نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: بارانی که عراقی‌ها را اسیر کرد!

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    40
    نوشته
    474
    تشکر
    12,787
    مورد تشکر
    1,962 در 449
    دریافت
    1
    آپلود
    5

    پیش فرض بارانی که عراقی‌ها را اسیر کرد!

    داوود احمدپور می‌گوید: باید 14 کیلومتر پیاده می‌رفتیم؛ روبروی ما تانک‌های عراق مستقر بود و ما باید از وسط آنها رد می‌شدیم. در حال عبور از مسیر، باران شدیدی گرفت؛ شاکی شدیم که «خدایا الان موقع باران است!»...




    «داوود احمدپور» از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که خاطرات بسیاری را از روزهای مقاومت رزمندگان در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل دارد؛ وی خاطره‌ای از مدد الهی را در جبهه روایت می‌کند:

    در مرحله دوم عملیات «الی بیت‌المقدس» یک هفته پشت جبهه اهواز ـ خرمشهر بودیم؛ به ما گفتند از جاده به سمت کوت سواری بروید؛ از جا بلند شدیم و رفتیم؛ باید 14 کیلومتر پیاده می‌رفتیم؛ روبروی ما تانک‌های عراق مستقر بود و ما باید از وسط آنها رد می‌شدیم.

    در حال عبور از مسیر، باران شدیدی گرفت؛ شاکی شدیم که «خدایا الان موقع باران است!» خاک رُس تبدیل به گِل شد؛ کفش‌هایمان در گِل گیر کرده بود؛ تعدادی از رزمنده‌ها پابرهنه راه می‌رفتند؛ من کتانی در پا داشتم، چون کتانی‌ام گیر کرده بود‌ آن را از پا درآوردم، بندهایش را به هم گره زدم و دور گردنم انداختم.بعد از کلی پیاده‌روی به محل مورد نظر رسیدیم؛ یک روز بعد با عراقی‌ها درگیر شدیم؛ آنها باورشان نمی‌شد که توانسته باشیم آنها را دور بزنیم؛ در این درگیری چند نفر از عراقی‌ها را به اسارت گرفتیم؛ آنها از آن روز بارانی برای‌مان تعریف کردند و گفتند: «وقتی باران شدت گرفت، فکر کردیم ایرانی‌ها پیشروی نمی‌کنند؛ لذا رفتیم و زیر تانک‌ها پناه گرفتیم؛ ضربه قطره‌های باران روی تانک‌ها صدای بلندی ایجاد می‌کرد که نمی‌توانستیم صدای دیگری را بشنویم؛ وقتی به خودمان آمدیم، ایرانی‌ها ما را غافلگیر کرده بودند».

    در همین پیشروی که عراقی‌ها متوجه حضور ما نشدند، 6 گردان که حدود 1800 نفر نیرو بودیم؛ هر کدام از این نیروها تجهیزات هم به همراه داشتند که در حالت عادی هم خیلی سرو صدا می‌کند. گردان‌های بعد از ما که آمدند با تانک‌های عراقی‌ درگیر شدند و عراقی‌ها را به اسارت گرفتند. واقعاً این باران رحمت الهی بود که در ابتدای باریدن، متوجه آن نبودیم. بارانی که جان نیروهای ایرانی را نجات داد.
    امضاء

    دلا غافل ز سبحاني چه حاصل

    مطيع نفس و شيطاني چه حاصل
    بود قدر تو افزون از ملائک
    تو قدر خود نميداني چه حاصل


    و ناگهان چه زود دير مي شود، ولي هيچگاه براي شروع دير نيست...




  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi