معلم سرو بی آب گلســتان
قبای گـرم سـرمای زمســــتان
سخن پــرداز صحرای یقیــنی
غریق خسته ی این سرزمینی
هنوز هم مهر شبـهای سیاهی
همانا عاشق درد آشنـایـی
بود درست همه بیـداری دل
نصیبت در جهـان بی مهـری دل
ز شور پول و غوغای زیـاده
همه پا در رکاب تو پیــاده
شنیدن حرف سفله بی مهابـا
که تا ثابت نمایـی تو سخـا را
در دوران زدن با چنـگ و دندان
ز تو دور است ای بینـا نگهبــان
نگهبانی تو از علم و دین است
فداکـاری تو در دل یقیـن است
کسی اجرت در این فانی نداده
مگر در آخرت گنجت فتــاده
تقدیم به معلماني كه سوختند و ساختند
شعر از رضا شاهی دبیر ادبیات دبیرستان شهید هنری شهرستان اسدآباد - همدان
منبع