صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 14 , از مجموع 14

موضوع: ۩•~✫~•۩ امام جواد عليه السلام پاسدار حريم وحى ۩•~✫~•۩

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    مقابله با تحريف كنندگان قرآن

    احمد بن محمد بن سيارى (26) حدود صد و هشتاد و هشت روايت در مورد تحريف قرآن نقل كرده است . وى كه فردى غيرقابل اعتماد و در نقل احاديث ضعيف و كذاب مى ‏باشد مورد قدح امام جواد عليه السلام قرار گرفت . آن حضرت احمد سيارى را - كه در مورد امامت دچار غلو شده بود و احاديثى را در مورد تحريف قرآن جعل مى‏كرد - در نامه‏هاى خود تكذيب نموده و ادعاهاى او را باطل و بى اساس خواند . (27)








    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    انديشه ‏هاى ناب در تفسير قرآن

    امام جواد عليه السلام به عنوان پاسدار حريم وحى از تفسيرهاى نابجا و غير عقلانى آيات قرآن جلوگيرى كرده و علماء و دانشمندان را به سوى فهم صحيح آيات راهنمايى مى‏كرد . در اينجا به دو مورد اشاره مى ‏كنيم:

    1 . روزى در مجلس معتصم، برخى از دانشمندان به آيه‏اى استناد كرده و يك حكم شرعى صادر نمودند . امام جواد عليه السلام كه در آن جلسه حضور داشت‏خطاى آنان را گوشزد نموده و تفسير صحيح را براى حاضرين ارائه نمود .

    محمد بن مسعود عياشى سمرقندى در تفسير خود ماجراى آن مجلس را چنين آورده است: در زمان معتصم عباسى، عوامل خليفه عده‏ اى دزد را - كه راههاى عمومى در بين شهرها را براى مسافرين و كاروانهاى حج نا امن كرده بودند - دستگير كرده و از مركز خلافت در مورد چگونگى مجازات آنان خواستار دستور بودند .

    خليفه در مورد اين حادثه حساس، مجلس مشورتى تشكيل داده و از دانشمندان عصر، كيفيت اجراى حد شرعى را در مورد آنان خواستار شد . آنان گفتند: قرآن در اين مورد بهترين راهكار است، آنجا كه مى‏ فرمايد:
    «انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض‏» (28) ; «كيفر كسانى كه با خدا و رسول او به جنگ و محاربه بر مى‏ خيزند و در روى زمين در اشاعه فساد تلاش مى‏ كنند، اين است كه: اعدام شوند يا به دار آويخته گردند يا دست و پاى آنان به عكس يكديگر قطع شود و يا اينكه از سرزمين خود تبعيد گردند .»

    آنان به خليفه پيشنهاد كردند طبق اين آيه، يكى از كيفرهاى فوق را در مورد تبهكاران انتخاب كند . معتصم عباسى در همان جلسه از امام جواد عليه السلام نيز نظر خواست .

    آن حضرت اول از اظهار نظر خوددارى كرد، اما وقتى كه با اصرار خليفه مواجه شد، نظر خود را چنين اعلام كرد: اينان در استدلال به آيه خطا كردند . استنباط حكم شرعى از اين آيه دقت‏ بيشترى مى ‏طلبد و بايد تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت‏ به جرم هاى مختلف كيفرها فرق مى ‏كند; زيرا اين مسئله صورتهاى مختلف و احكام جداگانه دارد:

    1 . اگر اين راهزنان فقط راه را نا امن كرده‏ اند; نه كسى را كشته و نه مال ديگرى را به غارت برده‏ اند، مجازات آنان فقط حبس است و اين همان معناى نفى از ارض است .
    2 . اگر راه را ناامن كرده و افراد بى ‏گناهى را كشته ‏اند، اما به مال ديگران تجاوز نكرده‏ اند، مجازات آنان اعدام است .

    3 . اگر امنيت را از راههاى عمومى سلب كرده، انسانهاى بى‏ گناه را كشته و مال مردم را نيز به غارت برده ‏اند، كيفر آنان بايد سخت ‏تر باشد; يعنى اول دست و پايشان را به عكس همديگر قطع مى ‏كنند، پس به دار مجازات آويخته مى ‏گردند .

    معتصم اين نظريه را پسنديده و به عامل خود دستور داد، طبق نظر امام جواد عليه السلام عمل كند . (29)









    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    2 . زرقان، يكى از دوستان صميمى احمد بن ابى داود، قاضى بغداد بود . او مى ‏گويد: روزى دوستم احمد را ديدم كه از مجلس معتصم - هشتمين خليفه عباسى - مى ‏آيد; اما خيلى افسرده و ناراحت است . گفتم: چرا اين قدر ناراحت و افسرده‏ اى؟

    پاسخ داد: امروز در مجلس خليفه، ابو جعفر ابن الرضا عليه السلام چنان مرا عاجز و درمانده كرد كه آرزو كردم، اى كاش بيست ‏سال پيش از اين مرده بودم و مثل چنين روزى را نمى ‏ديدم! ! گفتم: مگر چه شده؟ گفت: امروز در مجلس خليفه نشسته بوديم، شخصى را به اتهام دزدى پيش خليفه آوردند و او به سرقت اعتراف كرد . در اين حال، معتصم به دانشمندان و فقهاى مجلس رو كرده و گفت: چگونگى اجراى حد الهى بر اين دزد را بيان كنيد! دست او را چطور قطع كنيم؟

    من گفتم: دست دزد را بايد از مچ قطع كرد . خليفه پرسيد، به چه دليل؟ گفتم: به دليل آنكه دست، انگشتان و كف تا مچ را شامل مى ‏شود و خداوند در آيه تيمم فرموده:
    «فامسحوا بوجوهكم و ايديكم منه‏» ; «[با خاك پاك تيمم كنيد و] از آن، بر صورت [پيشانى] و دستها [تا مچ] بكشيد .»

    بسيارى از علماء در اين نظريه با من موافقت كرده و آن را تاييد نمودند . اما عده ‏اى ديگر گفتند: بايد دست را از آرنج ‏بريد . خليفه پرسيد: به چه دليل؟ گفتند: به دليل آيه وضو كه مى‏ فرمايد:
    «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق‏» ; «[هنگام اقامه نماز] صورت و دستها را تا آرنج‏ بشوييد .» خداوند متعال حدود دست را در اين آيه تا آرنج معين كرده است .

    برخى نيز فتوا دادند كه: بايد از شانه، دست را قطع كرد و استدلال مى ‏كردند كه دست از انگشتان تا شانه را شامل مى ‏شود .

    خليفه با مشاهده اختلاف آراء در ميان فقها متحير شده و به محمد بن على عليه السلام رو كرده و گفت: اى ابا جعفر! در اين موضوع شما چه مى‏ گوييد! او پاسخ داد: علماء گفتارهاى خود را بيان كردند و شما شنيديد; مرا از بازگو كردن نظريه ‏ام معاف بدار! خليفه گفت: شما را به خدا سوگند نظر خود را در اين موضوع بيان كنيد .

    حضرت جواد عليه السلام فرمودند: اكنون كه قسم دادى، به ناچار نظر خود را مى‏ گويم: اين حدود كه علماى مجلس تعيين كردند صحيح نيست، بلكه بايد چهار انگشت او، بدون انگشت ابهام، بريده شود .

    خليفه گفت: دليل شما براى اين مدعا چيست؟ محمد بن على عليه السلام پاسخ داد:

    پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است:
    «السجود على سبعة اعضاء: الوجه واليدين و الركبتين والرجلين; سجده با هفت عضو انجام مى ‏شود: پيشانى، دو [كف] دست، دو زانو و دو [انگشت ابهام] پا .» اى خليفه! هرگاه دست را از مچ، يا از مرفق جدا كنند، ديگر دستى براى سجده باقى نمى ‏ماند; در صورتيكه خداوند متعال در قرآن مى ‏فرمايد: «و ان المساجد لله‏» ; «مواضع سجده مخصوص خداوند است .» و هر چه براى خدا باشد بريده نمى ‏شود . معتصم از اين استدلال قرآنى شگفت زده شد و آن را تصديق نمود . آنگاه دستور داد انگشتان دزد را طبق نظر محمد بن على عليه السلام بريدند . (30)

    زرقان در ادامه سخن خود مى‏ گويد: ابن ابى داود از آن روز به بعد سخت مضطرب و پريشان احوال بود و با خود مى‏ گفت: چرا نظريه او - كه قاضى مخصوص خليفه است - پذيرفته نشد، اما فتواى يك جوان پذيرفته شد و او از شدت حسد بر خود مى‏ پيچيد، تا اينكه بعد از سه روز پيش معتصم رفته و چنين گفت: نصيحت و خيرخواهى اميرالمؤمنين بر من واجب است و من مى ‏ترسم اگر اين سخن را نگفته باشم، در روز قيامت در آتش جهنم بسوزم .

