صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 16 , از مجموع 16

موضوع: ▌ *๑۩๑*▌ مبارزه تا مرز شهادت (به مناسبت شهادت امام موسى بن جعفر عليه‏السلام ) ▌ *๑۩๑*▌

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    2 ـ مبارزه با فريبكارى



    بنى عباس به طور اعم و هارون به طور اخص در صدد يافتن شعارهايى بودند كه براساس آن حكومت خود را مشروع نشان دهند. يكى از آن‏ها انتساب خود به پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏آله و سلب انتساب خاندان عترت عليهم‏السلام به رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله بود.

    هارون از سويى خود را پسر عم پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله معرفى مى ‏كرد و از سويى فرزند رسول خدا بودن امام كاظم عليه‏السلام را زير سؤال مى‏ برد.

    او يك بار هنگام بحث به حضرت اعتراض كرد كه شما خود را فرزند رسول الله صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏آله مى‏ دانيد، حال آن كه شما فرزند دخترش هستيد و فرزند دختر رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله را نمى‏توان فرزند او حساب كرد.

    حضرت اين آيه را تلاوت كرد:
    «و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و كذلك نجزى المحسنين و زكريا و يحيى و عيسى...» و سپس فرمود:


    در اين آيه حضرت عيسى عليه‏السلام در شمار فرزندان نوح پيامبر عليه‏ السلام آمده است با اين كه براى او پدرى نبود و فقط از ناحيه‏ ى مادرش، مريم، به نوح عليه ‏السلام نسبت داشت. ما نيز از طرف مادرمان فرزندان پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله هستيم.،(11)

    هدف پليد هارون آن گاه بيشتر روشن مى ‏شود كه مى‏خوانيم، وى وقتى وارد مدينه شد، همراه با مردم متوجّه قبر رسول ا... صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله شده روبروى قبر ايستاد و گفت: سلام بر تو اى پسر عمو!،

    در همين لحظه امام نزديك شد و فرمود: سلام بر تو اى رسول‏ الله، سلام بر تو اى پدر!،
    در اين هنگام چهره ‏ى هارون از خشم سرخ شده»(12) و امام كاظم عليه‏ السلام بدين گونه او را خلع سلاح كرد.



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    3ـ نفوذ در قدرت حاكمه




    حضرت براى سامان دادن به فعاليّت‏هاى سياسى و يافتن حاميانى از درون تشكيلات دولتى در صدد برآمد افرادى را در درون نظام حكومتى به كار گمارد.

    از اين افراد مى ‏توان به على بن يقطين اشاره كرد كه با حضور در دستگاه جور، اطلاعات داخلى را به امام عليه‏ السلام مى ‏رساند. از حضرت پشتيبانى مى ‏كرد و مراقب شيعيان بود.



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  4. تشكرها 2


  5. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    خورشيد در حصار



    امام سر به جانب آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! تو مى‏ دانى كه اگر پيش از اين روز چنين طعامى مى‏خوردم، هر آينه اعانت بر هلاك خود كرده بودم. امشب در خوردن اين طعام مجبور و معذورم. چون غذا را خورد، اثر زهر در بدن شريفش ظاهر شد. روز بعد پزشكى را آوردند و حضرت به اصرار او موضوع زهر دادن را بيان فرمود. البته به روايتى ديگر سندى بن شاهك حضرت را در 25 رجب 183 ه. ق به شهادت رساند.(15) و چون نقل دوم مشهورتر است در بخش گزارش شهادت به اين نقل خواهيم پرداخت.


    هرچند امام عليه ‏السلام در دوره‏ ى خلفاى قبل از هارون نيز گاه زندانى مى ‏شد ولى ‏طولانى ‏ترين و آخرين آن مربوط به دوره‏ ى هارون الرشيد بود.

    وى به دليل ترس از موقعيت معنوى امام عليه ‏السلام و هراس از تزلزل قدرت خود همچنين براى محروم كردن نهضت‏هاى انقلابى از رهبرى فكرى دست به اين كار زد.
    البتّه نقش كارگزاران او، مانند يحيى بن خالد كه همواره اطلاعات غلط را از امام عليه‏السلام و يارانش در اختيار هارون قرار مى ‏داد نبايد ناديده گرفت. او همچنين در تحريك نزديكان امام نقش داشت. در اين مورد به قطعه‏ ى تاريخى زير توجه كنيد:

