صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 46

موضوع: از اشك عزا ديده ‏ها درياست ...ماتم جواد يا غم زهراست

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    گشته ای مردم، پژمرده و پرپر
    لاله ی سرخِ گلشنِ حیدر


    در میانِ حجره دست و پا می زد
    با لبِ عطشان ناله ها می زد

    از جفای آن بد طینتِ ناکام
    پیکرش مانده بی کفن بر بام


    لیکن از بال و پرِ ، پرنده ها
    سایبان دارد پیکرِ مولا

    آه و واویلا صد آه و واویلا
    زهرِ کینه شد ، قاتلِ مولا


    دل بسوزد بر آن سید عطشان
    بی سر و مجروح،بی کفن ،عریان

    یا ذبیح الله،مَولایَ ثارالله ...
    یوسف زهرا(س)،ابی عبدالله

    آه و واویلا صد آه و واویلا
    روز عاشورا کربلا غوغا



    شاعر : حاج امیر عباسی

    امضاء


  2. تشكرها 4



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    جواد اي پاره ي جگرم جواد عزيز من پسرم
    تشنه کامي روي خاکي اي ضياء دو عين
    زنده کردي تو برايم قصه ي حسنين

    آه و واويلا

    جواد ز سوز آتش غم جواد مزن دو لب تو به هم
    مي زني برقلب مادر آتشي بي حساب
    مي کني تو التماس از همسرت بهر آب

    آه و واويلا

    جواد جوان غيرتيم ببين که در چه حالتيم
    جدت آمد در کنارم مي زند بر سر
    روضه خوان است در بر تو اي گل پرپر

    آه و واويلا





    شاعر: رضا تاجیک

    امضاء


  5. تشكرها 4


  6. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    خاطره ی اولین زیارت نمیره یارب هیچوقت ز یادم
    وقتی تو صحنش قدم گذاشتم شد باورم زائر جوادم

    کرم آقای ما زبونزده
    صفای حرمش مثل مشهده

    یه روزی میاد که یه جامعه بخونیم ما تو صحن کاظمین
    بین روضه ها، یاد کربلا؛ حرمش بشه جنّت الحسین

    یا جواد یا جواد یا جواد باب المراد





    امضاء



  7. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    ای پدر یا رضا کن نگاهم
    حجره من شده قتلگاهم

    یا ابتا واویلتا

    بابا رضا جان بابا رضاجان
    حجره در بسته من دل شکسته

    گرد غربت به رویم نشسته
    کام عطشان دیده گریان
    بابا رضا جان بابا رضا جان

    من که عمری جفا با دلم شد
    یار نامهربان قاتلم شد

    شد تنم آب رفتم از تاب
    بابا رضا جان بابا رضا جان

    من جگر پارة مرتضایم
    من جواد ابن موسی الرضایم

    دیدم از یار رنج بسیار
    بابا رضا جان بابا رضا جان

    عاقبت در بهار جوانی
    گلشن عمر من شد خزانی

    کرده دشمن گریه بر من
    بابا رضا جان بابا رضا جان




    شاعر: غلامرضا سازگار
    امضاء


  8. تشكرها 4


  9. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض






    به تنگناي قفس ميزباني اش كردند
    فراق و زخم زبان مهرباني اش كردند

    جواد بود و تلافي جود و احسانش
    به سوز زهر و عطش قدر داني اش كردند

    به جشن مرگ عزيز بتول صف بستند
    نگه به خاتمه ي زندگاني اش كردند

    به خاك حجره كه از تاب درد مي غلتيد
    چه خنده ها كه به سوز نهاني اش كردند

    گلي كه اول شادابي و بهارش بود
    گرفته آن همه گلچين خزاني اش كردند

    شرار و آه دلش را كسي نمي فهميد
    كه پاره هاي جگر همزباني اش كردند

    ميان رقص كنيزان شهادتين مي خواند
    چگونه بدرقه اي آسماني اش كردند

    علي اكبر سلطان توس را كشتند
    كه گريه اهل سما بر جواني اش كردند


    به جاي فاتحه مشغول كف زدن گشتند
    به پاي كوبي خود نوحه خواني اش كردند

    به آفتاب روي بام خانه اش دادند
    خدا گواه است كه نامهرباني اش كردند

    كبوتران همه پرهاي خود به هم دادند
    شدند هم قسم و سايباني اش كردند

    گهي ز ماتم او سر به زير پر بردند
    گه استلام لب ارغواني اش كردند




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  10. تشكرها 3


  11. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض






    از بس که پای تا سرم آتش گرفت و سوخت
    شیرازه های پیکرم آتش گرفت و سوخت

    آتش ز جان سوخته ام شعله می کشد
    از آن زمان که مادرم آتش گرفت و سوخت

    از کودکی ز خاطره ی رنج مادرم
    تا پای مرگ خاطرم آتش گرفت و سوخت

    زهرم دهید باز، مگر راحتم کنید
    در کنج حجره بسترم آتش گرفت و سوخت

    مثل کبوتری که فقط بال و پر زند
    این بازمانده ی پرم آتش گرفت و سوخت


    از احتضار من پسرم شد به اضطرار
    وای از دلش که در برم آتش گرفت و سوخت

    خواهر نداشتم که عزاداری ام کند
    از راه دور دخترم آتش گرفت و سوخت


    جسم مذاب را چه غم از هُرم آفتاب
    خورشید هم ز پیکرم آتش گرفت و سوخت

    این چند ساعتی که عطش را چشیده ام
    با یا حسین، حنجرم آتش گرفت و سوخت


    دل پای مرگ حضرت لیلا به ناله گفت:
    مجنون منم که دلبرم آتش گرفت و سوخت

    انگار می شنیدم عزای رباب را
    می گفت: کام اصغرم آتش گرفت و سوخت


    با این که جان تازه و جسم جوان من...
    از کینه های همسرم آتش گرفت و سوخت...

    بالای تربتم بنویسید: عمر من...
    از غصّه های مادرم آتش گرفت و سوخت



    شاعر : محمود ژولیده



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  12. تشكرها 3


  13. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود
    گره بی کسی تو به خدا وا نشود

    نیست یک خواهر غمدیده پرستار شما
    هیچ کس همقدم زینب کبری نشود


    به لب تشنه ی تو آب گوارا نرسید
    مقتلت گر چه به جانسوزی صحرا نشود

    پسر ضامن آهو، تو جوانمرگ شدی
    مثل تو هیچ کسی وارث زهرا نشود


    جگر سوخته از زهر تو را طعنه زدند
    جگر سوخته با خنده مداوا نشود

    قدرت زهر چه بوده که ز پایت انداخت
    گفت با خنده دگر ابن رضا پا نشود


    جان فدای پسرت حضرت هادی که سه روز
    دید تشییع تن خسته مهیا نشود

    جواد حیدر



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  14. تشكر


  15. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    وقت رفتن به کنارت پدری می خواهی
    وقت پرواز شده بال و پری می خواهی

    پدرت نیست کمی آب به دستت بدهد
    پسرت نیست می ناب به دستت بدهد


    همسرت هست ولی رحم ندارد و دلت...
    ابر غم نیست کمی آب ببارد و دلت...


    دست و پا میزنی و همسر تو می خندد
    حق صدا میزنی و همسر تو می خندد

    اینقدر سر به در حجره نزن آه نکش
    اینقدر از ته دل ناله ی اُمّاه نکش


    چقدر تلخ به کامت جگرت می ریزد
    بعد تو غصه به روی پسرت می ریزد

    چقدر آب به پیش نظرت ریخت زمین
    چقدر آه ز چشمان ترت ریخت زمین

    به خداوند قسم اشک تو از غربت نیست
    اثر زهر دلیل همه ی هجرت نیست


    غصه مرد غریبی به همه ات ریخته است
    غصه روی خضیبی به همه ات ریخته است


    کاش بودی و به جدّت کمکی می کردی
    کاش بودی و کمی قافله طی می کردی

    بین گودال به جان بدنش افتادند
    نیزه ها سخت به جان دهنش افتادند


    تو هم آقا شبیه شاه زمین افتادی
    شبیه سایه ی یک ماه زمین افتادی


    پیکرت بی کفن افتاد شبیه اش امّا
    فاطمه پیش تو جان داد شبیه اش امّا

    شکر حق نیزه نیامد دهنت را ببرد
    شکر حق چکمه نیامد بدنت را ببرد


    تو برو عیب ندارد پسری می آید...
    شب نمی ماند وآخر سحری می آید...


    شاعر : علی حسینی




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  16. تشكر


  17. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض






    از بس که پای تا سرم آتش گرفت و سوخت
    شیرازه های پیکرم آتش گرفت و سوخت

    آتش ز جان سوخته ام شعله می کشد
    از آن زمان که مادرم آتش گرفت و سوخت

    از کودکی ز خاطره ی رنج مادرم
    تا پای مرگ خاطرم آتش گرفت و سوخت

    زهرم دهید باز، مگر راحتم کنید
    در کنج حجره بسترم آتش گرفت و سوخت

    مثل کبوتری که فقط بال و پر زند
    این بازمانده ی پرم آتش گرفت و سوخت


    از احتضار من پسرم شد به اضطرار
    وای از دلش که در برم آتش گرفت و سوخت

    خواهر نداشتم که عزاداری ام کند
    از راه دور دخترم آتش گرفت و سوخت


    جسم مذاب را چه غم از هُرم آفتاب
    خورشید هم ز پیکرم آتش گرفت و سوخت

    این چند ساعتی که عطش را چشیده ام
    با یا حسین، حنجرم آتش گرفت و سوخت


    دل پای مرگ حضرت لیلا به ناله گفت:
    مجنون منم که دلبرم آتش گرفت و سوخت

    انگار می شنیدم عزای رباب را
    می گفت: کام اصغرم آتش گرفت و سوخت


    با این که جان تازه و جسم جوان من...
    از کینه های همسرم آتش گرفت و سوخت...

    بالای تربتم بنویسید: عمر من...
    از غصّه های مادرم آتش گرفت و سوخت



    شاعر : محمود ژولیده



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  18. تشكر


  19. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    كبوترانه نگاهش به سمت بالا بود
    سفر براى دل خسته اش مهیا بود

    كبوترى كه فقط شوق پركشیدن داشت
    میان خانه خود هم غریب و تنها بود

    خزان، كنار نفس هاى او قدم مى زد
    بهار، گمشده در چشم هاى دریا بود

    چه حس و حال عجیبى دوباره باران داشت
    كه سوز حنجره از ناله اش هویدا بود

    نماز غربت خود را شكسته برپا كرد
    اگرچه یك دلِ سیر آشناى غم ها بود

    در آن فضاى نفس گیر بى وفایى ها
    كه انعكاس صدایش به حجره پیدا بود

    مراد اهل نظر ،لحظه هاى آخر را
    میان بستر خود بى قرارِ زهرا بود

    چراغ عاطفه با موج اشك روشن شد
    نگاه ماه نهم ،سمت عرش اعلى بود


    محمد مهدی عبدالهی



    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .


صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi