هر موجود عاقلی، برای هر کاری که می کند غرض عقلائی نیز دارد، یعنی عقل او مانع است از اینکه کار غیر عقلائی انجام دهد، لذا مثلا اگر کار لغوی از کسی سربزند به او می گویند مگر عقل نداشتی، یعنی چرا بی هدف عمل کردی، یا به عواقبش فکر نکردی؟
چرا خداوند دست به آفرینش زد ؟ چه هدفی پشت مجموعه ی خلقت نهفته است؟
هر انسانی گهگاه این سؤالها را برخود مطرح می كند و سؤالاتی اصلی تر واساسی تر از این ها برای انسان ها در سیر تاریخ مطرح نبوده است . در متون مختلف فرهنگ بشری نیز به صورتهای مختلف این سؤالها مطرح شده است .
در اوستا این گونه از فلسفه خلقت سخن به میان آمده است : ای آفریننده بزرگ و دانا، از راه خرد و بینش و الهام، راز پدیدآمدن آفرینش را از روز اول به من بیاموز تا حقیقت را به مردم جهان آشكار سازم.
پروردگارا روان آفرینش به درگاه تو گله مند است . برای چه مرابیافریدی ؟ چه كسی مرا كالبد هستی بخشید؟ ارسطو نیز ضرورت سوال از راز هستی را به این صورت مطرح كرده است .
قرآن مجید اولا خلقت را دارای هدف می داند و در آیات زیادی تفکر بیهودگی خلقت را رد می کند. و در آیات اهداف بلندی را برای خلقت بیان می کند.
خداوند به عنوان دارا بودن تمام صفات کمال آنهم در حد بی نهایت، حتما برای آفرینش غرض خاصی داشته که در آخرین معجزه پیامبران یعنی قرآن کریم به مناسبت ها و عبارات مختلف آن را بیان داشته است، مثلا با جستجو واژه های خلق و لعلّ به پنج آیه می رسیم، لعل به معنای شاید و غرض خلقت است: