به نام کریم
جوانان و بحران هويت
حتما شما هم شب وقتي که بيخوابي به سرتان زده يا وقتي که اتفاق غيرمنتظرهاي برايتان افتاده به اين فکر افتادهايد: بالاخره من کي هستم؟ دو نفر از روانشناسهاي مشهور دنيا به سوال شما جوابهاي مفصلي دادهاند : اريکسون و مارسيا.
اريک اريکسون کسي که اصطلاح بحران هويت را ساخت، اغلب دوران زندگي خود را در جستوجوي هويت خويش گذراند. او در ابتدا نقاش بود، سپس روانکاو، انسانشناس، تاريخنويس روانشناسي و بالاخره استاد دانشکده پزشکي شد.
اما جالب اينکه اين روانشناس مشهور که حتي بچههاي سال اول روانشناسي کشورهاي جهان سوم او را ميشناسند، هيچ نوع مدرک دانشگاهي نداشت!
نظريه او در روانشناسي رشد، مثل همه نظريههاي ديگر، بازتابي از زندگي شخصي اوست: پيشينهاي که هنر، مسافرتهاي زياد، تجربيات در فرهنگهاي گوناگون، و يک عمر جستوجو براي هويت خويش را در بر دارد. اريکسون معتقد بود که هر فرد کهنسالي در زندگي خويش از هشت مرحله عبور کرده است. در هر مرحلهاي تلاش رواني اجتماعي خاصي به شکلگيري شخصيت کمک ميکند. اين تلاش از نوجواني تا جواني به صورت بحران هويت در ميآيد يعني نقطه عطفي در زندگي فرد که ميتواند شخصيت را تقويت يا تضعيف کند. ما اين مراحل را خيلي فشرده مرور ميکنيم و سپس به مراحلي ميپردازيم که با هويت رابطه تنگاتنگي دارند يعني نوجواني و جواني.
* مرحله اول: نخستين سال زندگي يا نوباوگي: بحران كودك در مرحله اول بحران اعتماد است. او يا اعتماد ميكند و يا نه. اگر والدينش نيازهاي او را به درستي تامين كنند او اين بحران را پشت سر ميگذارد و به عنوان نوباوهاي خوشبين به مرحله دوم ميرود.
*مرحله دوم: سال دوم زندگي يا اوايل كودكي: بحران اين دوره بحران ترديد و استقلال است. او يا انساني خود پيرو ميشود و يا هميشه در مقابل كارها ترديد دارد. اگر والدين هر كاري را كه كودك به تنهايي از پسش برآمد تقويت و تشويق كنند، يك كودك مستقل به مرحله سوم ميرود.
* مرحله سوم: سال سوم تا پنجم زندگي: اريكسون به اين مرحله <دوره بازي> ميگويد. كودكان پيشدبستاني به مرحلهاي ميرسند كه ميتوانند بر اساس اراده مرحله قبل خودشان، فعاليتهايي هدفدار را آغاز و اجرا كنند. اگر والدين كودك را از اين كارهاي خلاق منع كنند او احساس گناه ميكند و از اهداف خود متنفر ميشود وگرنه يك كودك با هدف و مبتكر به سالهاي دبستان و راهنمايي وارد ميشود.
* مرحله چهارم: از شش سالگي تا بلوغ: در مرحلهاي كه اريكسون به آن <دوره مدرسه> ميگويد دنياي اجتماعي كودكان از خانواده گستردهتر ميشود. او حالا ديگر با همسالان و معلمان و ديگر بزرگسالان نيز رابطه اجتماعي دارد. او در اين مرحله ياد ميگيرد كه سختكوشانه مهارتي را بياموزد و قواعد همكاري را رعايت كند. اگر اين تلاش به جايي نرسيد، كودك احساس حقارت ميكند. اگر اين حقارت زياد تكرار شود او احساس ركود ميكند وگرنه كودك شايسته وارد مرحله بلوغ ميشود.
* مرحله پنجم: نوجواني: دورهاي كه از بلوغ تا اوايل بزرگسالي طول ميكشد و يكي از مهمترين مراحل رشد است. در پايان اين دوره ، فرد بايد تصوير روشني از هويت خود داشته باشد. اين مفهوم در ادامه بيشتر توضيح داده ميشود. بزرگسال جوان مرحله ششم يا ميتواند با يكي از افراد جنس مخالف احساس صميميت كند و با او ازدواج كند يا اينكه منزوي ميشود.
ميانسال مرحله هفتم يا به خوبي از پس تربيت بچهها و انتقال تجربياتش به آنها بر ميآيد و يا احساس در خود ماندگي و ركود ميكند. او علاوه بر بچهها در اين مرحله انديشهها و دستاوردهاي تازهاي نيز توليد ميكند. در واقع او يك مولد خوب ميشود و به مرحله پيري پا ميگذارد.
پيران مرحله هشتم يا آخرين مرحله اگر خوب از همه مراحل زندگيشان گذشته باشند احساس انسجام ميكنند. يعني او با وجود كاهش تواناييهاي جسمي و عقلاني احساس كامل بودن و يكپارچگي ميكند وگرنه احساس نااميدي ميكند.
هويت در نظر اريكسون
گفتيم كه در دوره بلوغ نوجوان ميخواهد هويت فردي خود را جدا از هويت خانوادگي بنا كند. اريكسون بر اين باور بود كه بحران هويت، بخش طبيعي و جدايي ناپذير رشد رواني سالم است. به نظر او فرد در اين بحران ميكوشد تا با امتحان كردن ارزشهاي مختلف و احتمالا تلفيقي از آنها به درك يكپارچهاي از خود برسد. اريكسون ميگويد هويت از دو منبع سرچشمه ميگيرد: تاييد يا رد آنچه فرد در كودكي با تقليد از والدين به آن دست يافته و موقعيت تاريخي اجتماعي خاصي كه نوجوان در آن قرار دارد.
در جوامع مدرنتر و پيچيده تر اين بحران هويت پيچيدهتر است. از طرفي امكانات و سبكهاي زندگي نامحدودي در محيط وجود دارد كه فرد ميتواند آنها را آزمايش كند. از طرفي ديگر برخلاف جامعههاي سنتي كه فرد نوجوان هويت شغلي، جنسيتي و جهانبينياش را به يك باره در بلوغ كسب ميكند (مثلا قبايل سرخپوست) در جوامع شهري اين دستيابيها مطابق نيستند. يعني نوجوان ممكن است به هويت جنسيتي دست پيدا كرده باشد، يعني تصوير روشني از جنسيت خود داشته باشد اما به هويت شغلي دست نيافته باشد. در بهترين شرايط بحران هويت بايد در20 تا 25 سالگي حل شود تا فرد بتواند مسائل مرحلههاي بعد را حل كند.
اگر فردي در اين سنين به هويت خود دست يافت درك روشن و يكپارچهاي از جنسيت، علايق و تواناييهاي شغلي و جهانبينياش خواهد داشت وگرنه آن گونه كه اريكسون ميگويد او دچار <سردرگمي هويت> ميشود. البته اريكسون تاكيد ميكند كه بذر هويت در همان سال اول زندگي ريخته ميشود و در مراحل بعد رشد ميكند اما جايي كه خودش را خيلي پررنگ و به صورت يك بحران نشان ميدهد، سالهاي بعد از بلوغ است. كميسردرگمي براي جست و جوي هويت افراد ضروري ست اما اگر سردرگمي خيلي زياد باشد و طول بكشد، ممكن است بيمارگونه شود. يعني فرد مدام از شغلي به شغل ديگر، از يك همسر به همسر ديگر و از يك جهانبيني به جهانبيني ديگر در رفت و آمد باشد.
اگر بحران حل شود فرد به يك معيار دروني در مورد زندگياش دست پيدا ميكند. او ديگر به راهنمايي والدين نياز ندارد بلكه به ايدئولوژيهاي مذهبي و سياسي خودش اطمينان دارد.
اعتمادي كه در مرحله اول آموخته شده است پايه ايماني است كه فرد به آينده خود دارد. در واقع او تا به ديگران اعتماد نكند، نميتواند به نظر خودش درباره آينده ايمان داشته باشد. در شديدترين حالت حل نشدن بحران هويت فرد يا به احساس ترديد هميشگي دارد يا ميل به تمرد هميشگي. يعني يا اعتماد به نفس شديدا پاييني دارد كه مانع ميشود كه آنها ابراز وجود كنند و يا در مقابل هر چيزي كه صاحبان قدرت ميگويند، مخالفت ميكنند و سرسختانه به گروههايي ميچسپند كه عموم جامعه آنها را قبول ندارد. آنها تنها به اين دليل وارد آن گروهها ميشوند كه رسمها و عقايد آن گروهها مورد قبول جامعه نيست و گر نه حقانيت گروه برايشان مهم نيست.
وضعيتهاي هويت از ديدگاه جيمز مارسيا
شايد مارسيا بزرگترين خدمت را به اريكسون كرده باشد. او علاوه بر اينكه پرسشنامهاي را طرحريزي كرد تا بتوان نوع هويت افراد را مشخص كرد، نظريه اريكسون را هم گسترش داد و چيزهايي به آن اضافه كرد.و معتقد بود كه ممكن است ما از سالهاي پيش از دبيرستان تا سالهاي آخر دانشگاه را درگير هويت خويش باشيم. به نظر او تعليق هويت در دو سال اول دانشگاه يعني 18 تا 20 سالگي به اوج خود ميرسد. چهار وضعيت هويتي مارسيا اينگونه طبقهبندي ميشود:
1. دستيابي به هويت: اين افراد بحران هويت را پشت سر گذاشتهاند. مواضع فكري خاص خود را دارند و آن دسته از ارزشهاي مذهبي و سياسي خانواده را كه با هويتشان همخوان نبوده است كنار گذاشتهاند.
2. وقفه هويت يابي: اين گروه ظاهرا بحران هويتي ندارند. آنها بيچون و چرا ارزشهاي نسل قبل از خود را پذيرفتهاند. در واقع آنها در بخش اكتشاف هويت خود ميلنگند و احتمالا اگر رويداد مهمي ارزشهاي آزمون نشده آنها را به چالش بطلبد، احساس سردرگمي خواهند كرد.
3. تعليق هويت: اين جوانان در حال تجربه كردن بحران هويت هستند. آنها هنوز بين علايق خود و برنامههاي والدين تعارض دارند و فعالانه ميكوشند اين بحران را پشت سر بگذارند. اين افراد در بهترين شرايط آدمهايي حساس، اخلاقي و روشنفكر و در بدترين شرايط افرادي مضطرب، مردد و جزم انديش به نظر ميرسند.
4. پراكندگي هويت: اين اصطلاح همان " سردرگمي هويت" اريكسون است. اين افراد چه بحران هويت را پشت سر گذاشته باشند و چه نگذاشته باشند، به هر حال مفهوم يكپارچهاي از خود ندارند. آنها مخصوصا در بخش <عمل> ميلنگند. مثلا كساني كه ميگويند ما مسلمان هستيم اما اعمال مذهبي را انجام نميدهند. مارسيا ميگويد كه هر چه در سنين بالاتر جستوجو كنيم، ميبينيم كه افراد بيشتري به هويت خود دست يافتهاند.
چگونه بحران هويت راحت تر طي مي شود؟
* عجله نكنيد و نگران نباشيد. همين كه بدانيد اين بحران طبيعي است، از بلوغ شروع ميشود در هجده تا بيست سالگي به اوج ميرسد و از بيست تا بيست و پنج سالگي به احتمال زياد فرد به هويت خويش دست مي يابد.
* با عقايد مختلف آشنا شويد و آنها را بررسي كنيد. اين كار موجب ميشود كه در دام وقفه هويت و جزمانديشي نيفتيد.
* تواناييهاي خود را در نظر داشته باشيد. براي دستيابي به يك جهانبيني خاص و يك شغل خاص علاوه بر علاقه، به تواناييهاي خاصي نياز است. بايد بدانيد كه آيا از عهدهاش بر ميآييد؟
* انعطافپذير باشيد. اينكه در مرحله تعليق هويت باشيد و مدام از اين عقيده به آن عقيده بپريد، تا زمان خاصي بد نيست اما اگر در هر عقيده پافشاري زياد كنيد در آن لحظه ديگران را اذيت ميكنيد و بعدا خودتان پشيمان ميشوید.