    پرسيد: چه مى ‏خواهى بگويى؟! ابن ابى داود گفت: وقتى شما مجلسى را مركب از علماء و فقها تشكيل مى ‏دهيد، تا امر مهمى از امور دينى مطرح شود و در آن مجلس وزراء، امراء، فرماندهان نظامى، صاحب منصبان كشور، دربانان و خدمتگزاران حضور دارند، گفتگوها و مذاكرات اين مجلس را مردم در خارج مى ‏شنوند و به همه جا پخش مى ‏شود، با اين حال شما در چنين جلسه با شكوهى راى فقها را رد كرده و گفته يك مرد جوانى را مى ‏پذيريد كه عده زيادى به امامت او قائل هستند و آنان او را به مقام خلافت‏ شايسته ‏تر مى‏ دانند، اين عمل شما موجب مى‏ شود كه جايگاه محمد بن على عليهالسلام در ميان مردم تقويت‏ شده و حكومت‏ شما تضعيف شود!

    هنگامى كه خليفه عباسى سخنان كينه توزانه اين قاضى حسود را شنيد، رنگش تغيير يافت و به او گفت: خداى متعال به تو جزاى خير دهد كه مرا راهنمايى كرده و آگاه ساختى .

    سخن چينى ابن ابى داود آنچنان خليفه را دگرگون كرده و افكارش را پريشان ساخت كه به فاصله چند روز امام جواد عليه السلام را مسموم كرده و به شهادت رساند . (31)






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض








    پی نوشت :

    1) بحارالانوار، ج 50، ص‏15 .
    2) گفتنى است كه امام جواد عليه السلام پسرى به نام جعفر نداشت تا مكنى به ابو جعفر باشد، اما از آنجايى كه آن حضرت شباهت زيادى به جدش امام باقر عليه السلام داشت‏به ابو جعفر ثانى مشهور گرديد .
    3) منتهى الآمال، ج‏2، ص 350 .
    4) نهج البلاغه، خطبه 125 .
    5) آل عمران/7 .
    6) تفسير صافى، ج‏1، ص‏318 .
    7) كافى، ج‏1، ص‏192 .
    8) عنكبوت/49 .
    9) تفسير الصافى، ج‏1، ص‏20 .
    10) توبه/120 .
    11) الخرائج، ج‏1، ص‏377; كشف‏الغمه، ج‏2، ص‏367 .
    12) مريم/12 .
    13) احقاف/15 .
    14) كافى، مولد ابى جعفر محمد بن على الثانى، حديث 3 .
    15) الميزان، ج‏14، ص‏55 .
    16) يوسف/108 .
    17) تفسير قمى، ج‏1، ص‏358 .
    18) الميزان، ج‏20، ص‏307 .
    19) قمر/24 .
    20) همان/25 .
    21) كشف الغمه، ج‏3، ص‏216; معجم رجال الحديث، ج‏15، ص‏26 .
    22) الميزان، ج‏17، ص‏216، ذيل آيه 48 سوره ص .
    23) زخرف/87 .
    24) الميزان، ج‏18، ص‏128 .
    25) الميزان، ذيل سوره توحيد .
    26) نجاشى در مورد وى مى‏نويسد: وى در زمان امام عسكرى عليه السلام از نويسندگان آل طاهر بود . او داراى اعتقادات فاسد و در نقل حديث ضعيف مى‏باشد . (رجال نجاشى، ص‏80). شيخ طوسى نيز احمد سيارى را در كتاب رجال خود، بدون اينكه تاييد يا توثيق نمايد، در رديف راويان امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام به شمار آورده است . (رجال الشيخ، ص 384 و 397). اما در كتاب فهرست‏خويش او را شديدا تخطئه و تضعيف كرده و به اعتقادات نادرست وى اشاره نموده است . (فهرست‏شيخ طوسى، ص‏23).
    27) معجم رجال الحديث، ج‏3، ص‏73 .
    28) مائده/33 .
    29) تفسير العياشى، ج‏1، ص‏315 .
    30) وسائل الشيعه، ج‏28، ص‏253 .
    31) تفسير عياشى، ج‏1، ص‏319; جلوه‏هايى از نور قرآن، ص‏137 .
    عبد الكريم پاك ‏نيا






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi