از خدا خواستم خودش ما راکمک کند.با دقت یکبار دیگر نگاه کردم.در میان بقایای پیکر شهید تکه های لباس ویک کمربند بود.کمربند پر از گل بود.نا امید نشدم باید نشانه ای پیدا میکردم روی لباس هیچ نشانه ای نبود به سراغ کمربند رفتم .
آن را برداشتم وشستم.چیز خاصی روی آن نبود.بیشتر دقت کردم.ناگهان آثار چند حرف انگلیسی نمایان شد.چهار بار کلمه mکنار هم نوشته شده بود این یعنی اسم شهید که پدرش ساعتی پیش برای ما گفته بود:میر محمد مصطفی موسوی .پدرش این نشانه را هم گفته بوداین که پسرش اسم خود را اینگونه می نوشته با لطف خدا وتلاش بسیار فهمیدیم این حروف را خود شهید نوشته.
وما خوشحال از اینکه این شهید گمنام به آغوش خانواد اش باز گشته .پیکر شهید رابا گلاب شستیم ودر پارچه سفیدی قرار دادیم وروز بعد هم به سوی مشهد فرستادیم .اما این پدر ازکجا می دانست که فرزندش پیش ماست!!
راوی:عباس مشعل پور
منبع:کتاب کرامات شهدا ص۹۹