تبعيد امام هادى عليهالسلام
امام از مضمون نامه آگاهى يافته و در نامه اى به متوكل، وى را از دشمنى ها و كينه توزى و دروغپردازى نويسنده آگاه ساخته بود. متوكل سياستى مزدورانه و دو پهلو در پيش گرفت.
او نخست نويسنده نامه را كه از امام سعايت كرده بود، از كار بركنار كرد تا خود را دوستدار امام جلوه دهد. سپس به كاتب دربار دستور داد تا نامه اى به امام بنويسد كه در ظاهر، علاقه متوكل را نسبت به امام بيان مى كرد، ولى در واقع، دستور جلب امام از مدينه به سامرا بود. همچنانكه يزداد، پزشك مسيحى دربار با آگاهى از احضار امام، انگيزه متوكل را دريافته و گفته بود.
: «بنابر آنچه شنيده ام، هدف خليفه از احضار محمد بن على(عليهالسلام) به سامرا اين بوده كه مبادا مردم به ويژه چهره هاى سرشناس به وى گرايش پيدا كنند و در نتيجه، حكومت از دست آنها خارج شود...».4
متوكل براى كاهش پى آمدهاى منفى احضار امام، نامهاى محترمانه به ايشان نوشت.5 اما به راستى، نوشتن نامه اى با كلماتى محترمانه از كسى چون متوكل كه از هيچ ستمى بر خاندان پيامبر و هر كسى كه كوچكترين ارتباطى با آنان دارد، خوددارى نمى كند، جاى بسى شگفتى است و نشان دهنده هراس شگرفى است كه اين دشمنان خونخوار شيعه از امام داشته اند.
او هم در مقابل امام از خود فروتنى نشان مىدهد و هم خود را «اميرالمؤمنين» مى خواند و عنوان حاكميت بر مؤمنين را براى خود محفوظ مى دارد. وى به امام مى فهماند كه او همچنان حاكميت خاندان پيامبر را نپذيرفته و امام نيز مجبور به اطاعت از وى است. او مدام از تمجيد مقام شامخ امام سخن به ميان مى آورد، اما «يحيى بن هرثمه» را براى ركابدارى امام مى فرستد، ولى تاريخ از همراهى فرماندهى نظامى به اتفاق سيصد سرباز مسلح خبر مى دهد.6
آن گونه كه بيان خواهد شد، اين رفتار به جلب خشونت آميز و محتاط نظامى بيشتر شبيه است تا استقبالى رأفت انگيز.