نوشته اصلی توسط
عاشق دل خسته
سلمان 313
اگه منظورت مطلبی گفتی جواب حرف من باشه
مگر ظرفیت وجودی من چقدر است و من ظرفیت امتحانات سنگین رو ندارم ؟
شاید از طرفی دیگر بیفتم؟ در مسائل دینی کم بیارم ؟
تکلیف؟؟؟؟؟؟
سلام!!!
اون لقائی که شما می گوئی توهم است والقای شیطان!
ببین من خودم شیطانم.می اِم می روم توی جلدت می گویم از خدا بخواه که مرگت را برسونه.اگر بمیری به هدفت می رسی!حالا هدفت چیه خلاصی از مشکلات وگرفتاری ها!(حالا هرکسی یک مشکلی داره به جای پیدا کردن راه حل مشکل وصحبت با یک مشاوره درخواست مرگ از خدا؟؟؟؟اصلا معنی داره! نه به خدا اصلا معنی نداره!)
همچین از ظرفیت حرف می زنی انگار در شیشیه آب لیموئی!!!(البته ببخشیدها)درب شیشه آب لیمو گنجایشش کمه!
بابا ظرفت را نگاه کن یک اقیانوس را می شود ریخت داخلش.چرا خودت را دست کم گرفتی!
این همه ادعا دارید که می گوئید الگوی ما حضرت زهرا سلام الله علیها است دروغ بود.کشک بود-ادعا بود.فقط لقلقه زبان بود.اگر نبود پس چی بود!!!
یک پدر ومادری بودند که سه تا بچه داشتند.این بچه آخریه خیلی شیرین بود وبانمک!عسل بود وتوپول.عزیز دل بابائی ومامانیش بود.
بابای خونه هر وقت از سرکار میآمد می رفت یک میشگون خیلی محکم از لوپ این بچه می گرفت!!!اوه اوه اوه این بچه دادش می رفت هوا!!!!
مامان می آمد ومی گفت:آقای خونه(با مهربانی)این چه کاریه انجام می دهی.اشک(مقدس ترین آب بدن)اشک بچه را چرا درآوردی؟
بابا می گه من این بچه را خیلی دوست دارم وقتی می آیم می بینمش(وقت نماز-دعا-توی مسجد وهرکجا که فکر کنی)دلم می خواهد صدایش را بشنوم وقتی می بینم ساکته یک میشگون می گیرم(می اندازمش توی انواع واقسام مشکلات به قول معروف آبش را می گیرم مثل ایوب پیامبر(ص))تا صدای گریه اش صدای اشک هایش را بشنوم.بنده های دیگر من صدای جیرینگ جیرینگ اشکهایش را که نمی شنوند ولی منه خدا می شنوم!!!!
آهای بنده من,من انداختمت توی مشکلات-من کاری کردم صدات دربیاد.خسته شدم از بس لام تا کام صحبت نکردی-همش توجهت به دنیا.پس من چی که دوست دارم صدات را بشنوم!من حقی بر تو ندارم!
حق من پی چی می شود!!!
خانم برو خدات رو شکر کن.من الان توی پله اول مشکلاتم,پله دهم یک جام پر از شیر وعسل گذاشتند که خدا فقط به صابران وصابرینش می دهد!!!
سرت را بالا بیار .آهان بالا بالاتر خوب بلند بلند خدا دوستت دارم!!!!!!!
خدایا شکرت!!!!!
برو ببینم چکار می کنی!