اینجا دگر از بیعت و یاری خبری نیست
دیگر خبر از لشکر چند صد نفری نیست
وقتی که بیایی دیگر ز سفیرت خبری نیست
از او زره و خود و عبا و سپری نیست
❤ |
اینجا دگر از بیعت و یاری خبری نیست
دیگر خبر از لشکر چند صد نفری نیست
وقتی که بیایی دیگر ز سفیرت خبری نیست
از او زره و خود و عبا و سپری نیست
*خادمه رقیه خاتون(س)* (23-09-2015), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (23-09-2015)
❤ |
مسلم، شهید تشنه
از خشکی لب های زخمی مسلم، فریاد العطش به گوش می رسید.
یکی از درباریان بر حال او دل سوزی کرد
و به غلام خود دستور داد مسلم را سیراب کند.
غلام کاسه آبی به مسلم داد. وقتی خواست بیاشامد، کاسه از
خون صورتش پر شد. بار دیگر آبی ریخت.
این بار نیز آب با خون او رنگین شد. مرتبه سوم، دندان های
پیشین مسلم داخل کاسه ریخت.
در این حال مسلم گفت:
«سپاس خدا را که اگر می خواست، من از این آب می آشامیدم؛
گویا خداوند می خواهد مرا با نوشیدنی های بهشتی سیراب کند».
مسلم تا آخرین لحظه، تشنه بود.
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)