پدر که مهرش را در دل می پروراند، او را «موسی» نامید تا با اعجاز «موسوی اش» کاخ فرعونیان را ویران سازد و مردمان رنج دیده را به وادی ایمن رساند. او که آستان ولایتش، پناهگاه شیعیان و «باب حوایج» دردمندان بود، با دستان پرکرامتش نهالِ سخاوت می کاشت و خشم را اسیر صبر خویش می ساخت. «عبد صالحی» که مهر توحید بر پیشانی و تسبیح خدا بر لب داشت. مردمان، صبوری اش را می ستودند و کاظمش می خواندند، ولی فرعونیان صلابتش را دیدند و تاب نیاوردند و در زندان، در محرابِ عبادت مسمومش کردند و جام شهادتش نوشاندند و به وصال معشوقش رساندند.
امام صادق علیه السلام به فرزند ارجمندش حضرت کاظم علیه السلام سخت عشق می ورزید و همواره او را درنگاه همگان می ستود و می فرمود: «سوگند به خدا من نور را در پیشانی موسی می نگرم؛ او از جان من است». روایت شده که شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: چقدر فرزندت موسی را دوست داری؟ امام فرمود: «دوست داشتم غیر از موسی فرزندی نداشتم، تا هیچ کس در محبتم به او شریک نمی شد».