آیه 12-14 سوره مومنون
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ (12) ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّكِینٍ (13) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا خَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (14)
و به یقین انسان را از عصارهاى از گل آفریدیم (12) سپس او را [به صورت] نطفه اى در جایگاهى استوار قرار دادیم (13) نگاه نطفه را به صورت علقه دروردیم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانیدیم و نگاه مضغه را استخوانهایى ساختیم بعد استخوانها را با گوشتى پوشانیدیم نگاه [جنین را در] آفرینشى دیگر پدید آوردیم آفرین باد بر خدا كه بهترین آفرینندگان است (14)
خداوند هستی که کارگاه صنع هزاران هزار نقش بدیع آفریده و به قول نظامی:
هر نفس این پرده چابک رقیب********** بازی ای از پرده بررد غریب
در آفرینشِ این شگفتی هزاران هزارگانه در خلقتِ هیچ آفریده، خویش را تحسین نکرده و «احسن الخالقین» نخوانده مگر در آفرینش انسان که مجموعهء همه عجایب آفرینش در او مندرج است.
به قول درایدن انگلیسی موسیقی خلقت در وجود انسان به کمال رسیده که دیاپازون و معیار سنجش همه زیباییها و کمالات است.
در آفرینشِ نقشهای دیگر، خداوند بیشتر خود را تنزیه و تقدیس کرده و سبحان الله گفته است و در این سبحان الله لطیفه ای است که عین حکمت است زیرا اگر خداوند منزه و مبرا از همه نقشها و تعینها نباشد نمیتواند زاد و بی خیال اینهمه نقش و رنگ بر لوح امکان تصویر کند.
اینهمه ژس خوش و نقش مخالف که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
حافظ
اگر او خورشید باشد ماه را چگونه خلق تواند کرد و اگر مثلث باشد دایره را چگونه ترسیم کند پس او نه دایره است نه مثلث نه ماه و نه خورشید و نه دیو و جن و پری و نه هیچ چیز دیگر.
اوست که میتواند این چیزها را بیافریند و خود از همهء آنها فارغ باشد و مثال آن دل دمی است که آن نیز از هر رنگ و صورت مبراست.
اما هزاران نقش میکند و طرح میزند و هر روز هزار کالای بدیع به بازار عالم میفرستد و خود هیچ یک از آنها نیست. او واحد است و هر دو عالم یک فروغِ روی اوست .
منبع: سایت حوزه
بخش قرآن تبیان