▐✿ ◄ چرا مومن ، مومن نامیده شده است ؟► ✿ ▐
خداوند زمانی که انسان را آفرید او را تا حدی کرامت بخشید، که به فرشتگان دستور داد تا در برابر انسان سجده کنند، و این شرافت ذاتی انسان را به خوبی نشان میدهد، انسان در نظر خالقش بقدری دارای ارزش است که او را جانشین خود در روی زمین معرفی میکند. خداوند میفرماید: «
وَ لَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی ءَادَم ؛
ما فرزندانِ آدم را کرامت بخشیدیم »[1]
انسان به خاطر همین ویژگی است که بر دیگر مخلوقات برتری دارد. پس انسان دارای شرافت ذاتی است که خداوند متعال برایش هدیه داده است و بسیار سفارش کرده است که مراقب کرامت و شرافت یکدیگر باشند. در نتیجه مهمترین چیزی که برای انسان حائز اهمیت است و از خدشهدار شدن آن به شدت ضربه روحی و روانی میبیند، آبرو است.
آبرو بالاترین و مهمترین دارایی هر فرد به حساب میآید. اگرهر شخصی آبرو و حیثیت خود را در خطر ببیند دچار ترس و اضطراب میشود و این سرآغاز بیماریهای روحی و روانی در او میشود و تعادل شخصیتی خود را از دست میدهد و رابطه اجتماعی او بر هم میریزد و گوشهگیری و انزوا طلبی را ترجیح خواهد داد.
قال رسول الله صلاللهعلیهوآلهوسلم: «الاانبئکم لم سمي المؤمن مؤمنا؟ لايمانه الناس علي انفسهم واموالهم، الا انبئکم من المسلم؟ من سلم الناس من يده و لسانه؛
رسول خدا صلاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: آيا به شما خبر دهم که چرا مؤمن، مؤمن ناميده شده است؟ براي اين که مردم را نسبت به جان ومالشان، ايمني ميبخشد. آيا شما را خبر دهم که چه کسي مسلمان است ؟ کسي که مردم از دست و زبانش در سلامت باشند. »[2]
وظیفه تک تک ما مسلمانان است که برادر دینی ما از دست ما در آرامش باشد و بالطبع هر کس شخصا باید مراقب اعمال و کردار خود باشد. باید همیشه در نظر بگیریم که وقتی خداوند سبحان ستار العیوب است و عیب ها و گناهان ما را از چشم دیگر بندگانش میپوشاند و چنین لطف بزرگی در حق ما بندگانش میکند، چرا ما حرفی یا کاری انجام دهیم که شخصیت دوستانمان زیر سوال برود، خداوند مهربان بزرگترین آبرو دار است و دوست ندارد که ما انسان ها با شرافت و آبروی یکدیگر بازی کنیم.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: خدای بزرگ میفرماید هر که بنده مؤمنم را خوار سازد مرا به ستیز فرا خوانده است و هر که بنده ی مؤمنم را بزرگ دارد از خشمم در امان ماند.[3]
منابع:
[1]. سوره اسراء، آیه 70.
[2]. علل الشرائع /ص 533 ب 300 ح2
[3]. ثواب الاعمال محمد بن علی ابن بابویه ، ترجمه صادق حسن زاده ، ص549