خداوند زمانيكه انسان را خلق كرد، دو وجه براي او قائل شد. وجهي از خاك و وجهي از روح خويش،به همين مناسبت انسان ميتوانست در دو قلمرو ماديت و معنويت سير كند. هر گاه در مسير ماديت قرار ميگرفت محدوديت و افقي متناهي در پيش چشم خود ميديد. و هر گاه در مسير روح خدايي و معنويت قرار ميگرفت افقي لايتناهي و پايانناپذير را در جلوي ديدگانش مييافت.به همين نسبت، روابط و تعامل انساني را ميتوان در دو قلمرو ماديت و معنويت تبيين كرد.
هر گاه اين روابط بر پايه معنويت بر قرار شوند، در حقيقت رفتار و روابط آنها جلوه هايي از برابري و عشق را نشان ميدهند و اين نيست جز آنكه جلوهاي خداوندي در اين روابط برقرار ميشود. و هر گاه اين روابط، بر نابرابري، رقابت و خصومت برقرار شود، همانگونه كه قرآن بيان كرده است، جز آن نيست كه بر ويژگيهاي شيطاني بنا شدهاند. همچنانكه شيطان اولين بار جوهر و ذات خود را با جوهر و ذات آدم ابوالبشر در مقايسه و موازنهاي نابرابر به چالش كشاند. مقايسه ذات و جوهر خود با آدم، اين اولين رابطه بر معيارهاي موازنهاي و رقابتي بود كه در عالم خلقت رخ ميداد. كه نتيجهاي جز رانده شدن شيطان نداشت. چرا كه خاصيت اين نوع رابطه پايانپذيري و حذف يكي از طرفين است. بنابراين ، هر گاه افراد در قلمرو ماديت، به تعامل با ديگران بپردازند، مدار رابطه را مداري محدود و پايانپايذير ميسازند. بدين ترتيب است كه زنان و مردان زمانيكه در تعامل با يكديگر قرار بگيرند ميتوانند در دام اين رابطه گرفتار شوند.