صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 38 , از مجموع 38

موضوع: اشعار برگزیده در توصیف عید سعید قربان

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    عید قربان آمد و باز آ که قربانت شوم
    همچو اسماعیل به فرمان خدا رامت شوم

    حاجیان اندر دیار کعبه گشتند مهمان
    میزبان من بیا تا من که مهمانت شوم


    عید قربان است و هر کی میدهد قربانی اش
    آرزو دارم که قربانی قربانت شوم

    عید روزه رفت و عید قربان، میرسد نوروز هم
    روز نوروز میرسی تا سبزی خوانت شوم


    باغبان از شوق گلبن میرود در خواب مست
    گلشن باغم بیا تا مست مستانت شوم

    دشت ها پر لاله و باغها پر سنبل شده
    تا بکی خواهی که مجنون بیابانت شوم



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  2. تشكر



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #32

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
    چشمه‌های نور و شور آن بیابان را ببین


    گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر
    پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین

    سفره ی مهمانی خاص خدا گردیده باز
    لاله ی لبخند و اشک شوق مهمان را ببین

    دیو نفس از پا درافکن، سنگ بر شیطان بزن
    هم شکست نفس را، هم مرگ شیطان را ببین

    تیغ در دست خلیل و بند در دست ذبیح
    حنجر تسلیم بنگر، تیغ بران را ببین


    کارد تیز و دست محکم، حلق نازک‌تر ز گل
    پای تا سر چشم شو، اخلاص و ایمان را ببین

    خاک گل انداخته از اشک چشم حاجیان
    در دل تفتیده ی صحرا، گلستان را ببین


    گریه و اشک و دعا و توبه و تهلیل را
    رحمت و لطف و عطا و عفو و غفران را ببین

    آتش گرما گلستان گشته چون باغ خلیل
    در دل صحرا صفای باغ رضوان را ببین


    روی حق هرگز نگنجد در نگاه چشم سر
    چشم دل بگشا جمال حی سبحان را ببین

    خیمه ی حجاج را با پای جان یک یک بگرد
    آتش دل، سوز سینه، چشم گریان را ببین

    دل تهی از غیر کن تا بنگری دلدار را
    سر بزن در خیمه‌ها شاید ببینی یار را

    سینه مشعر، دل حرم، میدان دید ما مناست
    گر ببندی لب ز حرف غیر، هر حرفت دعاست


    غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کرده‌ای
    سیر کن تا بنگری گم‌گشته ی زهرا کجاست

    لحظه‌ای آرام منشین هر که را دیدی بپرس
    یار سوی مکه رفته، یا به صحرای مناست؟


    حیف یاران در منی رفتم ندیدم روی او
    عیب از آن رخسار زیبا نیست، عیب از چشم ماست

    حاجیان جمعند دور هم به صحرای منا
    حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست


    حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند
    حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست

    حاجیان سر می‌تراشند از پی تقصیرشان
    حاجی ما هم چهل منزل سرش برنیزه‌هاست


    حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند
    حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست

    حاجیان را هست یک قربانی آن هم گوسفند
    حاجی ما هم ذبیحش جمله تقدیم خداست


    حاجیان را از هجوم زائرین بر تن فشار
    حاجی ما سینه‌اش از سم اسبان توتیاست

    خوش بود «میثم» همیشه سوگواری بر حسین
    حاجی آن باشد که اشکش هست جاری برحسین


    استاد حاج غلامرضا سازگار






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  5. Top | #33

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,529 در 2,243
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ندا آمد که، ابراهیم، بشتاب

    رسیده فرصت تعبیر آن خواب


    به شوق جذبه عشق خداوند
    برآ، از آب و رنگ مهر فرزند


    اگر این شعله در پا تا سرت هست
    کنون، یک امتحان دیگرت هست


    مهیا شو طناب و تیغ بردار
    رسالت را به دست عشق بسپار


    صدا کن حلق اسماعیل خود را
    به قربانگه ببر هابیل خود را


    منای دوست قربانی پسندد

    تو را آن سان که می دانی، پسندد

    خلیل ما! رضای ما در این است
    عبودیت به تسلیم و یقین است


    ببین بر قد و بالای جوانت
    مگر، نیکو برآید امتحانت


    نفس در سینه افتاد از شماره
    ملائک اشک ریزان در نظاره


    پدر می بُرد فرزندش به مقتل
    که امر دوست را سازد مسجّل


    پدر آمیزه ای از اشک و لبخند
    پسر تسلیم فرمان خداوند


    منا بود و ذبیح و شوق تسلیم
    ندا پیچید در جانِ براهیم


    خلیلا عید قربانت مبارک
    قبول امر و فرمانت مبارک


    پذیرفتیم این قربانی ات را
    پسندیدیم سرگردانی ات را


    بر این ذبح عظیمت آفرین باد
    شکوه عشق و تسلیمت چنین باد


    خلیل الله ای معنای توحید
    کنون تیغت گلوی نفس بُبرید


    کنار خیمه هاجر در تب و تاب
    که یا رب این دل شوریده دریاب


    گلم اینک به دست باغبان است
    مرا این فصل سبز امتحان است


    اگرچه مادری درد آشنایم
    خداوندا به تقدیرت رضایم


    اگرچه می تپد در سینه ام دل
    اگرچه امتحانم هست مشکل


    خداوندا دلم آرام گردان
    مده صبر مرا در دست شیطان


    خدای عشق مزد عاشقی داد
    برای دوست قربانی فرستاد


    موحّد جز خدا در جان نبیند
    در این آیینه جز جانان نبیند

    امضاء



  6. Top | #34

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد
    عید فرخنـــــــده ی نورانی قربـــــــــان آمد

    حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول
    رحمت واسعــــه ی حضــرت ســـبحان آمد

    عید قربان به حقیقـــت زخــــــداوند کریم
    آفتابی به شــــــب ظلمت انســــان آمد

    جمله دلها چو کویری ست پر از فصل عطش
    بر کویــــر دل ما، نعــــــــــــمت باران آمد

    خاک میسوخت در اندوه عطش باحسرت
    نقش در سینه ی این خاک گلستان آمد

    امر شد تا که به قربانـــــــی اسماعیلش
    آن خلیــــلی که پذیرفتـــه ز رحـــــمان امد

    امتحان داد به خوبی بخـــــــدا ابــــراهیم
    جای آن ذبح عظیمی که به قربــــان آمد

    آن حسینی که زحج رفت سوی کرببــلا
    به خدا بهر سر افـــــرازی قـــــــــرآن آمد



    سید محمدرضا هاشمی زا ده


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  7. Top | #35

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    عید قربان آمد و باز آ که قربانت شوم
    همچو اسماعیل به فرمان خدا رامت شوم

    حاجیان اندر دیار کعبه گشتند مهمان
    میزبان من بیا تا من که مهمانت شوم

    عید قربان است و هر کی میدهد قربانی اش
    آرزو دارم که قربانی قربانت شوم

    عید روزه رفت و عید قربان، میرسد نوروز هم
    روز نوروز میرسی تا سبزی خوانت شوم

    باغبان از شوق گلبن میرود در خواب مست
    گلشن باغم بیا تا مست مستانت شوم

    دشت ها پر لاله و باغها پر سنبل شده
    تا بکی خواهی که مجنون بیابانت شوم



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #36

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    چرخ زدم چه ناگاه ، نور شدم چه آسان
    روح من از مدینه ست ، خاك من ازخراسان

    کیست برابر من ؟ آن سوی مشعر من
    کشته ی آن نگاهم در شب عید قربان


    سنگ بزن كه در من آينه اي برويد
    سنگ بزن كه در من شور گرفته شيطان

    نذر دلم كن امشب سلسله الذهب را
    چيست به غير زنجير سلسله هاي عرفان


    دف بزنيد امشب ، با دل من بچرخيد
    عقل بگو بچرخد ، عشق بگو بچرخان

    اين تب ليله القدر يا تب عيد اضحي ست
    اين شب عيد فطر است يا شب عيد قربان ؟


    علیرضا قزوه




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. تشكر


  10. Top | #37

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8502
    نوشته
    3,290
    صلوات
    1000
    دلنوشته
    10
    هدیه ی به صدیقه ی شهیده
    تشکر
    5,070
    مورد تشکر
    4,331 در 2,034
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    عید قربان آمد و باز آ که قربانت شوم
    همچو اسماعیل به فرمان خدا رامت شوم

    حاجیان اندر دیار کعبه گشتند مهمان
    میزبان من بیا تا من که مهمانت شوم

    عید قربان است و هر کی میدهد قربانی اش
    آرزو دارم که قربانی قربانت شوم

    عید روزه رفت و عید قربان، میرسد نوروز هم
    روز نوروز میرسی تا سبزی خوانت شوم

    باغبان از شوق گلبن میرود در خواب مست
    گلشن باغم بیا تا مست مستانت شوم

    دشت ها پر لاله و باغها پر سنبل شده
    تا بکی خواهی که مجنون بیابانت شوم


    امضاء




  11. Top | #38

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    طلوع عید بزرگ و مبارک اضحی
    فروغ وحدت و توحید داده بر دل ها

    ز خاک پاک منی سرکشد بدامن عرش
    نوای زمزمۀ گرم عاشقان خدا

    در آن زمین مقدّس زدند حلقۀ عشق
    به اشک و ناله و افغان و شور و شوق و دعا

    رسد باوج سماوات نغمۀ لبیک
    زکوه و سنگ و شن و خاک و ریگ آن صحرا


    زدند خیمه در آن سرزمین که هر گامش
    ز اشک دیده پیغمبری گرفته صفا

    محمد و علّی و فاطمه حسین و حسن
    نهاده اند رخ بندگی بخاک آنجا

    صدای گرم مناجات حضرت مهدی
    طنین فکنده در آن سرزمین بموج فضا

    خوشا بحال دل محرمی که در آن جمع
    جمال گمشدۀ خویش را کند پیدا


    خوشا بحال دل آنکه بشنود پاسخ
    از آن دهان مقدس چو گفت یا مولا

    خوشا به ناله و فریاد و سینه سوخته‌ای
    که با دعای امام زمان رود بالا


    روند جانب مسلخ کنند قربانی
    نه گوسفند بگو گرگ نفس و دیو هوی

    دوباره زنده شود خاطرات آن پدری
    که زیر تیغ، پسر را نشانده بهر فدا


    کشیده کارد بحلق پسر که در ره دوست
    کند سر از بدن نوجوان خویش جدا

    کشیده تیغ ولی آن گلو بریده نشد
    که بُد نهفته در آن سرّ قادر دانا

    به خشم آمد و گفتا به کارد کز چه سبب؟
    نمی بُری گلوی نازک ذبیح مرا

    به سنگ خورد لب تیغ تیز و سنگ شکافت
    که ناگه از لبۀ تیغ شد بلند ندا


    که ای خلیل تو گوئی بِبُر چسان ببُرم
    که نهی میکندم ذات قادر یکتا

    دراین مکالمه ناگاه گوسفند به دوش
    رسید پیک خدا نزد حضرتش ز سما


    که ای خلیل خدا حبذا، قبول، قبول
    زهی زهی به چنین دوستی و صدق و صفا

    بجای ذبح پس، گوسفند کند قربان
    که هدیۀ تو پذیرفته شد به درگه ما


    بُرید سر زتن گوسفند و گفت دریغ
    نریخت خون ذبیحم بخاک دوست چرا؟

    ندا رسید خلیلا به پیش رو، بنگر
    که راز مخفی ما بر تو می شود افشا


    به پیش روی نظر کرد و دید غرفه بخون
    ذبیح فاطمه را در منای کرب و بلا

    گشوده چنگ بسی گرگ های کوفه و شام
    بقصد ریختن خون یوسف زهرا


    ز تشنگی زده آتش بدامن گردون
    صدای ناله اطفال سیدالشهداء

    رباب اشک فشان در کنار گهواره
    گلوی نازک اصغر نشان تیر جفا


    سکینه بر لبش از سوز تشنگی تبخال
    دو دست گشته بریده از پیکر سقّا

    شکافته است جبین جوانش از دم تیغ
    چنانکه فرق علی در نماز گشته دو تا


    بریز خار نهان لاله های گلشن وحی
    به جستجو شده کلثوم و زینب کبری

    چو دید صحنۀ آن محشر عظیم خلیل
    دو دست غم بسر خویش زد، فتاد زپا


    ندا رسید خلیلا ثواب گریۀ تو
    فزون تر است ز ذبح پسر به درگۀ ما

    کدام صحنه بود همچو کربلای حسین؟
    کدام روز بود همچو روز عاشورا؟

    مصائب همۀ انبیاست حق حسین
    که او به بزم ازل سر کشیده جام بلا

    به وصف دوست نبندد لب از سخن «میثم»
    اگر زبان بِبُرندش، دلش بود گویا



    شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi