صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15

موضوع: باغبان گلستان دانش $ ویژه نامه گرامیداشت مقام استاد و معلم

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    چه کسی هر دو لبم را به الف باز نمود
    چه کسی جامه تقوا به تنم ساز نمود

    ای معـلم کـه تـو را دانـش بسیـار بـوَد



    جان شاگرد بـه فدایت که سزاوار بوَد




    معلم عزیزم ؛ آبی‌ترین، دریایی‌ترین و آسمانی‌ترین تقدسِ زندگی‌مان !


    دستان‌تان را بوسه می‌زنیم. روزتان مبارک






    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....




  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض







    دست هایت را می بوسم




    با «نام و یاد ایزد دانا دوباره....» آغاز به سخن که می کنی.
    از لا به لای کلماتت طنین صدای انبیا به گوش می رسد.

    تبار این کلمه ها به اندیشه هایی می رسد که خزانه دارشان
    لقمان حکیم بود.تو میراث دار گنجینه های حکمتی!


    آغاز به سخن که می کنی، کلمه ها به پرواز در می آیند
    بالا می روند و می پیوندند به کانون هر چه «کلمه طیّبه» است.


    سخن بگو تا چشم ها از خواب ندانستن برخیزند
    تا قدم های خشکیده توانی تازه بگیرد، تا حرف ها و
    گفته ها مهمانمان کنند در لحظاتی چند.


    سخن بگو تا حروف الفبا، دانه دانه بر زمین باران ندیده
    جانمان ببارد و خوشه خوشه، حدیث زندگی از وجودمان بروید.

    نام عشق را تو به ما آموختی

    معلم!دست هایت را می بوسم که زانوزدن پیش پای
    درس تو، خستگی از تن می زداید.


    سخنانت شفا بخشند، آیه های اخلاقی ات، آسمانی.
    اشاره هایت به تخته سیاه، درس آموز نکته هایی در فراسویند.

    سال ها گچ به دست گرفتن، رو سفیدی ات
    را در پیشگاه حقیقت به ارمغان آورده است.


    از مجازها گذشته ای، رسیده ای به ارزش انسانیت
    که فراتر از نام ها و نشان هاست.

    معلم! دست هایت را می بوسم؛
    دست هایی را که به هنرمندی شان ایمان دارم.


    هنر جادویی است، عاشقانه زیستن است
    ذره ذره سوختن و حرف به حرف آموختن.


    هدیه بی دریغت، گرفتن دست هاست؛ دست هایی که دارند
    در مرداب فرو می روند و پاداش بی دریغ بودنت
    بی کرانه بودنت در رساندن پیام خورشید به گوش خاک نشین ها.


    فلسفه بودن تو نثار کردن است.
    دست هایت را می بوسم؛ دست های بخشنده ات را.
    دست های تو ارزش بوسیدن دارد.

    سخن بگو! سخن تو، بوی خدا می دهد.
    آغاز به سخن که می کنی، عالم از زبان تو سخن می گوید.

    انسانیت را به یادمان می آوری؛ دوباره و چند باره.


    معلم، ای فریاد ناشنیده آسمانی!
    حضور هر روزه ات، استمرار آیه هایی است که از نو می توان
    آموخت و نکته هایی که از نو می توان یاد گرفت.


    نو زایی زندگی در حضور هر روزه توست.
    هم «درس عشق» می دهی هم «درس علم»

    دست هایت را می بوسم!



    میثم امانی




    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 29-04-2015 در ساعت 11:47
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  4. تشكرها 2

    ال یاسین (03-05-2014), شهاب منتظر (01-05-2014)

  5. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض








    مکتب عشق

    عشق با تو آغاز شد.
    کلاس خاطره ها با یاد تو جان گرفت.
    تو در سپیدی برگ های دفتر دلمان جریان داری.



    تو بودی و کوله باری از مهر؛
    ما بودیم و تشنگی در وادی محبّت تو ما بودیم
    و خانه های دلمان در آستانه چلچراغی از مهربانی ات.

    بر لبت باران نور بود و دل ما کویر تاریکی؛
    قطره قطره بر سطح ترک خورده زمین دلمان باریدی
    و علم در ما جوانه زد.

    نگاهت، مکتب عشق بود
    و ما مکتب نشین چشم هایت بودیم.

    ما دست در دست تو نهادیم
    تا راه پرپیچ و خم زندگی را با تو گام برداریم.

    دل به دل ما سپردی و گرمای وجودت را
    در سرمای تمام فرازها و نشیب ها همراهمان کردی
    تا در یخ بندان جهالت، در جا نزنیم.


    چراغ دانشی که در دست ماست،
    روشنایی از تو دارد، معلّم!




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  6. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    باغبان



    باغچه کوچکت همیشه بهاری!
    کلماتی که بر تخته سیاه می نویسی
    ابرهای بهاری اند که باران را به تشنگی گلبرگ ها مهمان می کنند.


    همه اتفاقهای تو به گل سرخ می رسند.
    پنجره های کلاست را با پروانه ها فرش کرده ای و
    دیوارهای کلاست را با بوسه شاپرک ها، کاغذدیواری.


    نیمکت های کلاس، مثل کلام تو هیچ گاه بوی کهنگی نمی گیرند.
    کلاست باغچه ای از گل های همیشه بهار است
    که عطر زندگی را از جانت می آکنند.


    نفس هایت رسولان روشنی اند. کلمات تو ساده ترین
    شکل ترجمه خورشید است ؛

    وقتی بر روی مستطیل جامانده بر دل دیوار می نویسی
    و نور را نقاشی می کنی. گرد گچ های سفید که بر شانه هایت
    می نشیند، انگار با لبخندی مهربان، دماوند در مقابلمان ایستاده است؛

    با همان سربلندی همیشگی.

    اگر کسی چروک های پیشانی ات را دنبال کند،
    به رنج باغبانی می رسد که سال هاست گل هایش
    را از بیم خزان، به بهارهای در راه سپرده است،
    باغبانی که هر صبح، با لبخندی بی پایان، بهار را به باغش دعوت می کند.


    همه جاده هایی که تو نشان می دهی،
    به «خرد و روشنی» می رسند. صدای گام هایت،
    زمزمه محبتی است که پیام آور دنیایی از مهربانی است.


    صدایت، قاصدک هایی اند که خبر از آینده ای روشن
    ، از روزهای نیامده برایمان می آورند.


    همیشه خستگی هایت را پشت لبخندهای ما گم می کنی
    ؛ لبخندهایی که بوی افتخار و غرور و سربلندی می دهند،
    لبخندهایی که بوی امید می دهند، لبخندهایی که بوی بالندگی می دهند.


    ما ماهیان قرمز کوچکی هستیم که غیر از آب ندیدیم و
    از هم می پرسیم آب را و تو رودی هستی که به اقیانوس های
    دور، پیوندمان می دهی و آب را برایمان بخش می کنی.


    تو ابری؛ جان تشنه کویری ما را از باران دانش سیراب
    می کنی.تو چشمه ای هستی که زلالی را در
    زیر سایه درخت دانایی به ما تعارف می کنی.

    تو به ما یاد می دهی تا مثل همه پرنده ها پرواز کنیم
    و یادمان می دهی که خویش را به خداوند برسانیم؛
    مثل تمام آه هایی که از دل های سوخته می آید.


    وقتی که مثل همیشه آرام آرام شروع می کنی به
    صحبت کردن، انگار قناری های مست
    دارند بهار را آواز می کنند!

    دست های گرمت را می فشاریم که گرم ترین دست دوستی هاست.
    آب حیات، همین کلماتی اند که تو به ما می آموزی
    بی آنکه چشم طمعی داشته باشی؛


    تنها لبخند ما کافیست. کلماتی که تو می آموزی
    هیچ گاه فراموش نخواهیم کرد.


    ما درس چگونه زندگی کردن را از تو آموخته ایم
    و تمام دار و ندارمان، کوله باریست از آموخته های
    تو که سال ها پیش از مسافر شدن، در دست هایمان
    نهادی تا سربلند به مقصد برسیم.


    همیشه دلگرممان کردی تا جاده های پرپیچ
    و خم زندگی را با امیدواری طی کنیم.


    حالا که باغچه زیبایت به بار نشسته، بخند؛ بخند مثل
    همیشه، تا ما همه خستگی راه را فراموش کنیم.


    بخند، زیبا بخند!
    بهار جاودانه گل هایی که تو پرورش دادی

    مبارک باغبان؛ خسته نباشی!

    عباس محمدی



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  7. تشكر

    ال یاسین (03-05-2014)

  8. Top | #15

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,203 در 63,581
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    دری به خانه خورشید




    تو کیستی که کاروان زندگی در مسیر رفتن خود هرگ
    ز از احتیاج قافله سالاری تو خالی نیست؟

    هر جا در کوچه های تاریک بی خبری، دری
    به خانه خورشید باز می شود، تو گشاینده آن دری.


    هر جا صدای ستم دیده ای به ستوه آمده از ظلم نعره
    برمی کشد و خواب زمانه را می آشوبد، تو جرئت دهنده آن فریادی...

    هر جا حقیقتی نوظهور سر از خاک برمی آورد
    تو نخستین کاشف رویش آن هستی.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi