نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: شهید امام رضا (علیه السلام)

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو كوشا
    تاریخ عضویت
    February 2013
    شماره عضویت
    5306
    نوشته
    234
    تشکر
    1,579
    مورد تشکر
    1,627 در 236
    دریافت
    5
    آپلود
    0

    پیش فرض شهید امام رضا (علیه السلام)

    به نام شاهد شهدا بی نیاز اما وفادار



    اوایل سال 72 بود و گرماى فکه. در منطقه عملیاتى والفجر مقدماتى، بین کانال اول و دوم، مشغول کار بودیم. چند روزى مى شد که شهید پیدا نکرده بودیم. هر روز صبح زیارت عاشورا مى خواندیم و کار را شروع مى کردیم. گره و مشکل کار را در خود مى جستیم. مطمئن بودیم در توسلهایمان اشکالى وجود دارد.
    آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى خواند، توسلى پیدا کرد به امام رضا(ع). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او. مى خواند و همه زار زار گریه مى کردیم.
    در میان مداحى، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا هم خواسته و خواهشمان فقط باز گردان این شهدا به آغوش خانواده هایشان است و...هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر.
    دیگر داشتیم ناامید مى شدیم. خورشید مى رفت تا پشت تپه ماهورهاى روبه رو پنهان شود. آخرین بیل ها که در زمین فرو رفت، تکه اى لباس توجهمان را جلب کرد.










    امضاء
    onh ????? ldai jl,la ;kd ?????
    lk kld j,kl ..................;l H,vnl
    onh [,k o,nj jl,la ;k .....................

  2. تشكرها 3


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    عضو كوشا
    تاریخ عضویت
    February 2013
    شماره عضویت
    5306
    نوشته
    234
    تشکر
    1,579
    مورد تشکر
    1,627 در 236
    دریافت
    5
    آپلود
    0

    پیش فرض





    همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست، شهید را از خاک در آوردیم.

    روزى اى بود که آن روز نصیبمان شده بود. شهیدى آرام خفته به خاک.
    یکى از جیب هاى پیراهن نظامى اش را که باز کردیم تا کارت شناسایى و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و ناباورى، دیدیم که یک آینه کوچک، که پشت آن تصویرى نقاشى از تمثال امام رضا(ع) نقش بسته، به چشم مى خورد.
    از آن آینه هایى که در مشهد، اطراف ضریح مطهر مى فروشند. گریه مان درآمد. همه اشک مى ریختند. جالب تر و سوزناکتر از همه زمانى بود که از روى کارت شناسایى اش فهمیدیم نامش «سید رضا» است.
    شور و حال عجیبى بر بچه ها حکمفرما شد. ذکر صلوات و جارى اشک، کمترین چیزى بود.
    شهید را که به شهرستان ورامین بردند، بچه ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ این مسئله را دریابند. مادر بدون اینکه اطلاعى از این امر داشته باشد، گفت:«پسر من علاقه و ارادت خاصى به حضرت امام رضا(ع) داشت...».




    منبع:کتاب خاطرات تفحص



    امضاء
    onh ????? ldai jl,la ;kd ?????
    lk kld j,kl ..................;l H,vnl
    onh [,k o,nj jl,la ;k .....................

  5. تشكرها 3


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi