صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 14 , از مجموع 14

موضوع: فطري بودن دين از ديدگاه معرفت شناسي

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,724
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : فطري بودن دين از ديدگاه معرفت شناسي


    معرفت انسانشناسي، معرفت خاصي است كه هر چند هدف كلي آن شبيه فلسفه و جامعه‏شناسي است، ولي نوع معرفتي كه به آن دست مي‏يابد، نوع خاصي است كه ويژگي آن را فقط در مطالعات انسانشناسي مي‏توان تحصيل كرد. در صورت لزوم مي‏توان انواع معرفت را به طور كامل ذكر كرد، اما در اينجا فقط به چند مورد اشاره‏اي گذرا خواهيم داشت.
    ما در انسانشناسي نه‏تنها جامعه خود را مي‏شناسيم و از جوامع ديگر اطلاع پيدا كنيم بلكه به احوال گذشتگان و شيوه زندگي آنها واقف مي‏شويم و سرچشمه آداب و رسوم و اعتقادات را در جوامع بشري مي‏شناسيم و با سرچشمه تمدن و خط سير فرهنگها و تمدنهاي مختلف آشنا مي‏شويم.
    از سويي شناخت انسان ـ يعني شناخت خويشتن كلي ـ از صفات و خصوصيات انساني است. هنوز امكانات بسياري در شناخت صفات و ويژگيهاي انسان موجود است كه براي درك بهتر از خويشتن و شناخت تواناييهاي او براي راهنمايي و انتخاب راه آينده (اينكه به كجا خواهد رفت و چگونه به آنجا خواهد رسيد) و نيز در پيشرفت انسانيت به او كمك خواهد كرد.
    بنابراين، انسانشناسي مانند ساير رشته‏هاي علوم، نه تنها باعث ارضاي فهم آدمي مي‏شود، بلكه هدفهاي بهتري نيز براي بشر دربر دارد. با شناخت انسان و جامعه او قادر خواهيم بود مسائل خاص او را نيز درك كرده و با مسائل مربوط و مشكلات ناشي از زندگي اجتماعي آشنا شده و حتي با آنان مبارزه كنيم. دانش انسانشناسي داراي جوابهاي كمّي مي‏باشد ولي روشنايي و تابشي كه از حقيقت و منطق بر بسياري از سؤالات مي‏تابد، جوابهاي كيفي نيز به آدمي مي‏دهد، براي مثال: آيا يك رفتار كلي براي بشريت وجود دارد؟ آيا وجود خانواده ضروري است؟ آيا يك سيستم خويشاوندي در جامعه مورد نياز است؟ آيا روشهاي بهتري براي پيشرفت تفكر مردم يا پرورش كودكان وجود دارد؟ آيا روش بهتري از اسلوبهاي كنوني استفاده از منابع طبيعي و محيط زيست كه در اين دوره شاهد آن هستيم وجود دارد؟ آيا صفات و ارزشهاي انساني و نظارت در سيستمهاي اجتماعي جوامع مختلف يكسان است تا بتوان از آن يك مجموعه قانون جهاني و عمومي به وجود آورد؟ آيا غريزه اوليه براي ايجاد قلمروهاي ديكتاتوري وجود دارد يا عامل پرقدرتي، رسيدن به اين اهداف را غيرممكن مي‏سازد؟ آيا خشونت در همه جا وجود دارد؟ آيا جنگ يك پديده طبيعتي است؟ روزي كه بشر قادر شود كرات ديگر را تحت استعمار و سيطره خود درآورد، كدام يك از تجربه‏ها و يا قوانيني را كه در نتيجه دوميليون سال زندگي ـ از عصر يخبندان تا دوره كنوني ـ به دست آورده است، بايد با خود به آنجا برد؟
    انسانشناسان اطلاعاتي كلي درباره اينكه انسان اوليه چگونه بوده است و چگونه زندگي مي‏كرده است (حتي افكار آنچه خلق و ابداع كرده‏اند و مذهب و اعتقادات آنها را) به دست آورده و مشخص ساخته‏اند. آيا بايستي در آينده منتظر تغيير و تحول در قدرت فيزيكي بشر و يا سيماي قدرت فكري او باشيم؟ آيا بشر در حال حاضر از نظر بيولوژي كامل است و از نظر تكامل به حد نهايي خود رسيده است؟ اصولاً انسان چيست؟ آيا آن طوري كه گروهي از جانورشناسان گفته‏اند يك ميمون انسان‏نما است؟ چه چيزي باعث شد كه او را از دنياي حيوانات جدا سازند؟ آيا به دليل اين بود كه از ابزار استفاده مي‏كرد؟ يا به دليل توسعه و رشد قدرت تكلم؟ يا به دليل تمايل او نسبت به مذهب؟ يا به دليل حسن كنجكاويش؟
    همه اينها مطالبي است كه تخصصهاي مختلف انسانشناسي مي‏خواهد به آن پاسخ دهد، امّا اينگونه نيست كه ادعا كنيم تنها متخصصين دانش انسانشناسي هستند كه در پژوهشهاي خود جواب اين پرسشها را پيدا كرده‏اند، يا اينكه مدعي شويم علم انسانشناسي، پاسخهاي قاطع براي اين سؤالات پيش‏بيني نموده است، امّا مي‏توانيم بگوييم تمامي اين سؤالات پايه اوليه علم انسانشناسي را تشكيل مي‏دهد و بعلاوه، پيدا كردن پاسخهاي قانع كننده براي اينگونه پرسشها بدون مطالعه انسانشناسي غيرممكن است و كمك و ارتباط دانش انسانشناسي در تحقق اهداف عمده درباره رفتار و ماهيت انسان را مي‏توان با توسعه و رشد آن به عنوان يك نظام دانشگاهي كه هنوز در نخستين گامهاي آن هستيم، مشاهده كرد.
    بعلاوه، روش و مفهوم دانش انسانشناسي، اثر قابل توجهي بر علوم طبيعي ـ بيولوژي و ساير رشته‏هاي علوم انساني مانند: روانكاوي و روانشناسي، سيستمهاي بازرگاني و نظام سياسي بر جاي گذاشته است، علاوه بر اينكه، مفاهيمي از قبيل فرهنگ ابتدايي، نسبيت فرهنگي، روش مقايسه‏اي، شوك يا ضربه فرهنگي و تهاجم فرهنگي، مدت زيادي نيست كه در حيطه قلمرو انسانشناسي شناخته شده‏اند.


    امضاء

  2. تشكرها 2

    parsa (19-03-2010), نرگس منتظر (14-03-2010)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #12

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,724
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : فطري بودن دين از ديدگاه معرفت شناسي


    انسانشناسي تكاملي
    در 150 سالي كه از پيدايش انسانشناسي مي‏گذرد، از مباحثي كه بيش از هر چيز مورد توجه انسانشناسان قرار گرفته است، فرضيه تكامل مي‏باشد. فرضيه تكامل نه‏تنها در مباحث اجتماعي و فرهنگي و حتي تكامل تاريخي مورد عنايت قرار گرفته، بلكه اصولاً مبحث انسانشناسي تكاملي، خود به اندازه تمامي مباحث ديگر انسانشناسي مورد بحث و مجادله بوده است. مبحث تكامل از انسانشناسي به ساير رشته‏ها و از آن جمله علوم حوزوي نيز راه يافته است. از اساتيد حوزوي كه درباره تكامل بحث كرده‏اند، مي‏توان از آقاي مشكيني و شهيد مطهري نام برد كه در اينجا به ذكر برخي از نظريات آنها مي‏پردازيم.
    شهيد مطهري در رساله‏اي كوتاه به نام "تكامل اجتماعي انسان"، تكامل را به تكامل طبيعي و تكامل اجتماعي (كه شامل تكامل فرهنگي نيز مي‏شود) تقسيم نموده است. تكامل طبيعي مورد نظر ايشان، عبارت از تكاملي است كه جريان طبيعت، بدون دخالتِ خواست انسان به وجود آورده است. وي بر اين عقيده است كه به اين جهت ميان انسان با ساير حيوانات تفاوتي نيست، يعني يك سير طبيعي جبري و قهري، هر حيواني را به يك مرحله‏اي رسانده است و انسان را هم همين جريان به مرحله‏اي كه امروز ما او را انسان مي‏ناميم (و او را نوعي خاص در مقابل ساير انواع مي‏دانيم) رسانده است؛(5) اما تكامل اجتماعي يا تكامل تاريخي، يعني يك سير جذبه‏اي از تكامل، كه در اين سير جديد طبيعت به آن شكل دخالت ندارد، اين تكامل، اكتسابي است؛ يعني تكاملي كه انسان با دست خود آن را كسب كرده است و دوره به دوره هم آنها را از طريق تعليم و تعلم انتقال داده است نه از طريق وراثت".(6)
    از نظر شهيد مطهري، تكامل فرهنگي، اجتماعي، تاريخي و انساني، از نسلي به نسلي و از دوره‏اي به دوره‏اي و احيانا از منطقه‏اي به منطقه‏اي به وسيله ميراث فرهنگي انتقال پذيرفته و جز اين هم امكان نداشته است و تحقق اين امر به وسيله تعليم و تعلم ـ يعني ياددادن و ياد گرفتن ـ و در درجه اول به وسيله فن نوشتن بوده است، كه خود امري فرهنگي است؛ چنانكه قرآن مجيد نيز آن را مورد تأكيد قرار داده است (ن والقلم ومايسطرون)(7)
    در اينجا مفهوم ضمني مطلب را (كه خواندن و نوشتن از عناصر فرهنگي هر جامعه است) دانستيم. انسانيت انسان به فرهنگ وابسته است؛ يعني معرفت و شناخت، تا جايي كه حتي آدمي هنگامي به صورت انسان درآمد كه معرفت پيدا كرد؛ پس لازمه انسانيت، معرفت و شناخت است و معرفت و شناخت نيز امري اكتسابي است؛ يعني عاملي فرهنگي شمرده مي‏شود و نه امري ذاتي مبتني بر توارث.
    نتيجه آنكه از نظر اعتقادي، انسان و انسانيت پديده‏اي است كه درآن عامل فرهنگي بيش از هر عامل ديگري كارساز و مؤثر است و در نهايت تكامل اجتماعي يا فرهنگي انسان به وسيله ايجاد تمدن و پيشرفت در جهت كمال و تكامل است. تكامل اجتماعي نيز همانند تكامل طبيعي تدريجا روي داده است و امري خلق الساعه نبوده است.
    برخي از انسانشناسان بر اين انديشه تأكيد دارند كه: رقابت در به دست آوردن و آموختن و آموزش، موجب ايجاد تمدن مي‏گردد و انسان متمدن موجودي فرهيخته مي‏شود، چنانكه اسپنسر بر همين اعتقاد بود و مي‏گفت: رقابت موجود بين انسانها موجب تمدن مي‏گردد. به نظر او يك نظم طبيعي در جهان، باعث به وجود آمدن جوامع متمدن و پيشرفته‏تر و حتي جايگزيني نژادهاي عقب مانده مي‏گردد. اگر تكيه بر جنبه‏هاي نژادي در جامعه انساني باشد، بايد گفت اين نظريه كه به طور صريح در تئوري اسپنسر Spencer مطرح شده، موجب بي‏اعتباري نظريه وي گرديده است؛ اما نقش او در توجه به نظم سيستماتيكِ تغييرات فرهنگي و جهاني قابل توجه است.(8)
    مسأله مهمي كه در مقوله تكامل فرهنگي قرن نوزدهم جلب توجه مي‏كند و كاملاً بر انديشه‏هاي اسلامي مطابقت دارد، رد تئوري نژادگرايي است. در اين قرن تئوري "وحدت رواني"10 انسان كه مردم نقاط مختلف جهان را در منشأ و ريشه مشترك مي‏دانست مطرح شد و ضربه آخر را بر تئوري "برتري نژادي" وارد آورد، كه نهايتا انسانها را از نظر تواناييهاي ذاتي، هوش، انگيزه و پتانسيل فرهنگي بالقوه، يكسان فرض مي‏كرد. در اين عصر، انسانشناسان تكاملي براي توضيح تفاوتهاي فرهنگي، مفهوم تكامل را مطرح ساختند. تايلور E.Tylor و ديگر تكامل‏گرايان اين قرن، بر اين انديشه تأكيد داشتند كه پيشرفتهاي فرهنگي از طريق‏گذار از مراحل تكامل تحقق يافته است؛ هرچند تئوري تكامل يك خطي (يك جانبه) امروز جاي خود را به تكامل اجتماعي فرهنگي چند جانبه داده است، ولي اصل تكامل نفي نشده است و نظريه‏هاي نوتكامليان تا حد زيادي توانسته خلاء نظريه‏هاي قبلي را پُر نمايد.


    امضاء

  5. تشكرها 2

    parsa (19-03-2010), نرگس منتظر (14-03-2010)

  6. Top | #13

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,724
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : فطري بودن دين از ديدگاه معرفت شناسي


    تئوريهاي جديد بر اين اعتقاد تأكيد دارند كه انسان، در فطرت خود تمايل به تحول و دگرگوني و جهش به سمت كمال را داراست و همين مسأله است كه انسانشناسان را وادار به پذيرش تئوري: "انسان موجودي فرهنگي است" نموده كه در فرآيند تكامل قرار دارد همين تئوريها، تفاوتهاي كنوني را مربوط به عوامل مختلفي نظير: عوامل محيطي، منابع و امكانات، حركت و ايجاد ارتباط با ساير حوزه‏هاي فرهنگي و مناطق پيشرفته و مهمتر از آن، عوامل سازگاري11 و ادغام12 مي‏داند. به عبارت ديگر علت تفاوت جوامع با يكديگر اين است كه آنها حركت خودشان را در زمينه پيشرفت و توسعه، در نقاط مختلف با سرعت و با شدت متفاوت آغاز و دنبال مي‏نمايند، در حالي كه برخي از اين جوامع به سازمان اجتماعي پيشرفته‏اي دست يافته‏اند و برخي ديگر در مراحل اوليه رشد و پيشرفت هستند. مكتب نسبيت‏گرايي فرهنگي به ما خاطر نشان مي‏سازد كه با وجود زمينه‏هاي مشابه در فطرت انساني براي قبول پديده‏هاي فرهنگي، اختلافاتي در رفتارهاي فرهنگي مشاهده مي‏شود و اين خود نيز از ادله‏اي است كه انسانشناسان را در اين باور كه انسان موجودي فرهنگي ـ اجتماعي است، راسختر مي‏سازد.
    از ايرادات مهمي كه بر انسانشناسي تكاملي اوليه وارد آمده بود، اين است كه آنها در شكلهاي وسيع تكامل فرهنگي نقش افراد را در سيستم فرهنگي خود و وسعت زياد رفتار فرهنگي به وجود آمده در برخي جوامع را ناديده نگرفته‏اند، در نهضت نسبيت‏گرايي فرهنگي كه از ربع اول قرن بيستم به وجود آمد، اصولي مورد عنايت قرار گرفت كه قبل از آن انسانشناسي به آن بي‏توجه بود، از جمله اين اصول همين تئوري نسبيت فرهنگي است.
    فرانس بوآس Franz Boas ـ انسانشناس آلماني الاصل ـ به دنبال يافتن قوانيني بود كه رابطه بين اعمال فردي در جهت رضايت عموم و آداب و رسوم را مشخص مي‏سازد. او از نخستين انسانشناساني بود كه به اهميت نسبيت فرهنگي (پذيرش رفتارهاي اجتماعي مردم در فرهنگهاي مختلف كه براي پژوهشگر حالت بيگانگي دارند و اجتناب از پيشداوريهاي غلط و قضاوتهاي منفي و انديشه‏هاي قالبي) پي برد.
    روش بوآس، كه اكنون "دلبستگي يا علائق تاريخي" ناميده مي‏شود، به صورت گردآوري مجموعه‏اي از اطلاعات دقيق مردم‏نگاري مشخص مي‏گردد؛ بعلاوه بوآس بر اين عقيده تأكيد مي‏ورزيد كه افراد محصول سيستمهاي فرهنگي خود هستند و تأكيد مي‏نمود كه مفهوم فرهنگ، اساس دانش "انسانشناسي" مي‏باشد.
    نخستين انسان شناسان انگليسي، اطلاعات وسيعي در مورد جوامع فاقد خط و مكتوب جمع‏آوري نمودند كه مواردي چون خويشاوندي، ازدواج، رفتار جنسي، غذا، بازيها، لباس و مسكن را شامل مي‏شد و تصويري از تنوعات و تفاوتهاي فرهنگي را در هر منطقه به نمايش مي‏گذاشت. اينگونه تفاوتها را چگونه مي‏شد توجيه كرد؟ به موازات افزايش اطلاعات مردم‏نگاري، مقايسه "ميان فرهنگي"13 كليه جوامع شناخته شده، از نظر كليه صفات مشخصه آنها به شدت فزوني گرفت.
    در اثر همين مطالعات بود كه انسانشناسان متوجه شدند وجود صفات مشخصه و متمايز فرهنگي، نمي‏تواند دليل بر تفاوتهاي عمده در بين جوامع باشد. الگوهاي رفتاري مطالعه شده كه سازماندهي و طبقه‏بندي شده، نشانگر اين بود كه اين سازمانها، از يك گروه تا گروهي ديگر متفاوت است. اگر ويژگيها و استعدادهاي مشابه انساني منشأ رد اين اثرات بود، نبايد تفاوتهاي فرهنگي به وجود مي‏آمد و تمامي فرهنگها بايد يكسان و شكوفا عمل مي‏كردند. بدين‏ترتيب به منظور مقايسه جوامع و در نهايت مشخص ساختن تفاوتهاي فرهنگي، برخي از انسانشناسان شروع به بررسي شيوه‏هاي مختلفي كه براساس آنها انسانها خودشان را سازمان بخشيده بودند نمودند، كه نتايج حاصله اثرات بسيار زيادي در اين زمينه داشت.(9) نمونه‏هاي به دست آمده در مورد استعدادهاي بالقوه انسان در مطالعات انسانشناسي و مردم‏شناسي، مورد مطالعه زمينه‏هاي فرضيه‏اي ژان پياژه Jean Piaget دانشمند معاصر است كه امسال با صدمين سال تولد وي مصادف شده است.(10)


    امضاء

  7. تشكرها 2

    parsa (19-03-2010), نرگس منتظر (14-03-2010)

  8. Top | #14

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,724
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,626 در 2,115
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : فطري بودن دين از ديدگاه معرفت شناسي

    نمونه‏اي ديگر در زمينه پتانسيل فرهنگي انسان در جوامع مختلف، مشاهدات مارگرت ميد Margaret Meadانسانشناس معاصر در مورد بوميان ساموآ Samoa در جزيره پونيزي است. او مي‏گويد از آنجا كه احتمالاً اساس سن بلوغ انسان در ماهيت بيولوژيكي آن شكل مي‏گيرد، انتقال از كودكي به جواني بطور كامل فشار برانگيز و تنش آور نيست. به نظر او اگر رفتارها و ارزشها در فرهنگهاي مختلف با يكديگر متفاوت هستند، تجربه جواني نيز مي‏تواند چنين باشد. در حقيقت او متوجه شد كه دوره انتقال از كودكي به بلوغ، در مردم ساموآ مدت زمان نسبتا كوتاهي است. او يافته‏هاي خود را در كتاب مشهور خود "گذشت من بلوغ در ساموآ" گزارش نمود و بطوري كه گفته شد نتيجه گرفت كه برخلاف آنچه كه شهرت يافته است، سن بلوغ الزاما زمان فشار و تنش نيست، بلكه اين شرايط فرهنگي است كه چنين فرضيه‏اي را به وجود آورده است. وي با مطالعات تكميلي خود كه حاصل كار مردم نگاريهاي او بود، نظر داد كه نقش جنسيت و آثار شخصيتي (شخصيت به مفهوم كلي خود)، پديده‏هاي بيولوژيك نيستند. بطور كلي كيفيتهاي شكل‏پذيري هستند كه به شكل ايدئالهاي فرهنگي از طريق پرورش كودك ظاهر مي‏شوند؛ مثلاً مشخص گرديد كه در بخشي از گينه جديد، مردان داراي حالت تهاجمي كمتري بوده و بيشتر از زنان به پرورش كودكان اهميت مي‏دهند؛ در حالي كه در يك جامعه ديگر پسرها به صورت موجودات خشن و پرخاشگر و بيرحم پرورش پيدا مي‏كنند. نتيجه حاصل از مطالعات "مارگرت ميد" اين بود كه حقايق حيات و زندگي (Fact of life)، مانند بلوغ مي‏تواند به اشكال مختلف تظاهر كند و سرانجام اين نتيجه حاصل شد كه آنچه را كه دنياي مغرب زمين آن را "طبيعت انسان" مي‏نامد، در حقيقت جز يك "محصول فرهنگي" نيست.(11)
    نكته جالب در تحقيقات سالهاي اخير انسانشناسي اين است كه نظام روابط فرهنگي، خود متأثر از نظام روابط اجتماعي است كه ساختارهاي اجتماعي مثل: ساخت طبقاتي، ساختار خانواده و خويشاوندي و ساختار حكومت و ساختار اقتصادي جامعه بر آن تكيه دارد. بدين‏ترتيب مي‏توان بر اين امر تأكيد ورزيد كه: فرهنگ هرچند در انسانيت انسان عامل غالب است، اما خود به عنوان يك رويكرد حيات آدمي، قالبي از حيات اجتماعي و نظام روابط اجتماعي است.
    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پاورقيها:
    1 ـ مسائل فلسفه، ص 39 .

    11 - Batos, Ibid, p.41


    13 - Cross Cutural
    10 ـ ژان پياژه دانشمند سوئيسي در باره اينكه بسياري از ويژگيهاي انسان فرهنگي است و نه طبيعي و فطري، نمونه‏هايي از كودكاني كه از اجتماع و خانواده به دور بوده‏اند و در نتيجه، فاقد روحيه و تربيت خانوادگي و جامعه بوده‏اند، نشان داده است

    11 - Adaptation

    1 - Harris, The Rise of Anthropological Theory,: A History of Theories of Culture, New York, 1968

    12 - Integration

    10 - Psychic unity

    2 ـ الاسفار الاربعة، چاپ قـم، ج 1 ص 118 ـ 116 .

    2 - Langaess, Lewis, The Study of Culture, 1984

    3 ـ اين مقاله را كه محقق فرانسوي، آقاي تانگي دكونتون، در اكتبر 1958 در مجله Realite Femins lustration پاريس چاپ كرد، آقاي عليقلي بياني به فارسي ترجمه كرد و با مقدمه مرحوم بازرگان و توضيحات آقاي سيدهادي خسروشاهي، منتشر گرديد.

    3 - Mahdi, Ibn Khaldun

    4 - Hoebel, adamson, Anthropology: the study of man, New York, 1972,

    4 ـ متن نامه مورخه 30/8/1346 آن مرحوم در پاسخ نامه نگارنده.

    5 ـ مطهري، مرتضي؛ تكامل اجتماعي انسان؛ انتشارات اسلامي، ص 5

    5 ـ برهان شفا، ترجمه مهدي قوام صفري. ص 634.

    6 ـ رساله پولس رسول به قرنتيان، باب اول، ص 27.

    6 ـ همان

    7 ـ سوره قلم، آيه 1

    7 - Physical anthropology

    8 - Social anthropology

    8 - Bates, Daniel, G. Cultural Anthropoloty, 1990? , p.31

    9 - Bates, Ibid, p.36

    9 - Cultural anthropology

    --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    منبع: نشريه حوزه و دانشگاه/شماره 9


    امضاء

  9. تشكرها 2

    parsa (19-03-2010), نرگس منتظر (14-03-2010)

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi