❤ |
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
❤ |
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
❤ |
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
❤ |
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
❤ |
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
❤ |
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
❤ |
آه پائيز ! آه پائيز!
پائيز نامهربان
پائيز غم انگيز
توهم مثل روزگار
با من مهربون نبودي
توهم خنجر زدي به دل دردمندم
و بيرحمانه عزيزترينم را ازمن گرفتي
همراه با بادهاي سوزنده ات
پرستوي غريب مرا بردي
تاج غرورم ٬ مايه عزت و افتخارم
پدرم ٬گلم ٬اميدم ٬ عشقم
تمام سرمايه ام ٬ همه هستي ام را
چه راحت همراه با برگهاي خزان زده ات بردي
و اينک من ٬ خسته ٬تنها ٬افسرده
خزان زده ترين باغ هستي ام
که اميدي به بهاري شدن دوباره ندارم
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
بازهم پائيز ! پائیز غم انگیز!
پائیز غارتگر! پائیز بی رحم !
آهای روزگار ! چه کردی بامن ؟!
چه کردی با دل من ؟!
هیچ میدانی از پس آن کوچ پائیزی
تمام سرمایه زندگیم ،تمام غرورم
تمام شکوهم ، تمام شادی هایم
تمام لبخندهایم ، به تاراج خزان رفته ؟!
نمیدانم چند خزان دیگر باید بگذرد
تا این زخم التیام پیدا کند؟!
نمیدانم چند خزان باید بگذرد
تا من دوباره طعم آغوش گرم پدر را بچشم؟!
نمیدانم تاکی باید دستهای خسته ام
برگهای خفته بر مزار پدر را کنار بزند؟!
نمیدانم تا کی باید اشکهای گرمم
سنگ مزار عزیزترینم را بشوید؟!
فقط میدانم که سخت دلشکسته ام.....
و از این همه پائیز بی بهار خسته ام....
وتو ای خوب ! ای مهربان ! ای پدر!
توکه همراه با رقص برگهای زرد پائیز
شادمان و سبکبار به آسمانها پرکشیدی
هیچ میدانی که تمام فصل های زندگی دخترت
با رفتن تو، در خزان خلاصه شده است ؟!
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
فصل خوب تغییر
کافی است دردهای پاییز را چون شاعری که می گوید:
«پاییز بهاری ست که عاشق شده است.»
از جنس عشق ببینی تا شور و شوق طبیعت
و تغییر رنگ ها بهانه ای شود تا تو نیز حالِ دلت
را به حالی دیگر تغییر دهی.
حالی که در آن کمی از روزمرگی ها و کسالت ها
و عادت های زندگی دور شوی...
کمی در میان دغدغه های هر روزت سراغی هم از
پنجره بگیری و در قابی که خداوند زیباترین
نقاشی های طبیعت را خلق کرده است
به تماشای شکوهِ طبیعت بنشینی.
باران که گرفت سراغی از آسمان بگیری، باران بهانه ای
است که تو دستت را در دستان آسمان بگذاری...
حتی گاهی از چارچوب دیوارها دور شوی و جایی بروی
که تنها حصارِ میان آسمان و زمین خودت باشی.
می بینی پاییز، هزار حرف و هزار راز ناگفته دارد.
تنها کافی است از دلِ تقویم ها و تاریخ ها، از حصار بسته
روزمرگی ها خودت را رها کنی تا آرام آرام رازهایش
را با تو در میان بگذارد...
تا بتوانی همراه با طبیعت، عشق را بچشی...
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)