۩๑ ۩ ๑ ۩ برخی مصائب وارده به امام صادق (ع) ۩๑ ۩ ๑ ۩
در ابتلا و گرفتارى اهل دين همين بس كه اصولاً ميان دين و دنيا پرستى يك نوع برخورد و تضاد وجود دارد و كمتر ديده شده است كه ميان اين دو الفت و سازگارى بوجود آيد و اگر اين تضاد و برخورد نبود ، تقيه ديگر موردى نداشت و آن همه مصيبت و ناملايمات متوجه اهل بيت نمى گرديد.
پس وجود اختلاف و نزاع بين اهل بيت و امويان و عباسيان در واقع امر شگفتى نبوده و نيست؛ زيرا اهل بيت آئينه تمام نماى دين و اينان نمونه بارز و آشكار دنيا پرستى بوده اند.
مروانيان و عباسيان خوب مى دانستند كه برنده نهائى در اين نزاع و كشمكش، سرانجام امام صادق (ع) است و رهبر واقعى مردم هموست ، هر چند كه او سكوت كند و بظاهر پيكار ننمايد؛ زيرا چه بسا كه سكوت امام، خود جنگى بى امان و يا بهترين نوع مبارزه به حساب مى آمد و احياناً سكوت، خود جواب تلقى مىشود كه مثلى گويد: جواب ابلهان خاموشى است .
از اين رو مى بينيم سلاطين در هر فرصتى مزاحمتهاى گوناگونى متوجه امام مى كردند و بر كنار بودن امام، اشتغالش به عبادت خدا و پرداختن به تعليم و تربيت و اشاعه فرهنگ ، مانع از اين نبود كه آنان به امام آزاد و اذيت رسانند؛
زيرا همين اشتغالات سازنده، سلاح برنده اى بود كه مى توانست ريشه دشمن را از بن بركند. چون پديده دين چيزى است كه مردم بطور فطرى به آن اقبال دارند و هر چه مقام معنوى امام بالاتر رود، نيروى دين شكوهمندتر مىگردد و هرگاه جبهه دين قوىتر شود، شكست اهل دنيا حتمى است .
البته اگر امويان در ميان خود درگيرى و كشمكش نمى داشتند ، هرگز امام صادق (ع) را زنده نمى گذاشتند، چنانكه به حيات پدران آن حضرت خاتمه دادند و گويا فرزندان اميه نوبت را به پسر عموهاى نزديكتر او دادند. به عبارت ديگر آزار و اذيت به اهل بيت مانند ميراثى از بنى اميه به بنى عباس منتقل گرديد كه : «اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض»!