مشرکین قریش چه کردند؟
قریش آن شب را تا به صبح پشت دیوار خانه پاس دادند و از آنجا که نمىتوانستند آسوده بنشینند و کینه و عداوتشان با رسول خدا(ص)مانند آتشى از درونشان شعله مىکشید گاه گاهى سنگ روى بستر پیغمبر مىانداختند و على(ع)آن سنگها را بر سر و صورت و سینه خریدارى مىکرد اما حرکتى که موجب تردید آنها شود و یا بفهمند که دیگرى به جاى محمد(ص)خوابیده است نمىکرد.
گاه گاهى هم براى ینکه شب را بگذرانند با هم گفتگو مىکردند و چون کار محمد(ص) را پیان یافته مىدانستند زبان به تمسخر و استهزا گشوده و گفتههاى او را به صورت مسخره بازگو مىنمودند، ابو جهل گفت:
- محمد خیال مىکند اگر شما پیروى او را بکنید سلطنتبر عرب و عجم را به دستخواهید آورد، و بعد هم که مردید دوباره زنده خواهید شد و باغهیى مانند باغهاى اردن(و شام) به شما خواهند داد ولى اگر از او پیروى نکردید کشته خواهید شد و وقتى شما را زنده مىکنند آتشى بریتان برپا خواهند کرد که در آن بسوزید!و شید دیگران هم در تیید گفتار او سخنانى گفتند و به هر ترتیبى بود شب را سپرى کردند و همین که صبح شد و براى حمله به خانه ریختند ناگهان على بن ابیطالب را دیدند که از میان بستر رسول خدا(ص)بیرون آمد و از جا برخاست، و بر روى آنها فریاد زد و گفت: چه خبر است؟
مشرکین به جاى خود خشک شده با کمال تعجب پرسیدند: محمد کجاست؟
على فرمود: مگر مرا به نگهبانى او گماشته بودید؟مگر شما او را به بیرون کردن از شهر تهدید نکردید؟او هم به پاى خود از شهر شما بیرون رفت.
ینان که در برابر عملى انجام شده و کارى از دست رفته قرار گرفته بودند ابتدا ابو لهب را به باد کتک گرفته به او گفتند: تو بودى که ما را فریب دادى و مانع شدى تا ما سر شب کار را یکسره کنیم سپس با سرعتبه ین طرف و آن طرف و کوه و درههاى مکه به جستجوى محمد رفتند.
و در پارهاى از رویات آمده که در میان قریش مردى بود ملقب به«ابو کرز»که از قبیله خزاعه بود و در شناختن رد پاى افراد مهارتى بسزا داشت از ین رو چند نفر به دنبال او رفته و از وى خواستند رد پاى محمد را بیابد. ابو کرز اثر قدمهاى رسول خدا(ص)را از در خانه آن حضرت نشان داد و به دنبال آن همچنان پیش رفتند تا جیى که ابو بکر به آن حضرت ملحق شده بود (5) گفت: در ینجا ابى قحافه یا پسرش نیز به او ملحق شده!
ینان به دنبال جاى پاها همچنان تا در غار پیش آمدند.