرا قرار دهد؟! البته نه، زيرا سركشان و منحرفينى كه ترتبيت شده دوران خلفا بودند، از گوشه و كنار سر برداشتند و با على عليه السلام به مخالفت برخاستند.
    طلحه و زبير با همكارى عايشه (دختر ابوبكر) دست به آشوب و فتنه زدند و جنگ جمل را بر پا نمودند.
    معاويه در شام به مبارزه با اميرالمؤمنين برخاست و جنگ صفين را بوجود آورد.

  8. Top | #267

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دوره کامل قصه هاي قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء (ص)

    خوارج نهروان، ضربه ديگرى برخلافت على عليه السلام زدند. و بالاخره، كار به مراد بنى اميه خاتمه يافت. على عليه السلام با توطئه چند تن از خوارج، به شهادت رسيد. معاويه روزبه روز با نيرنگ هاى خود پايه هاى خلافت، يا به عبارت صحيح تر، پايه هاى سلطنت خود را محكم تر ساخت. چه خونهاى پاكى كه بدست او و كمك يارانش به خاك ريخت. چه اموالى از مسلمانان به غارت رفت.
    او زمينه را براى سلطنت پسرش يزيد، آماده كرد. چه جناياتى كه يزيد در دوران كوتاه حكمرانيش مرتكب نشد و چه خون هائى كه نريخت!
    به دنبال او، مروان ها، عبدالملك ها، وليدها و يزيدها بر مسند خلافت تكيه زدند. كسانى كه دائم الخمر، زانى، جانى و به تمام ناپاكى هاى آلوده بودند.
    آرى. جايگاه رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و منبر پيامبر عظيم الشاءن اسلام، بدست چنين تبه كارانى افتاد و فساد و بدبختى دامنگير مسلمين شد

  9. Top | #268

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دوره کامل قصه هاي قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء (ص)

    (1). نهج البلاغه خطبه 147
    (2). سوره احزاب، آيه 33
    (3). سوره اسراء، آيه 9
    (4). الميزان، جلد 19، صفحه 137
    (5). سوره اسراء، آيه 9
    (6). امالى طوسى، جلد 19، صفحه 137
    (7). سوره نساء، آيه 174
    (8). سوره جمعه، آيه 2
    (9). سوره يوسف، آيه 2
    (10). سوره نحل، آيه 44
    (11). سوره اعراف، آيه: 199
    (12). سوره مائده، آيه: 8
    (13). سوره نساء، آيه 58
    (14). سوره مائده، آيه: 2
    (15). سوره يونس، آيه: 57.
    (16). سوره سباء، آيه: 28 و سوره انعام، آيه: 19.
    (17). سوره رعد، آيه: 28.
    (18). سوره طه، آيه: 99.
    (19). الحياة، جلد 2، صفحه 116 نقل از تفسير عياشى، جلد 1 صفحه 5.
    (20). پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، صفحه 72.
    (21). سوره يوسف، آيه: 111.
    (22). مراد از روز، معناى لغوى آن كه فاصله زمانى ميان طلوع و غروب خورشيد باشد نيست، زيرا در آن هنگام، زمين و خورشيدى نبوده كه روز و شبى باشد. بلكه احتمالا مراد «دوره» و «مرحله» است. يعنى خلقت زمين و امكانات آن و آفرينش آسمانها در شش دوره انجام گرفت. كه هر دوره مليونها بلكه ميلياردها سال طول كشيده باشد. براى توضيح بيشتر به تفاسير مراجعه شود.
    (23). سوده فصلت، آيات 9 تا 12.
    (24). جمعى از علماى اسلام معتقدند كه سجده فرشتگان در برابر آدم، سجده عبادت نبوده وگرنه موجب شرك ميشده است و وجهى براى آن گفته اند كه شايد بهترين وجوه آنستكه سجده در حقيقت براى خدا، و آدم مانند قبله بوده و اين سجده، بمنظور اطاعت از فرمان خداوند انجام گرفت.(25). سوره كهف، آيه: 50.
    (26). سوره اعراف، آيه: 12.
    (27). سوره ص، آيه: 76.
    (28). سوره حجرات، آيه: 20.
    (29). سوره اعراف، آيه: 15.
    (30). سوره اعراف، آيه: 15.
    (31). سوره حجرات، آيه: 40
    (32). كلمه جنت در آيه مباركه و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك جنة «سوره اعراف، آيه 19». آمده است مىتواند به معناى بهشت جاودان باشد يا به معناى باغى مصفا همانند بهشت مفسرين شيعه در اين كه مراد از آن، بهشت جاودان باشد، ابراز ترديد كرده اند. بدان جهت كه در بهشت خلد، وجود ندارد، در حاليكه آدم مكلف بود از نزديك شدن به درخت خاصى اجتناب كند. ديگر آنكه از بهشت خلد سكى اخراج نمى شود و هر كس در آن قدم گذاشت ابدى و جاودانه خواهد بود، در حاليكه آدم و حوا را زا اين بهشت اخراج كردند و بر همين اساس، كلمه جنت را به باغى شبيه به بهشت تفسير نموده اند ولى ظاهرا آيه مباركه هر دو معنا را ميتواند در خود داشته باشد
    (33). سوره طاها، آيه: 117
    (34). سوره اعراف، آيه: 19 به بعد.
    (35). سوره مائده، آيه: 31.
    (36). بحارالانوار، جلد 11، صفحه 257.
    (37). بحارالانوار، جلد 11، صفحه 260.
    (38). بحارالانوار جلد 11، صفحه 262
    (39). حواريون دوازده تن از اصحاب عيسى عليه السلام بودند و در وجه تسميه آنها به اين نام و حوهى ذكر شده است كه مقام را گنجايش شرح آن نيست.
    (40). عبدالله بن ابى، رهبر منافقين بود كه پيش از آمدن رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به مدينه، مقدمات سلطنت او فراهم شده بود. ولى هجرت پيغمبر صلّى الله عليه وآله وسلّم زمينه سلطنت او را بر هم زد و او هم ناچار شد تظاهر به اسلام كند ولى در باطن، از دشمنان اسلام و پيغمبر بود.
    (41). كسانى كه بخواهند مدارك و منابع اين جريان را مورد بررسى قرار دهند، مىتوانند به كتاب شريف «الغدير» جلد دوم، صفحه 52 و كتاب «احقاق الحق» جلد دوم، صفحه 399 و«تفسير نمونه» جلد چهارم، صفحه 421 مراجعه نمايند.
    (42). شعراى بزرگ ايران و عرب، به اين منقبت على عليه السلام توجه نموده و در اشعار خود به آن اشاره كرده اند. يكى از شعراى معاصر (ايرج) مىگويد:


    • اندر خبر بود كه نبى شاه حق پرست بر مسند دنى فتدلى نهاد پا چون دست حق بدو اثر لطف دوست بود گويند پا نهاد به دوش نبى، على جاه و جلال بين كه يدالله پا نهاد جائى كه حق نهاد به صد احترام دست
    • چون سوى عرش در شب معراج رخت بست دستى ز غيب آمد و بر كتف او نشست از فرط شادمانى مدهوش گشت و مست در سقف كعبه خواست چو اصنام را شكست جائى كه حق نهاد به صد احترام دست جائى كه حق نهاد به صد احترام دست

    يكى ديگر از شعراى بزرگ مىگويد:


    • قيل لى: قل لعلى مدحة قلت: لااقدم فى مذح امرء و النبى المصطفى قال لنا: وضع الله على ظهر يدا و على واضع اقدامه فى محل وضع الله يده
    • ذكره يخمد نارا موصدة حار ذواللب الى ان عبده ليلة المعراج لما صعده فارانى القلب ان قدبرده فى محل وضع الله يده فى محل وضع الله يده

    (43). شرح اين داستان، در جلد اول كتاب، تحت عنوان اصحاب خدود ذكر شد.
    (44). براى آشنائى با شخصيت عايشه به كتاب نفيس و ارزنده «نقش عايشه در تاريخ اسلام» تاليف علامه عسكرى مراجعه فرمائيد.

صفحه 27 از 27 نخستنخست ... 172324252627

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi