نوشته اصلی توسط
محمدی
اميرمؤمنان عليه السلام برخلاف برخی از سران آن زمان، در تمام دوران زندگياش، مطيع محض فرمانهای الهی بود و آنچه او را به عکس العمل وامیداشت، فقط و فقط اوامر الهی بود و هرگز به خاطر تعصب، غضب و منافع شخصی، از خود واكنش نشان نمیداد. آن حضرت از جانب خدا و رسولش مأمور به صبر و شكيبائی در برابر اين مصيبتهای عظيم بوده و طبق همين فرمان بود كه دست به شمشير نبرد. مرحوم سيد رضی الدين موسوی در كتاب شريف خصائص الأئمه (عليهم السلام) مینويسد:امام كاظم عليه السلام میفرمايد: از پدرم امام صادق عليه السلام پرسيدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا صلی الله عليه وآله وسلم چه اتفاق افتاد؟ فرمود: زنها داخل شدند و صدا به گريه بلند كردند، مهاجرين و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه میكردند، علي علیه السلام فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روی بدن پيغمبر انداختم، فرمود: برادرم، اين مردم مرا رها خواهند كرد و به دنيای خودشان مشغول خواهند شد؛ ولی (دنیا) تو را از رسيدگی به من باز ندارد، مثل تو در بين اين امت مثل كعبه است كه خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههای دور نزد آن بيايند... پس چون از دنيا رفتم و از آنچه به تو وصيت كردم فارغ شدی و بدنم را در قبر گذاشتي، در خانهات بنشين و قرآن را آنگونه كه دستور دادهام، بر اساس واجبات و احكام و ترتيب نزول جمع آوری كن، تو را به بردباری در برابر آنچه كه از اين گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله عليها خواهد رسيد سفارش میكنم، صبر كن تا بر من وارد شوي. (خصائصالأئمةص73 و بحار الأنوار ج 22 ص 484) در روايت ديگری سليم بن قيس هلالی نقل میكند: پيامبر صلی الله عليه وآله وسلم به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهی كرد و فرمود: ای سلمان! خدا را شاهد میگيرم افرادی كه با اينان بجنگند با من جنگيدهاند، افرادی كه با اينان روی صلح داشته باشند با من صلح كردهاند، بدانيد كه اينان در بهشت همراه منند. سپس پيامبر صلی الله عليه وآله نگاهی به علي عليه السلام كرد و فرمود: ای علي! تو به زودی پس از من، از قريش و متحد شدنشان عليه خودت و ستمشان سختی خواهی كشيد. اگر يارانی يافتی با آنان جهاد كن و به وسيله موافقينت با آنان بجنگ، و اگر كمك كار و ياوری نيافتی صبر كن و دست نگهدار و با دست خويش خود را به نابودی مينداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی، هارون برای تو اسوه خوبی است، به برادرش موسی گفت: إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي؛ اين قوم مرا ضعيف شمردند و نزديك بود مرا بكشند. (كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص569) همچنين در ادامه روايت پيشين كه از سليم نقل شد، اميرمؤمنان عليه السلام خطاب به عمر فرمود:يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي؛ ای پسر صحّاك! اگر مقدرات خداوندی و پيمان و سفارش رسول خدا صلی الله عليه وآله نبود، هر آينه میفهميدی كه تو قدرت ورود به خانه مرا نداري (كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568) البته روايات در اين باره بسیاره لذا در اینجا به همين چند روايت اکتفا میكنيم.ادامه دارد ...
البته من فکر نمی کنم صبر تو پست به معنای صبر باشه که دست رو دست بذارن و حضرت زهرا رو ....اصلا با عقل جور در نمی اد.که حضرت علی بیاد بگه خوب من کاری ندارم به حضرت ، صبر دارم می کنم ...رو این قضیه خیلی شبهه س