    «روزى هارون از يحيى و ديگران پرسيد: آيا از آل ابى طالب كسى را مى‏شناسيد كه او را بخواهم و از احوال موسى بن جعفر سؤال كنم. ايشان على بن اسماعيل بن جعفر (به روايت ديگر محمد بن اسماعيل) را ـ كه برادرزاده‏ى حضرت بود و امام به او هميشه لطف مى ‏كرد ـ نشان دادند.(13)


    وقتى حضرت متوجّه شد، او را خواست و پرسيد: به كجا مى ‏روى،گفت: اراده‏ى بغداد كرده‏ ام.،
    امام عليه ‏السلام پرسيد: براى چه مى ‏روى؟، پاسخ داد: قرض بسيار دارم، امام فرمود: قرض و خرج تو با من، او قبول نكرد و در آخر از حضرت توصيه‏اى خواست. حضرت فرمود:وصيت مى ‏كنم كه در خون من شريك نشوى و اولادم را يتيم نكنى، سه مرتبه او وصيت خواست و حضرت همين را گفت. پس سيصد دينار طلا و چهار هزار درهم به او داد.، وقتى رفت. به حاضران فرمود: به خدا قسم او در مورد من بدگويى خواهد كرد.، وقتى به بغداد رسيد، يحيى بن خالد او را به خانه‏اش برد و توطئه‏اى چيد.

    وقتى به مجلس هارون وارد شد، سلام كرد و گفت: هرگز نديده‏ام كه دو خليفه در عصرى باشند. تو در اين شهر و موسى بن جعفر در مدينه است و مردم از اطراف عالم خراج به او مى‏دهند و او اموال و اسلحه فراوان جمع كرده است. هارون دستور داد دويست هزار درهم به او دادند. او هنگامى كه به خانه‏اش رفت، دردى در حلقش به وجود آمد و همان شب مرد. پول‏ها را همان طور كه آورده بودند، برگرداندند. از آن سال (179 ه . ق) هارون براى استحكام خلافت اولادش قصد كرد امام را دستگير و زندانى كند».(14)


    «هارون به اطراف و شهرها نامه ‏ها نوشت و از اعيان و علما خواست در مكّه حاضر شوند تا از آن‏ها بيعت بگيرد. خود نيز در راه رفتن به حج اول به مدينه آمد. نزد قبر رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله رفت و براى آماده ‏سازى مردم جهت دستگيرى امام اين گونه سخن گفت: يا رسو ل‏ الله! من عذر مى‏خواهم، در امرى كه درباره‏ى موسى بن جعفر اراده كرده‏ ام. مى‏ خواهم او را حبس كنم چون مى ‏ترسم فتنه‏اى بكند و خون امّت تو ريخته شود.

    هارون فضل بن ربيع را فرستاد. ـ امام در كنار قبر رسول خدا مشغول نماز بود ـ حضرت را در اثناى نماز گرفتند و كشان كشان از مسجد بيرون آوردند. امام عليه‏ السلام متوجّه قبر جدّش شد و گفت: يا رسول الله به تو شكايت مى‏ كنم از آنچه از امّت بدكار تو به اهل بيت بزرگوارت مى‏رسد. هارون ناسزاى فراوان به امام گفت. امام را قيد و بند زدند و دو محمل آماده كردند يكى به سوى بغداد و ديگرى را كه امام هم در آن بود به سوى بصره فرستاد.



    در روز هفتم ذى الحجه حضرت را به عيسى بن جعفر منصور (برادرزاده هارون) تحويل دادند. هارون بارها نامه نوشت كه او را بكش ولى او جرأت نكرد و دوستانش هم مانع شدند. نامه‏اى به هارون نوشت كه امام را تحويل گيرد يا آزاد كند. هارون حضرت را به فضل بن ربيع در بغداد تحويل داد. چون او نيز طبق خواست هارون حضرت را به قتل نرساند. او را به فضل بن يحيى برمكى داد. فضل اجازه نمى ‏داد از جايى غذا بياورند، خودش هر روز غذا تهيه مى ‏كرد. روز چهارم غذا را به زهر آلوده كرد.




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  6. تشكرها 2


  7. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    طى الارض و خبر از شهادت




    امام عليه‏ السلام سه روز قبل از شهادتش از زندان با طى الارض خارج شد و به مدينه رفت و آن گاه كه ودايع امامت را به فرزندش امام رضا عليه‏السلام سپرد، به زندان بازگشت. مسيّب (موكّل حضرت) مى‏گويد.حضرت به من فرمود اى مسيب! من در اين شب به مدينه‏ ى جدم رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله مى‏روم تا عهد امامت را به پسرم على بسپارم، همان طور كه پدرم به من آن عهد را سپرد.،

    پرسيدم: مولاى من! چطور دستور مى ‏دهيد، جلوى چشم مأموران قفل در را باز كنم، فرمود: اى مسيب! يقين تو درباره‏ى خدا و ما ضعيف است... من شنيدم كه حضرت دعا خواند و ناگهان از محل نماز خود پنهان شد. من همچنان سرپا ايستاده در اين كار حيران بودم كه ديدم حضرت به جاى خود برگشته و زنجيرها را دوباره به پايش مى‏بندد. من از مشاهده اين احوال به سجده افتادم.،

    حضرت فرمود: اى مسيب! سربردار. من در روز سوم از دنيا مى ‏روم.، من با شنيدن اين خبر به گريه افتادم. حضرت فرمود: گريه نكن كه على، پسرم، امام و مولاى بعد از من است بر تو.، حضرت روز سوم مرا خواست و فرمود: به سوى خدا رهسپارم. هر وقت از تو آب خواستم و آشاميدم و ديدى كه بدنم ورم كرد، رنگ من زرد، سرخ و سبز شد، هارون ستمگر را از مرگ من با خبر كن.

    من در نهايت غم و اندوه بودم تا اين كه حضرت آب خواست و همان حالات به وجود آمد.
    حضرت فرمود:اى مسيب! اين پليد، سندى بن شاهك، گمان مى‏كند كه او عهده‏دار غسل و دفن من است ولى چنين نيست. هرگز اين نخواهد شد زيرا كه انبيا و اصيا را جز نبى و وصى غسل نمى‏دهد.(16)
    مدينه چه خبر؟

    «مسافر» خدمتكار خانه‏ ى امام كاظم عليه ‏السلام مى‏گويد: «وقتى امام كاظم عليه‏ السلام را بردند، آن حضرت به فرزندش امام رضا عليه‏ السلام فرمود: «هميشه تا وقتى كه زنده‏ ام، در خانه من بخواب تا خبر (وفات من) به تو برسد، ما هر شب، بستر حضرت رضا عليه‏ السلام را در دالان خانه مى‏ انداختيم و آن حضرت بعد از شام مى ‏آمد و در آن جا مى‏ خوابيد و صبح به خانه خود مى ‏رفت. اين روش تا چهار سال ادامه يافت.

    در اين هنگام شبى از شب‏ها بستر حضرت رضا علي ه‏السلام را طبق معمول انداختند ولى آن حضرت دير كرد و تا صبح نيامد. اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما نيز از نيامدن آن حضرت سخت پريشان شديم، فرداى آن شب ديديم آن حضرت آمد و به امّ احمد (كنيز برگزيده و محرم راز امام) رو كرد و فرمود: آنچه پدرم به تو سپرده، نزد من بياور.، ام احمد فرياد كشيد؛ سيلى به صورتش زد؛ گريبانش را چاك زد و گفت: به خدا مولايم وفات يافت.، حضرت جلو آمد و گفت: آرام باش؛ سخن خود را آشكار نكن؛ به كسى نگو تا به حاكم مدينه خبر رسد.،

    حضرت به خانه خود رفت و شب بعد ديگر به خانه امام كاظم عليه ‏السلام نيامد. پس از چند روز به وسيله‏ ى نامه خبر شهادت امام عليه‏ السلام رسيد. ما حساب كرديم. معلوم شد همان شب كه حضرت به منزل نيامده امام عليه‏السلام شهيد شده است».(17) [و به اين ترتيب معلوم مى‏ شود، حضرت هنگام شهادت پدر به بالين او رفته و به طور ناشناسى غسل، كفن، نماز و دفن پدر را انجام داده است.]


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  8. تشكرها 2


  9. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    گزارش شهادت




    در عيون المعجزات مى خوانيم: «وقتى سندى بن شاهك خرماى زهرآلود براى آن حضرت فرستاد، خود نيز به زندان آمد. وقتى رسيد كه امام عليه‏السلام ده دانه خرما ميل كرده بود. گفت: باز ميل كنيد، فرمود: در آنچه خوردم، مطلب تو به عمل آمد و به زياده از آن نيازى نيست.»

    آنان كه از انعكاس مظلوميت حضرت نزد مردم وحشت داشتند، چند روز قبل از شهادت بعضى از قضات را حاضر كردند و امام را نزد آن‏ها بردند و گفتند: «مردم مى ‏گويند: موسى بن جعفر در شدّت و سختى است. شما گواه باشيد كه چنين نيست.، حضرت بى ‏درنگ پاسخ داد: اى مردم! گواه باشيد كه سه روز است كه ايشان زهر به من داده ‏اند و به ظاهر صحيح مى‏نمايم ولى در اندرون من زهر جاى كرده است.


    در آخر اين روز سرخى شديدى بر من غلبه خواهد كرد و فردا بدنم به شدت زرد مى‏شود. و سرانجام روز سوم رنگم به سفيدى مايل خواهد شد و به رحمت و خشنودى حق واصل خواهم شد، آرى! چون روز سوم شد، روح مقدس امام عليه‏السلام به پيامبران و شهدا ملحق شد و به مصداق «و اما الذين ابيضت وجوههم ففى رحمة الله»؛(18) رو سفيد به سوى بهشت پركشيد.»(19)

    «وقتى خبر شهادت امام عليه‏السلام به هارون الرشيد رسيد، سندى بن شاهك را براى تجهيزش فرستاد. آن روز خروش از شهر بغداد بر آمده و اهالى همه، با ناله و فغان ابراز درد و غصه مى‏كردند. در آن لحظات بود كه سندى بن شاهك با جمعى ديگر متوجّه غسل آن امام شد.

    (مسيّب) مى ‏گويد:چنانچه از امام عليه ‏السلام شنيده بودم، سندى بن شاهك گمان مى‏كرد، امام را او غسل مى ‏دهد. والله! دست خبيث او به بدن مطهر امام نرسيد، بلكه حضرت رضا عليه‏السلام بود كه متكفل امور بود.، امام رضا عليه‏السلام وقتى از تكفين پدر فارغ شد، روى به مسيّب آورد و فرمود: اى مسيب! بايد كه در امامت من شك نكنى؛ دست از دامان متابعت من نكشى؛ به درستى كه من پيشواى تو هستم. و حجت خدا بر تو بعد از پدرم هستم؛ آن گاه امام موسى عليه‏السلام را در مقبره‏ى قريش [در كاظمين فعلى] كه اكنون مرقد مطهر آن حضرت است، دفن كردند.»(20)

    ابن بابويه مى‏ گويد: «وقتى سندى بن شاهك جنازه‏ى امام مظلوم را برداشت تا به مقابر قريش ببرد، چند نفر را اجير كرد كه ندا دهند و با بى ادبى از پيكر پاك آن حضرت ياد كنند.

    در اين هنگام سليمان بن جعفر، برادر هارون، ـ كه قصرى در كنار رودخانه داشت ـ متوجّه شد و از قصرش بيرون آمد و به غلامانش دستور داد افراد سندى بن شاهك را از آن محوطه دور كنند و خود عمامه از سر انداخت؛ گريبانش را چاك زد؛ پاى برهنه دنبال جنازه‏ ى امام روانه شد و دستور داد بگويند: هر كس مى ‏خواهد نظر كند به پاكيزه‏ى فرزند پاكيزه، به موسى بن جعفر عليهم االسلام نگاه كند، وقتى اين خبر به هارون رسيد، در ظاهر نامه‏اى به او نوشت و گفت: سندى بن شاهك بدون رضايت من آن كارها را كرده است. از تو خشنود شدم كه مانعش شدى.»(21)


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  10. تشكرها 2


  11. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    1ـ ابراهيم معروف به امام، اولين خليفه‏ى عباسى بود كه مردم با او بيعت كردند ولى قبل از اين كه بر مسند حكومت تكيه زند، به دست امويان مسموم شد و به قتل رسيد. 2 ـ مأخذ؟.
    3 ـ اصول كافى، ج 1، ص 484 نمونه‏ى ديگر را در انوار البهيه، ص 197 و ص 198 بخوانيد.

    4ـ منتهى الامال، ج 2، ص 194.
    5 ـ اعلام الورى، ص 296، ج 2، ص 193.
    6 ـ اصول كافى، ج 1، ص 352.


    7 ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 322.
    8 ـ منتهى الامال، ج 2، ص 195.
    9 ـ بحار الانوار، ج 48، ص 144.

    10 ـ همان، ج 48، ص 131.
    11 ـ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 18؛ بحارالانوار، ج 48، ص 128.
    12 ـ بحارالانوار، ج 48، ص 128.

    13 ـ رجال كشى، ج 2، ص 540.
    14 ـ كتاب الغيبة، طوسى، ص 27.
    15 ـ امالى، شيخ صدوق، ص 127 و الغيبة، طوسى، ص 29.

    16 ـ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 95.
    17 ـ اصول كافى، ج 1، ص 381.
    18 ـ آل عمران / 107.

    19 ـ عيون المعجزات، ص 97.
    20 ـ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 95.
    21 ـ همان، ج 1، ص 93.


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  12. تشكرها 2


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi