نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

موضوع: اهل سنت مي گویند:پیامبر فرموده است به ابوبکر و عمر اقتدا کنید(پاسخ به این گفتار)

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2479
    نوشته
    929
    تشکر
    1,108
    مورد تشکر
    4,595 در 919
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض اهل سنت مي گویند:پیامبر فرموده است به ابوبکر و عمر اقتدا کنید(پاسخ به این گفتار)

    با یک سنی که بحث می کردم می گفت پیامبر اکرم در حدیثی می فرماید:به ابوبکر و عمر اقتدا کنید

    در پست های بعد به بررسی و نقد این گفتار می پردازیم


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2479
    نوشته
    929
    تشکر
    1,108
    مورد تشکر
    4,595 در 919
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    فعلا درباره راویان حدیث اقتدا بحث نمی کنیم

    اگر چه بعدا ثابت می کنیم که راویان حدیث اقتدا روایاتشان طبق کتب اهل سنت مورد قبول نیست


    اما فعلا برویم سراغ معنا و مدلول حدیث اقتدا

    اگر قرار باشد که پیامبر اکرم فرموده باشد"که به ابوبکر و عمر اقتدا کنید"این یعنی مخالفت با آن ها جایز نیست,پس چرا علی علیه السلام , حضرت زهرا و بعضی از صحابه با آن ها بیعت نکرد؟؟؟

    در تاریخ می خوانیم که:

    اما عده ای از اصحاب و بزرگان قوم از جمله عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار ین یاسر، براء بن عازب و ابی بن کعب با وی بیعت نکردند و جانب امام علی (ع) را گرفتند

    (سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص ۶۲، چاپ دار الفکر، لبنان ؛ تاریخ یعقوبی، ۲/۱۲۴-۱۲۵؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ۲، ج۲، ص۴۴۳، چاپ استقامت ، قاهره؛ مسند احمد، ج۳،ص۱۵۶ (هامش)،چاپ دار الصادر)

    همچنین در تاریخ گزارش شده است که علی (ع) تا زمانی که فاطمه در قید حیات بود بیعت نکرد، ولی وقتی دید مردم از او روی برتافتند مجبور به مصالحه با ابوبکر شد(طبری، تاریخ الامم والملوک، ۲/۴۴۸ ، چاپ استقامت ، قاهره)

    و به تصریح مسند احمد ۱/۵۵ و طبری ۲/۴۶۶ این عده در خانۀ حضرت زهرا (س) اجتماع کرده و از بیعت با ابوبکر سر باز زدند.


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2479
    نوشته
    929
    تشکر
    1,108
    مورد تشکر
    4,595 در 919
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    از طرفی می خوانیم که:

    پیامبر اکرم درباره حضرت زهرا می فرماید:
    فاطمة بضعة منّي فمن أغضبها أغضبني‏
    فاطمه پاره تن من است هر كه او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.

    « الجامع الصغير: 2/ 360- صحيح البخاري ج 6، ص 158 و...............

    البته حدیث مذکور در چندین کتب معروف اهل سنت وارد شده است که به جهت اختصار از بردن نام کتاب پرهیز می شود

    از طرفی دیگر داریم که:

    «فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ».
    فاطمه دختر رسول خدا صلّی الله علیه [وآله] وسلم غضب‌ ناک گردید و از ابوبکر روی گرداند و تا پایان عمر به همین شکل باقی ماند.

    صحيح البخارى: 4/42، ح 3093، كتاب فرض الخمس، ب 1 ـ باب فَرْضِ الْخُمُسِ .

    و نيز در روايت ديگري بخاري نقل مي‌كند :

    فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْر فِي ذَلِكَ - قَالَ - فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ .
    فاطمه از ابوبکر روی گرداند و تا پایان عمر با او سخن نگفت.

    صحيح البخارى: 5/82، (ص 802 ح 4240) كتاب المغازى، ب 38 ـ باب غَزْوَةُ خَيْبَرَ

    با وجود این روایات که در کتب اهل سنت وارد شده است,چطور پیامبر اکرم می فرماید به ابوبکر و عمر اقتدا کنید,چطور امکان دارد کسانی که حضرت زهرا را ناراحت کردند,پیامبر دستور دهد که به آنها اقتدا کنید

    با وجود احادیث مذکور که ثابت شد حضرت زهرا از خلفا ناراضی بوده است و از آن ها غضبناک بوده است، ایا این حدیث نبوی که "ان الله یغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها" خداوند با غضب فاطمه غضب می کند و با خشنودی او خشنود می شود ، شامل حال خلفا نمی شود ؟

    حدیث" ان الله یغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها" خداوند با غضب فاطمه غضب می کند و با خشنودی او خشنود می شود,در کتب زیر وارد شده است

    كنزالعمال، ج 12، ص 111؛ المستدرك علی الصحیحین، ج 3، ص 167؛ الصواعق المحرقه، ص 175؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 203؛ الاصابه، ج 4، ص 378؛ و اسدالغابه، ج6، ص 224.


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2479
    نوشته
    929
    تشکر
    1,108
    مورد تشکر
    4,595 در 919
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اگر کسی به کتب اهل سنت مراجعه کند می بیند که ابوبکر و عمر بینشان اختلاف نظر بود,حالا پیامبر اکرم چگونه با وجود این اختلافات دستور می دهد که به این دو اقتدا کنید

    عن عمر بن يحيى الزرقي قال : أقطع أبو بكر طلحة ابن عبيد الله أرضا وكتب له بها كتابا ، وأشهد له بها ناسا فيهم عمر ، فأتى طلحة عمر بالكتاب فقال : اختم على هذا : فقال : لا أختم ، أهذا كله لك دون الناس ! قال فرجع طلحة مغضبا إلى أبي بكر فقال : والله ! ما أدري أنت الخليفة أم عمر ! قال : بل عمر ولكنه أبى ( أبو عبيد في الأموال ) .


    الأموال ـ قاسم بن سلام ـ ج 2 ، ص 145 ، باب الإقطاع ، حديث 590 ؛ کنز العمال ج 12 ، ص 546 ،باب فضائل الفاروق ، حديث 35738 ( به نقل از أبوعبيد قاسم بن سلام در کتاب الأموال ) .

    عمر بن يحيى زرقي مي گويد : ابو بكر به طلحة بن عبيد الله زميني داده بود و سندي هم براي طلحه نوشته بود و براي تثبيت اين مطلب عده اي از مردم را شاهد گرفت که يکي از آنها عمر بود ، طلحه نزد عمر آمد و به او گفت : پاي اين سند مهر بزن ، عمر گفت : مهر نمي زنم ، آيا کل اين زمين مال توست و ديگران در آن سهمي ندارند ! عمر بن يحيى مي گويد:‌ طلحه خشمگين شد و با همان حال نزد ابوبکر رفت و گفت: به خدا قسم من نمي دانم تو خليفه اي يا عمر ؟ ابوبکر گفت : ( در حقيقت) عمر خليفه است ولي از مهر زدن پاي سند امتناع کرد .

    مشابه این داستان در کتب زیر هم آمده است

    تاريخ مدينة دمشق ـإبن عساکر ـ ج 9 ، ص 194 ، ترجمه أقرع بن حابس بن عقال رقم 797 ؛ کنز العمال ج 12 ، ص 583 ، باب فضائل الفاروق ، حديث 35812 و 35813 ،‌ باب مسند عمر ،

    نظر عمر درباره ابوبکر

    إنه بلغني ان قائلا منكم يقول والله لو مات عمر بايعت فلانا فلا يغترن امرؤ أن يقول إنما كانت بيعة أبي بكر فلتة وتمت الا وانها قد كانت كذلك ولكن الله وقى شرها ...

    صحيح البخاري ج 8 ، ص 25 و 26 ، کتاب المحاربين من اهل الکفر و الرده ، باب رجم الحبلى من الزنا إذا أحصنت .

    عمر مي گويد :
    به من خبر داده اند که يکي از شما گفته است : اگر عمر بميرد با فلاني بيعت مي کنم ، فردي شما را گول نزد و بگويد : بيعت با ابوبکر لغزشي بود و تمام شد ، بله آگاه باشيد که بيعت با ابو بکر لغزش بود وليکن خداوند شرّش را دفع نمود ...

    داستان زیر هم می رساند که عمر و ابوبکر چقدر با هم اختلاف داشتند

    ولما بلغ الخبر أبا بكر وعمر رضي الله عنهما قال عمر لأبي بكر رضي الله عنه إن خالدا قد زنى فارجمه قال ما كنت لأرجمه فإنه تأول فأخطأ قال فإنه قتل مسلما فاقتله به قال ما كنت لأقتله به إنه تأول فأخطأ قال فاعزله قال ما كنت لأشيم سيفا سله الله عليهم أبدا

    وفيات الأعيان ج6 ، ص 15 ، حرف الواو ، ذيل ترجمه وثيمة ابن الفرات رقم 769 ، که در رقم 294 ( ذيل رقم 769 ) داستان مالک بن نويرة را ابن خلکان نقل مي کند .

    ابن خلکان نقل مي کند : وقتي كه خبر زناي خالد بن وليد با همسر مالک بن نويرة به ابوبکر و عمر رسيد ، عمر به ابوبکر گفت : خالد زنا کرده است او را سنگسار کن . ابوبکر گفت من او را سنگسار نمي کنم او مجتهدي است که در اجتهادش به خطا رفته است.عمر به ابوبکر گفت: او مسلماني را کشته است،او را بکش (به قتل برسان ، اورا قصاص کن) ، ابوبکر گفت : او را نمي کشم او مجتهدي است که در اجتهادش به خطا رفته است.عمر به ابوبکر گفت : پس او را عزل کن . ابوبکر جواب داد : من شمشيري را که خداوند بر سر آنان از نيام بيرون کشيده است هيچ وقت در غلاف نمي کنم .


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2479
    نوشته
    929
    تشکر
    1,108
    مورد تشکر
    4,595 در 919
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    چگونه پیامبر اکرم دستور اقتدا به عمر را می دهد,در حالی که عمر حتی ساده ترین احکام را نمی دانست

    به عنوان مثال و برای اختصار در این مورد فقط به دو حدیث معتبر و صحیح از کتب اهل سنت اکتفا می کنم.

    إنّ رجلا أتى عمر فقال: انى اجنبت فلم أجد ماء. فقال: لا تصل. فقال عمار: أما تذكر يا أمير المؤمنين! اذ انا وانت في سرية فاجنبنا فلم نجد ماء. فاما انت لم تصل وأما انا فتمعكت في التراب وصليت فقال النبى صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏سلم : «انما يكفيك أن تضرب بيديك الارض ثمّ تنفخ ثمّ تمسح بهما وجهك وكفيك» فقال عمر: اتق اللّه يا عمار! قال: إن شئت لم أحدث به

    مردی نزد عمر رفت و به او گفت: «من جنب شده ¬ام و آبی برای غسل پیدا نکرده ¬ام». عمر گفت: نماز نخوان! عمّار آن جا بود و حکم رسول خدا را در مورد تیمم به او گوشزد کرد

    صحيح مسلم، ج 1 ص 280، كتاب الحيض، باب 28، ح 112
    سنن ابن ماجه، ج 1 ص 188، كتاب الطهارة وسننها، باب 91، ح 569.
    سنن النسائی ج 1 ص 134
    و...........


    ---------
    عمر کسی بود که در معانی بعضی از کلمات قرآن جاهل بودند, بنا بر اين آيا پيامبر صلى اللَّه عليه وآله‏ در مورد كسى كه اين گونه باشد، دستور مى‏ دهد كه از او به طور مطلق اقتدا شود؟

    انس گويد: عمر در حاليكه نشسته بود در ميان اصحابش تلاوت كرد اين آيه را" {فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا وَحَدَائِقَ غُلْبًا وَفَاكِهَةً وَأَبًّا} [عبس: 28] سپس گفت تمام اين ها را شناختيم پس ابا چيست گويد: و در دستش عصائى بود كه بزمين ميزد پس گفت به خدا قسم كه كار زور و دشواريست پس اى مردم بگيريد آنچه را كه براى شما بيان شده و عمل كنيد به ان و آنچه را كه نشناخته ايد پس آنرا به پروردگارش واگذاريد.

    حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدٍ التَّمِيمِيِّ، أَنْبَأَ يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، أَنْبَأَ حُمَيْدٌ، عَنْ أَنَسٍ، وَحَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنِي أَبِي، ثنا إِسْحَاقُ، أَنْبَأَ يَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ سَعْدٍ، ثنا أَبِي، عَنْ صَالِحِ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، أَنَّ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، أَخْبَرَهُ أَنَّهُ سَمِعَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، يَقُولُ: {فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا وَحَدَائِقَ غُلْبًا وَفَاكِهَةً وَأَبًّا} [عبس: 28] قَالَ: فَكُلُّ هَذَا قَدْ عَرَفْنَاهُ فَمَا الْأَبُّ، ثُمَّ نَقَضَ عَصًا كَانَتْ فِي يَدِهِ فَقَالَ: «هَذَا لَعَمْرُ اللَّهَ التَّكَلُّفُ اتَّبِعُوا مَا تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ هَذَا الْكِتَابِ»

    هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ ".


    [التعليق - من تلخيص الذهبي] 3897 - على شرط البخاري ومسلم المستدرک ج2 ص559

    الكتاب: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل/المؤلف: أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد، الزمخشري جار الله (المتوفى: 538هـ)/الناشر: دار الكتاب العربي - بيروت/الطبعة: الثالثة - 1407 هـ/عدد الأجزاء: 4/[ترقيم الكتاب موافق للمطبوع وهو ضمن خدمة مقارنة التفاسير]/الكتاب مذيل بحاشية (الانتصاف فيما تضمنه الكشاف) لابن المنير الإسكندري (ت 683) وتخريج أحاديث الكشاف للإمام الزيلعى] /الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل ج 4 ص705 سوره عبس آیات 32 الی 41

    الكتاب: تاريخ بغداد/المؤلف: أبو بكر أحمد بن علي بن ثابت بن أحمد بن مهدي الخطيب البغدادي (المتوفى: 463هـ)/المحقق: الدكتور بشار عواد معروف/الناشر: دار الغرب الإسلامي - بيروت/الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2002 م/عدد الأجزاء: 16/أعده للشاملة/ مصطفى الشقيري/[ترقيم الكتاب موافق للمطبوع، وهو مشكول الأحاديث، ومضاف لخدمة التراجم]/ تاریخ بغداد ج13ص421 باب علی بن عبدالله بن جعفر نجیح


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2479
    نوشته
    929
    تشکر
    1,108
    مورد تشکر
    4,595 در 919
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اگر پیامبر اکرم فرموده بود"به ابوبکر و عمر اقتدا کنید"چرا در روز سقيفه به چنين حديثى استدلال نشده است‏

    از طرفى، اگر حديث اقتدا از پيامبر خدا بود، به طور قطع ابوبكر در روز سقيفه به آن استدلال مى‏كرد؛ ولى در هيچ يك از كتاب‏هاى حديثى و تاريخى نقل نشده است كه ابوبكر به آن حديث بر مردم استدلال كرده باشد؛ يعنى اگر چنين حديثى وجود خارجى مى‏ داشت، قطعاً نقل شده و شهرت مى‏ يافت، همان گونه كه قضيّه سقيفه و نزاع و ستيزه‏اى كه در آن روز رخ داده در كتاب‏ها نقل شده است.

    فراتر اين كه، در هيچ موقعيّتى نيافتيم كه ابوبكر به آن حديث استدلال كرده باشد.


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2479
    نوشته
    929
    تشکر
    1,108
    مورد تشکر
    4,595 در 919
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اقرار ابوبکر به عدم صلاحیتش برای خلافت

    بعد از آن كه با ابوبكر به عنوان خليفه بيعت شد، رو به حاضرين كرد و گفت:أقیلونی فلست بخیرکم--«بيعت با مرا فسخ كنيد، فسخ كنيد؛ زيرا كه من بهترين شما نيستم ...»

    الامامة والسياسه: 1/ 20، الصواعق المحرقه: 11، الرّياض النّضره: 1/ 251- 253، كنز العمّال: 5/ 252، حديث 14108.

    اگر کسی بگوید ابوبکر این گفتار را از شدت ورع و تواضع زد در جوابش می گوییم

    اگر خلافت واقعا حق ابوبکر بوده است,دیگر گفتن این حرف ها معنا ندارد,خلافت که تعارف بردار نیست,خلافت بر مسلمانان یک مساله ای مهم و اساسی است,ضمن این که طبق آیات قرآن خلیفه باید از جانب خدا تعیین شود نه مردم

    ضمن این که در کتب اهل سنت آمده است که:

    «كانت بيعة أبي بكر فلتة، وقي المسلمين شرّها، فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه‏
    و آن گاه كه عمر به خلافت رسيد، طى سخنانى گفت: بيعت با ابوبكر كارى ناگهانى و بى‏ انديشه بود كه مسلمانان از شرّش در امان ماندند. پس اگر كسى به همچو بيعتى بازگشت او را بكشيد

    صحيح بُخارى: 6/ 2505، تاريخ الخلفاء: 67.


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2479
    نوشته
    929
    تشکر
    1,108
    مورد تشکر
    4,595 در 919
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اما راویان حدیث اقتدا به نظر علمای اهل سنت افرادی ضعیف و غیر قابل اعتماد هستند,که به طور خلاصه به بررسی چند تن از این راویان می پردازیم

    1- عبدالملك بن عمير

    وكيع از سُفيان، از عبدالملك بن عمير، از فردى كه مولاى‏ ربعى بن خراش بود، از ربعى بن خراش، از حذيفه براى ما نقل مى‏ كند كه ما در حضور پيامبر صلى اللَّه عليه وآله‏ نشسته بوديم كه حضرتش فرمود:

    «نمى‏ دانم چه قدر در ميان شما هستم. به آن دو فردى كه پس از من هستند اقتدا كنيد- و به ابوبكر و عمر اشاره كرد- و به پيمان عمّار تمسّك كنيد و آن چه را كه ابن مسعود براى شما نقل كرد، تصديق كنيد»( 1)

    نظر عالمان رجالی اهل سنت درباره این شخص

    احمد مى‏ گويد: با وجود نقل‏ روايات اندك، مضطرب الحديث(2) است. از او بيش از پانصد حديث نديدم كه در بسيارى از آن ها خطا و اشتباه كرده است‏(3)

    احمد بن حنبل در مورد ديگرى نيز گفته است: او ضعيف است و خطا مى‏ كند(4)

    ابن مَعين در مورد او مى‏ گويد: مخلّط (5) است‏(6)

    ابن حجر عسقلانى در وصف عبدالملك مى ‏گويد: او مدلِّس(7) بود(8)

    2- سالم بن علاء مرادى

    سعيد بن يحيى بن سعيد اموى، از وكيع، از سالم بن علاء مرادى، از عمرو بن هرم، از ربعى بن خراش، از حذيفه نقل مى ‏كند كه مى ‏گويد:

    حضور پيامبر صلى اللَّه عليه وآله‏ نشسته بوديم حضرتش فرمود:

    «نمى‏ دانم چقدر در ميان شما خواهم بود».

    آن گاه در حالى كه اشاره به ابوبكر و عمر مى ‏كرد فرمود: «پس از من به آن دو اقتدا كنيد»(9)

    ذهبى در ميزان الاعتدال‏ درباره سالم بن علاء مرادی مى‏ گويد: ابن مَعين و نَسايى او را ضعيف دانسته ‏اند(10)

    در كتاب‏ لسان الميزان‏ آمده است: عُقَيلى او را ذكر كرده و ابن جارود وى را ضعيف دانسته است‏(11)

    3-عمر بن هرم

    يكى ديگر از راويانی که حدیث اقتدا را نقل کرده است عمرو بن هرم است كه قَطّان او را ضعيف دانسته است‏(12)

    4- وكيع بن جَرّاح‏

    رجال‏ شناسان او را مورد طعن و عيب قرار داده ‏اند(13)

    5- مولاى ربعى بن خراش

    برخى اين فرد را با نام هلال، مولاى ربعى ذكر كرده ‏اند در حالى كه اين شخص مجهول و ناشناخته است و اصلًا معلوم نيست كه او كيست‏.(14)

    پی نوشت ها:

    (1) مسند احمد: 6/ 533.

    (2) يعنى كسى كه احاديث مضطرب نقل مى‏ كند. حديث مضطرب‏حديثى است كه متن يا سندش به گونه‏ هاى مختلف نقل شده باشد، به گونه اى كه شكل اصلى و واقعى آن مشخص نشود.

    (3) تهذيب التهذيب: 6/ 360 و منابع ديگر

    (4) ميزان الاعتدال: 4/ 406

    (5) در اصطلاح حديث‏شناسى، مخلّط به كسى گويند كه اهميّت نمى ‏دهد از چه كسى نقل كند و صحيح و ناصحيح را با هم مخلوط مى‏كند و نقل مى ‏نمايد.

    (6) ميزان الاعتدال: 4/ 406، تهذيب التهذيب: 6/ 360

    (7) مدلّس: يعنى كسى كه تدليس مى‏كند وعيب را مى‏ پوشاند.

    (8) تقريب التهذيب: 1/ 618

    (9) سنن تِرمذى: 5/ 375، كتاب مناقب، باب مناقب ابى بكر و عمر، حديث 3683.

    (10) ميزان الاعتدال: 3/ 166

    (11) لسان الميزان: 3/ 8.

    (12) ميزان الاعتدال: 5/ 349

    (13) ميزان الاعتدال 7/ 127.

    (14) الإحكام في اصول الأحكام: 6/ 809.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi